Christ Recrucified by Nikos Kazantzakis


Christ Recrucified
Title : Christ Recrucified
Author :
Rating :
ISBN : 0571066720
ISBN-10 : 9780571066728
Language : English
Format Type : Paperback
Number of Pages : 470
Publication : First published January 1, 1948

The inhabitants of a Greek village, ruled by the Turks, plan to enact the life of Christ in a mystery play but are overwhelmed by their task. A group of refugees, fleeing from the ruins of their plundered homes, arrive asking for protection - and suddenly the drama of the Passion becomes reality.


Christ Recrucified Reviews


  • Ahmad Sharabiani

    Ο Χριστός ξανασταυρώνεται = Christ Recrucified = Le Christ recrucifie, Nikos Kazantzakis

    The story concerns the attempts of a Greek village community to stage a Passion Play - which, as the title suggests, ends up with their in effect re-enacting the events of Jesus Christ's trial, suffering and death. It takes place in a Greek village, Lycovrisi (Wolf-spring), under Ottoman rule.

    The village holds Passion Plays every seven years and the elders of the village choose the actors from among the villagers. Manolios, who is chosen to play the role of Christ, is a humble shepherd boy who was once a novice in a monastery.

    Yannakkos becomes Apostle Peter. He is a merchant-peddler who travels with his donkey through the villages and sells his items. He is warm-hearted, naïve and loves his donkey above all else.

    Michelis, the son of the wealthy nobleman old Patriarcheas, becomes Apostle John. Kostandis, the owner of the village café, is Apostle James the Great. He is good-hearted, willing to share, but confused. Then comes Panayotaros, who is chosen to be Judas.

    He is a wild, passionate man, waiting for revenge. The widow Katerina is Mary Magdalene. She is the village's prostitute. She is beautiful, but of course an outsider in the village, not caring about anybody's opinion. But she is the most generous one and in the end gives her life for what she believes in.

    Then the Elders of Lycovrissi are introduced. There is the Priest Grigoris — a domineering man who bends God's will to his own. Archon Patriarcheas is the leader of the village. He only lives for his own pleasure. Old Ladas is a miser who is obsessed with his money but lives in poverty so that he doesn't have to spend any of it. Hadji Nikolis is the schoolmaster, who means well but is ineffectual, haunted by fear of his brother the priest.

    The whole story is made colorful by the Turkish household consisting of The Agha, the Lord of Lycovrissi. He lives surrounded by his Oriental splendor, drinks himself crazy and enjoys rakı and pretty boys. Hussein is the guard, a giant Oriental who does everything his master asks of him.

    تاریخ نخستین خوانش: در ماه نوامبر سال 2005 میلادی

    عنوان: مسیح باز مصلوب؛ نویسنده: نیکوس کازانتزاکیس؛ مترجم: محمد قاضی؛ تهران، خوارزمی، 1349؛ در 645ص؛ چاپ هشتم 1385؛ شابک 9644870298؛ در 634ص؛ موضوع داستانهای نویسندگان یونان - سده 20م

    عنوان: مسیح باز مصلوب؛ نویسنده: نیکوس کازانتزاکیس؛ مترجم محمود سلطانیه؛ تهران، جامی، 1378؛ در 578ص؛ شابک 9645620694؛ چاپ سوم 1380؛

