Title | : | Марги Судхур (Margi Sudkhur) |
Author | : | |
Rating | : | |
ISBN | : | - |
Language | : | Tajik |
Format Type | : | Paperback |
Number of Pages | : | 160 |
Publication | : | First published January 1, 1956 |
Марги Судхур (Margi Sudkhur) Reviews
-
به نام او
پیش از این با صدرالدین عینی به واسطه کتاب «میرزا عبدالقادر بیدل» آشنا شدم، البته کتاب را نخواندم و حتی نخریدم و کماکان متاسفم چرا که کتاب نایاب شده است. ولی به هر رو پس از جستجوهای مجازی و ایضا حقیقی متوجه شدم که این صدرالدین عینی تاجیکی عجب بزرگمردی بوده است و چه کارها که نکرده از شاعری، نویسندگی، پژوهش بگیر تا روزنامه نگاری و فعالیتهای سیاسی (چیزی شبیه به بزرگان عصر مشروطه ما) . باری در میان این جستجوها متوجه شدم که مرحوم سعیدی سیرجانی مجموعه یادداشتهای عینی را در سال شصت و دو با مقدمه ای جانانه منتشر کرده (خوشبختانه این کتاب را علی رغم کمیاب بودنش خریدم) که حاوی نکات بسیار جالبی در مورد زندگی و زمانه عینی در سالهای مهم انقلاب و جنگهای جهانی در آسیای مرکزیست
باری در این سالها چندین کار دیگر هم از عینی از الفبای سیریلیک به الفبای فارسی تبدیل و منتشر شده است که یکی از آنها رمان مرگ سودخور است که به تازگی توسط نشرنو بازنشر شده و این اولین کتابی ست که به صورت کامل از عینی خواندم و اینقدر از نثر منحصر به فرد او خوشم آمدم که میخواهم باقی کتابهایش را هم بخوانم.
مختصرا بگویم که که مرگ سودخور داستان مرگ و زندگی مردی رباخوار در بخارای سالهای منتهی به انقلاب اکتبر روسیه است. عینی در این کتاب علاوه بر ترسیم استادانه و همه جانبه جامعه تاجیک آن زمان شخصیتی کلاسیک و ماندگار به نام قاریاشکمبه (که از فرط چاقی به چنین صفتی موصوف شده است) رباخوارِ لئیم و خسیسی را ترسیم میکند که از بسیاری جهات حداقل در ادبیات فارسی نظیر ندارد
در ادامه بخشی از کتاب به همراه پانوشتهای ان که در کتاب موجود است آورده شده است:
«در آن میان یک واقعهای روی داد که قریب بود اعتماد او از بَنکها (1) برهم خورد. این حادثه به این طریقه واقع شده بود:
یکی از بنکهایی که در بخارا کانتاره(2) داشتند «روسکا کتایسکی بنک» بود که قاریاشکمبه هم پول خود را در وی میگذاشت.
بنای این بانک در پسکوچهای بود که آن کوچه از رستۀ بزازی پایان سر شده از پیش گلخن حمام صرافان و تنگوچههای پیچ در پیچ محلۀ یهودیان گذشته، از بالای پشتۀ زاغان به دروازۀ سلاخخانه میبرآمد.
یک روز بعد از عملیات مقرری، درِ بنک در ساعت معین بسته میشود. در پس دروازۀ بنک از درون یک پاسبان میلتقدار(3) میاستاد، او معامله¬دارانِ در درونِ بنای بنک مانده را بعد از تمام شدن کارهاشان، در را گشاده یگان یگان(4) گسیل میکرد و از بیرونآمدگان را به درون راه نمیداد و «بنک بسته شد» گویان پس میگرداند.
همه معاملهداران بیرون از بنک برآمده رفتند، در درون تنها خادمان بنک ماندند. در همین وقت ده دوازده نفر کسان ناشناس که به تنشان لباسهای یوراپگی(5) داشتند در پسِ کوچه پیدا شدند و به زیر دیوار عمارت بنک به دیوار چسبیده قطار شدند که اگر پاسبان در را گشاید، چشمش بر آنها میافتد.
یکی از آنها که در سرگه(6) قطار میاستاد، به پیش دروازۀ بنک رفته در کوفت.
پاسبان دروازه را نیمی گشاده کرده در جوابِ در کوبنده:
- ساعت دو شد بنککیها...