    هرچه از این نویسنده خوانده ام، مدهوشم کرده، «زوربای یونانی» را بارها نوشیده ام، و اکنون در این نامه، «مسیح» بار دیگر باز هم مصلوب شده است؛ محل رخداد داستان، یکی از روستاهای «یونان» است، که توسط «آقا»، حکمران منصوب از طرف دولت «عثمانی»، اداره می‌شود؛ «مانولیوس» نام شخصیت اصلی این رمان است، که الگوی خود را «مسیح» قرار داده‌، و داستان کلی رمان، روای ِ داستان زندگی وی، و تلاش‌ها و کوشش‌هایی است، که او برای یاری به مردمان می‌کند؛ «آقا»، اختیاردار جان و مال و ناموس اهالی آبادی است؛ ضمن این‌که در روابط خصوصی آن‌ها دخالتی ندارد؛ اختلاف بین «آقا» و ساکنان، زمانی آغاز می‌شود، که «یوسفک»، پسربچه ی امردی، که «آقا» از «ترکیه» آورده‌، و مونس ساعات خوش اوست، به قتل می‌رسد؛ «کازانتزاکیس» در این رمان، با موشکافی، تضاد بین حاکم «ترک»، و رعایای «یونانی» را، با طنزی دلنشین به تصویر کشیده، و از سویی دیگر، اتحاد این دو را، برای حفظ منافع مشترک، و سرکوب جنبش نوخاسته‌ ای، که به مذاق متعصبین کلیسا نیز ناخوش‌آیند است، نشان می‌دهند؛ این کتاب تصویری گویا از عناصر موجود در جامعه، و نماینده ی بینش‌های گوناگونی است، که با عنوانهای «ناسیونالیسم»، «سوسیالیسم»، «خرده بورژوازی»، «سرمایه‌ داری»، «فئودالیسم» و «انقلاب»، در جایگاه مخصوص به خود، اعلام موجودیت می‌کنند

    تاریخ بهنگام رسانی 25/05/1399هجری خورشیدی؛ 11/05/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی

  • Agir(آگِر)


    description
    description

    قریب به دو هزار سال از تولد تو می گذرد و در این مدت یک روز نبوده است که تو را به صلیب نکشند. پس تو کی به دنیا می آیی که دیگر به صلیبت نکشند و جاویدان در میان ما زندگی کنی؟

    description
    description
    description

    :در مورد نویسنده

    خواننده های کتاب کازنتزاکیس نظرات مختلف و حتی گاهی مخالف هم دارند.یادمه وقتی فقط نام کازنتزاکیس را شنیده بودم و کنجکاو شده بودم کتابهایش را بخوانم، از دوستی درمورد کتابهایش پرسیدم، گفت که وی یک نویسنده مسیحی است!؟
    نظر جالبی در مورد نویسنده ای که چندبار مورد عنایت کشیش ها قرار گرفته و یک مورد اینکه همین کتابش را جزو کتابهای ممنوعه اعلام کرده اند
    :)
    این نظرات مختلف چیز عجیبی نیست و وقتی بعد خواندن «زوربا یونانی»، سراغ «آزادی یا مرگ» رفتم، و دو کتاب را باهم مقایسه می کردم اولش کمی گیج شدم ولی بعد فهمیدم که کازنتزاکیس را با خواندن یک یا دو کتاب نمیشه شناخت

    اما حالا با خواندن چهارمین کتاب، تا حدودی نویسنده محبوبم را بهتر از قبل می شناسم؛ وی را بزرگ می نامم چون کمتر نویسنده ای به آزادگی این «بزرگ مرد یونانی» دیده ام
    مردی که بخاطر عقائد و کتابهایش، کشیش ها حتی اجازه نمی دادند جنازه اش را در وطن محبوبش دفنش کنند، یک انسان که در تمام زندگی در پی بدست آوردن آزادی بود و در هر چهار کتابی که ازش خوانده ام اصلی ترین دغدغه اش آزادی انسان هاست

    آیا خود کازنتزاکیس به این آزادی می رسد؟

    و در این کتاب اشاره می کند که فقط از یک راه می شود به آزادی رسید

    !!نمی ترسی؟ از آقا و کشیش ده نمی ترسی؟ تو دیگر چه جانوری هستی -
    ..کسی که از مرگ نترسد از هیچکس نمی ترسد -

    :همانطور که در کتاب باغ صخره ها گفته است
    مردی سالهای سال در مسیر شطی شناکنان فرود می آمد. ناگاه احساس کرد که به آبشاری رسیده است و همین دم است که آب او را به کام خود فرو برد. بازوان خود را صلیب وار درهم انداخت و به آواز خواندن پرداخت. این برترین قله ای است که انسان به آن تواند رسید


    :و جملاتی از نامه کازنتزاکیس به «پانده لیس پره وه لاکیس» دوست کرتی اش

    من از رنگ سرخ و همه رنگهای دیگر آزاد شدم و دیگر سرنوشت روح خود را به سرنوشت هیچ عقیده ای پیوند نمی زنم. من میدانم که مقام عقاید پایین تر از مقام یک روح خلاقه است

    :و پس از مرگش
    اسقف یونان وی را مرتد خواند و گفت که نمی‌توان وی را در هیچ‌ یک از کلیساهای یونان به خاک سپرد. به رغم این فتوا بیش از پنجاه هزار نفر در زادگاهش جمع شدند و نیکوس کازانتزاکیس در زادگاه خود به خاک سپردند. سنگ نبشته قبرش چنین است

    «نه امیدی دارم، نه می‌ترسم. من آزادم»

    description


    :در مورد کتاب

    چرا در این دنیا آدمهای شریر آنقدر قوی هستند و آدمهای شریف آنقدر ضعیف؟

    کازنتزاکیس ماجرای مسیح و به صلیب کشیدن را به قرنها جلوتر آورده و آنرا در دهی از یونان که آقای ترک بر آن حکم می راند بازگو می کند
    شخ��یت ها با تغییر نام باز همان ها هستند :مسیح،یهودا،یاران مسیح،پیلاطیس،مریم مجدلیه و یهودیانی که پیلاطیس را مجبور کردند مسیح را به
    ..صلیب بکشد و

    اصلی ترین حرفی که کازنتزاکیس در این کتاب می زند؛ اگر مسیح دوباره و دوباره بدنیا بیاید، او را باز به صلیب خواهند کشید
    یهودی ها حدود دوهزار سال پیش اینکار را انجام دادند و حالا کشیش ها و قدرتمندان این کار را خواهند کرد
    و همینگونه که مسیح را به صلیب می کشید بخاطر منافع شخصی، شرفتان را می فروشید و اجازه نمی دهید یونان از دست متجاوزین عثمانی رهایی یابد

    شما کشیش ها بودید که مسیح را به صلیب آویختید و اگر مسیح بار دیگر به این دنیا بیاید همین شما هستید که بار دیگر او را به صلیب خواهید کشید

    آن کاریکاتور هم که شما کشیشها و اسقف ها و مالکین از مسیح درست کرده اید مسیح را پیر رباخوار و دورو و آب زیرکاه و دزد و دغل و دروغگو و ترسویی مثل لاداس پیر کرده اید که روی صندوقچه های پر از سکه های لیره انگلیسی و تُرک خود نشسته و برای حفظ ثروت و جان خود با قدرتمندان این دنیا باب معامله باز کرده است


    مسیح در این کتاب آن پیامبری که معجزه می کند نیست و بیشتر به پسر انسان شباهت دارد
    شخصیتی شبیه چه گوارا و دیگر مردان بزرگی که در راه آزادی به صلیب کشیده شدند

    در کتابی که از فروید خواندم فهمیدم که انسانها ذاتا میل به بدی دارند و
    :نویسنده هم چنین می گوید

    وه که چه آدم کشیها و تبه کاریها و رسواییها در اعماق روح به هم در آمیخته است! ما اگر شریف می مانیم به علت فقدان جرات است. هوسها در تمام عمر اشباع نشده و سرخورده در درون ما می مانند و خون مارا مسموم می کنند و ما کف نفس می کنیم و همنوعان خود را فریب می دهیم و شریف و پرهیزگار می میریم؛ به ظاهر در عمر خود کار بد نکرده ایم اما خدا را که نمی شود گول زد

    نمیدانم روح یک جنایتکار چگونه است ولی روح یک آدم شریف دوزخ است، دوزخی است که در آن همه شیاطین لانه کرده اند!... بنابراین همه ما در درون خود
    !تبهکار و جانی و دزد هستیم


    در کتاب یکی از شخصیت ها حرف جالبی در مورد شجاعت می زند
    ما هم می ترسیم ولی ما تقلید آدمهای شجاع را در می آوریم...نمی دانم چیزی را که در مغز خودم مغشوش است چطوری برای تو به وضوح روشن کنم؟ من تقلید شجاعان را در می آورم و با این وصف سرتاپای بدنم از ترس می لرزد.اما در این نکته رمزی است که نمی دانم چیست و آن اینکه کم کم از فرط تقلید در آوردن از شجاعان خودم شجاع خواهم شد. می فهمی چه می گویم؟ راستش را
    !بخواهی من خودم خوب نمی فهم