لیکن پاسبان سخن خود را تمام کرده نتوانست. شخص ناشناس با زوری پخش کرده درآمده میلتق را از دستِ پاسبان گرفت و آدمان ناشناس دیگر هم از پس از او هجوم کرده درآمدند. یکی دروازه را بست، دیگران به پاسبان طپانچه راست کرده:
«آوازت را نَبرار!» گفتند. طبیعی است که پاسبان از ترسِ جان خود خاموش ماند. کسانِ ناشناس دهان و دست و پای پاسبان را بسته، او را به زمین غیلاندند(7). یکی از آن آدمان ناشناس، لباس پاسبان را پوشیده و میلتق آن را به دست گرفته و به بالای سر او، همه به جای او در پس دروازه قراول(8) شده اِستاد. دیگرانشان طپانچهها را به دست گرفته، به بالا به خانۀ بای(9) که کارکنان بنک آنجا بوده به حساب و کتاب مشغولی داشته برآمدند.
- دستهاتان را بالا بردارید!
با شنیدن این آواز که از طرف آدمان سلاحدار برآمده بود، خادمان بنک بیاختیار دستانشان را بالا کردند، بعضیهاشان به دست برداشتن مجال نیافته، بی حس و حرکت شده از روی ستول به زمین خانه غیلیده رفتند. چند نفر از آنان سلاحداران ناشناس طپانچههاشان را مهیای پراندن کرده اِستاده خادمان بانک را به صدا نهبرآوردن امر فرمودند.
دیگرانشان از بغلهاشان ریسمان و رویمال(10) را برآورده دست و پا و دهان آنها را محکم بسته به زمین غیلاندند. سیم تیلیفان(11) را هم بریدند. بعد از آن کِسه(12) را گشاده پولهای نقد و کاغذ پرقیمت را برآورده به خلته(13)هایِ پولاندازیِ خودِ بنک جای کردند و آن خلتههایِ پر از پول را به جوالچههای کندیر انداخته برداشتند. بعد از آنکه باز یکبارِ دیگر خادمان بانک را به صدا نهبرآوردن و نجنبی��ن امر دادند، دو نفر طپانچهدار را به بالای آنها قراول مانده پایین فرآمدند.
آدمانِ شناسی که در پس دروازه بنک به جای پاسبان «نوبتداری» میکردند، دروازه را گشاده آنها را برآورده گسیل کردند و خودشان همچنان در «پاسبانی» استادند. بعد از یگان ساعت قراولان بالا و قراول دروازه برآمده با قفل خودِ بنک درِ آهن وی را از بیرون قفل کرده رفتند.
آدمان بنک تا دست و دهانشان را گشاده به فریاد کردن امکان یافتند که باز چند دقیقۀ دیگر گذشت. در این مدت البته غارتگران از بنای بنک دور رفته بودند.»
1. بانکها
2. شعبه
3. تفنگدار
4. یکی یکی
5. اروپایی
6. ابتدای
7. غلتاندند
8. به حالت کشیک کشیدن بودن
9. مالدار، متمکن
10. دستمال
11. تلفن
12. کیسه
13. کیسه -
How to read the book?
-
Хеле повести хуб. Нависанда тавонист мохирона порчае аз таърихи муосир накл намояд. Хеле чолиб буд.
-
يسرد الكاتب الطاجيكي صدر الدين عيني طباع البخل والجشع الربوي في شخصية القاري ايشكامبة ويتكلم عن أوضاع الفلاحين الصعبة في إمارة بخارى قبيل سقوطها بيد الشيوعيين.
كان صدر الدين عيني من الحانقين على وضع بخارى وقتها وتخلفها الاجتماعي والاقتصادي وكان يرى في ثورة فبراير الشيوعية خلاصا من التخلف حسب وصفه.
الرواية جميلة بصرف النظر عن خلفية الكاتب وفيها وصف دقيق للأوضاع الاقتصادية والاجتماعية في بخارى ولكن وصفه لطباع القاري ايشكامبة فاق كل التصورات واختزل فيه جميع الصفات السيئة عند البخلاء والمرابين.
في نهاية الرواية اجاد صدر الدين عيني في وصف المصير المريع للمرابي قاري ايشكامبة وضياع كل أمواله في البنوك الروسية في بخارى بعد أن استولى الشيوعيون سدة الحكم فيها.