    یاناکوس حرف درستی می زند و بیشتر آدمهای شجاع ذاتا اینگونه نبوده اند.شرافت
    و آزادی را هم شاید از این راه بتوان بدست آورد و بالاخره از دست تبهکاری که در درون آدمی وجود دارد خلاص شد

    در یک کفه ترازو روح آدمی است و در کفه دیگر تمام دنیا، و کفه روح سنگین تر است. چرا باید از مرگ ترسید؟ چرا باید در برابر زورمندان این دنیا سرخم کرد؟ چرا باید با اندیشه از دست دادن حیات دنیوی بر خود لرزید؟ روح تو جاودانی است؛ از چه می ترسی؟ تنها روح است که باید نجاتش داد

    :زمانی که دیگر مسیح کازنتزاکیس گونه ی چپش را جلو نمی آورد

    حلیم بودن مثل گوسفند خصلت ��یکویی است ولی وقتی گرگها احاطه مان کردند در آن صورت شیر بودن ترجیح دارد

    و مسیح همیشه حلیم و آرام نیست و وقتی به گونه راستش سیلی بزنند گونه چپش را هم عرضه نمی کند.بلکه گاه نیز پیش می آید که عصیان ��ی کند؛ آن وقت همه قربانیان ظلم را پشت سر خود جمع می کند و به ایشان می گوید:«شما خیال می کنید که من آمده ام تا صلح را در جهان برقرار کنم؟
    «!من آمده ام که آتش به دنیا بزنم. من شمشیر به دست دارم


    :و کازنتزاکیس به این نتیجه رعب انگیز می رسد
    ای آزادی، من تو را از برق شمشیر هراس انگیز می شناسم


    :فلسفه در کتابهای کازنتزاکیس

    قدرت قلم کازنتزاکیس در این است که بزرگترین معانی فلسفی را در جملاتی ساده از زبان شخصیتهای داستان بازگو می کند. طوری که در چند خط چنان معنی عمیقی نهفته است که ذهن آدمی را آشفته می نماید
    کتاب «آزادی یا مرگ» از این لحاظ عالی است
    :اما دو مثالی از این کتاب

    1
    خرک آرام و محجوب سر خم کرد و چشم فروبست و در پیشگاه خدای خودش- که دمی دراز و پشمالو و سری بزرگ به درشتی کله خر و پالانی زین و افساری قرمز و مرصع به مروارید و نقره به شکل ستارگان آسمان داشت- دعا کرد

    موریس مترلینگ هم می گوید: هیچ كس نمی تواند خدا را برای دیگران توصیف كند. زیرا به محض اینكه توانست خدای خویش را وصف كند، دیگر او خدا نبوده، بلكه مثل من و شماست

    و یا این جمله معروفش
    عظمت خدای هر كس به اندازه بزرگی مغز اوست و به بیان دیگر، بزرگی خداوند به قدر شایستگی ماست

    2
    در حینی که آدمیان به اغوای هوسهای نفسانی خود می کشتند و می مردند، کتک می زدند و می خوردند، یا برای رسیدن به بهشت تزکیه نفس می کردند، گندمها آرام و مطمئن می رسیدند، خوشه ها از دانه پر می شدند، به سوی زمین خم می شدند و منتظر بودند تا دروگران برای درو کردنشان بیایند


    :ردپای نظریات فروید در کتاب

    اینکه میکلیس دستخوش چنان خشم شدیدی شده بود صرفا برای این بود که می دانست خود او هم به آقا معلم شبیه است و فقط از این نظر با چنان خشونت با او حرف می زد که میخواست خودش را هم به دم تازیانه ملامت بگیرد و خودش را هم تحقیر کند


    دختران جوان در حال درو گندم ها باهم گپ می زدند و می خندیدند و سرخوش مسخرگی می کردند. موضوع صحبتها و مسخرگیهای ایشان جوانان ده بودند: می گفتند فلان زبانش می گیرد... و هر که را که بیشتر برایش عیب و علت پیدا می کردند درست همان بود که چشمشان بیشتر به دنبال او بود و از ته دل به خاطرش آه می کشیدند



    :و حرف آخر
    دنبال کتابی بودم که هم لذت بخش باشد و هم پرمعنا
    که این کتاب جزو کتابهای فراموش نشدنیه
    ؛)

  • Pakinam Mahmoud

    تبدأ الحكاية عن طقوس بتحصل في القرية كل ٧ سنين وبيختاروا أشخاص لتمثيل مشهد صلب المسيح ..الأختيار بيكون عن طريق الشبه في الشكل بس بعد كدةحنبدأ نشوف كل واحد إزاي الشخصية اللي حيمثلها حتبدأ تأثر علي نفسيته وتصرفاته..
    علي الرغم إنها رواية تقيلة و حوالي ٦٥٠ صفحة إلا إنها مشوقه وممتعة جداً في قرايتها..الترجمة كمان أكتر من رائعة..

    الرواية حتخليك تسأل نفسك أسئلة كتيرة جداً....هل فعلاً اللي بيتكلموا بإسم الدين يستاهلوا المكانة دي؟ هل حقيقي بيتكلموا لإعلاء كلمة الحق ولا لمصالحهم الشخصية؟ هل فعلاً الخير هو اللي بينتصر في الدنيا دي ولا العكس؟

    رواية عبقرية وممكن تتقري كذا مرة، أجلتها كتير عشان كنت خايفة منها بس فعلاً الرواية اللي تخاف منها مش حتقرأ أحلي منها:)
    السنة دي قريت لكذا كاتب من العيار التقيل ومتشوقة أقرأ أعمالهم كلها زي يوسا وكونديرا...
    أكيد الباشا اللي فوق دة اللي مش عارفة أنطق إسمه إنضم وبقوة للقائمة بتاعتي:)

  • °°°·.°·..·°¯°·._.· ʜᴇʟᴇɴ Ροζουλί Εωσφόρος ·._.·°¯°·.·° .·°°° ★·.·´¯`·.·★ Ⓥⓔⓡⓝⓤⓢ Ⓟⓞⓡⓣⓘⓣⓞⓡ Ⓐⓡⓒⓐⓝⓤⓢ Ταμετούρο   Αμ

    «Ο Χριστός Ξανασταυρώνεται» είναι αναμφίβολα ένα έργο υψηλής καλλιτεχνικής τάξεως, δημιουργημένο από ένα τρυφερό και σταθερό χέρι, και χτισμένο με έντονη δυναμική ισχύ. Ιδίως θαύμασα την ποιητική διακριτικότητα στη διατύπωση των, λεπτών αλλά αλάθευτων, νύξεων στην ιστορία του Χριστιανικού Πάθους. Δίνουν στο βιβλίο το μυθικό υπόβαθρό του, το οποίο αποτελεί ένα τόσο ζωτικό στοιχείο στη σημερινή επική φόρμα...»
    Τόμας Μαν (Νόμπελ Λογοτεχνίας 1929)

    ΧΩΡΙΣ ΙΟΥΔΑ,ΣΤΑΥΡΩΣΗ ΔΕ ΓΙΝΕΤΑΙ.

    "Για να σωθεί ο κόσμος, πρέπει να σταυρωθεί ο Χριστός. Για να σταυρωθεί ο Χριστός, πρέπει ένας να τον προδώσει... Βλέπεις το λοιπόν πως, για να σωθεί ο κόσμος ο Ιούδας είναι απαραίτητος;"

    Ο Καζαντζάκειος Θεός βρίσκεται μέσα στον άνθρωπο και μάχεται για τη δική του σωτηρία.

    Ο τίτλος του βιβλίου "Ο Χριστός ξανασταυρώνεται",εύρημα και έργο ψυχής του Καζαντζάκη,έχει γίνει ένας διαχρονικός και παγκόσμιος συμβολισμός.
    Συμβολίζει την ανυπαρξία της κοινωνικής δικαιοσύνης και την απουσία ανθρωπιάς και αγάπης.
    Συμβολισμός που δεν ενέχει μόνο παθητική μορφή. Δεν επιφέρει δεινά και δοκιμασίες απο την έλλειψη των παραπάνω αξιών, αλλά ασκεί πράξεις και ενέργειες των "ισχυρών"επί αδυνάτων και ανυπεράσπιστων.

    ΓΙΑ ΤΟ ΧΑΜΟΓΕΛΟ ΤΟΥ ΧΡΙΣΤΟΥ...

    Ο Καζαντζάκης είναι ένας ερμηνευτής,ένας ποιητής με ιεραποστολική συνείδηση που ερμηνεύει και αναζητάει.
    Είναι ένας λαϊκός κήρυκας, ένας αγωνιστής που μέσα απο το έργο του ανοίγει με μέγαλη τρυφερότητα και αγωνία την ψυχή του και γράφοντας,αναζητάει το μήνυμα του Θεού για την απόρθητη χαρά και την αθανασία.
    Χρησιμοποιεί λογοτεχνικά την Αγία Γραφή (αιρετικά δική του)όχι ως μέσο για να εκφραστεί υποκειμενικά,αλλά ως ευκαιρία για να μας δείξει το δρόμο που δίνει νόημα στη ζωή.Ως σκοπό που αναπληρώνει τις χαμένες ελπίδες.
    Ο δρόμος αυτός είναι ανηφορικός και η πορεία ξεκινά απο την προσωπική θυσία,για να ταυτιστεί με την ευθύνη ενός λαού και τις ελπίδες όλης της ανθρωπότητας.

    Το μυθιστόρημα τούτο είναι γραμμένο με πολύ πόνο,με πολλή αγάπη αλλά και με πολλή πίστη για τον άνθρωπο.

    Πρόθεση του να απαλύνει την πληγωμένη ψυχή του ανθρώπου και να τον φέρει σε μια κατάσταση αυτοκάθαρσης και
    αυτολύτρωσης μέσα απο έναν επίπονο αγώνα.

    Πάντα υπάρχει ένας ανήφορος και ο συγγραφέας αναφέρεται εδώ στο μέγα Πάθος ως έκφραση ενός ιδεώδους τελειότητας.
    Μπορούν όμως να επιχειρούν αυτή την ανηφορική πορεία μόνο όσοι καίγονται απο την ιερή φλόγα της αγωνιστικής θυσίας.

    Ο βίος του Ιησού με αποκορύφωμα το θάνατο του στο σταυρό,και η διττή υπόσταση του Χριστού ως "μυστήρια",πληγώνουν την καρδιά του συγγραφέα και μυστικά βεβ��ιώνεται για τα ιδεώδη που πρέπει να διέπουν τον κόσμο.

    Μας ανοίγει την καρδιά για την ειρηνική αγάπη και τη λυτρωτική θυσία προς τους άλλους.
    Μας ξυπνάει τον επαναστάτη που εναντιώνεται στην αδικία και την υποκρισία και προπορεύεται τη μόνη οδό προς την Ανάσταση. Την ανηφορική οδό της ευθύνης,της θυσίας,του ήρωα-αγίου.

    Ο Χριστός του Καζαντζάκη, ο αληθινός Χριστός,είναι αυτός που δεν συμφέρει,αυτός που ξεβολεύει,τον οποίο συχνά ξεχνάμε.
    Ειρηνοποιός,γλυκός,καλόβολος αλλά και αντάρτης.
    Ένας Χριστός θλιμμένος,πληγωμένος,
    κατατρεγμένος,πεινασμένος,που μετατρέπεται σε μέγα αγωνιστή.
    Αρνί και λιοντάρι. Πρόβατο και λύκος. Βοσκός και πολεμιστής. Θείος και ανθρώπινος.
    Πλαταίνει τις καρδιές των ανθρώπων. Αποκαλύπτεται. Εμπρός στην αδικία και τον πόνο,γίνεται ένα με την Ειρήνη και τον Πόλεμο.

    Τα πάντα σε αυτό το έργο,κινούνται ανάμεσα και γύρω απο τα Πάθη και τη θεία σταύρωση του Ιησού και του εκάστοτε "σήμερα".
    Ανάμεσα σε Ρωμαίους και Τούρκους. Σε ζηλωτές και μπολσεβίκους. Σε στρατιώτες και πρόσφυγες. Ανάμεσα σε αυτούς που συμμετέχουν στο κακό και σε αυτούς που ξανασταυρώνονται,παίρνοντας πάνω τους το φόνο του Χριστού.

    Όλη η οικουμένη και η πατρίδα ή ο τόπος του καθενός είναι ο τάφος του Χριστού για τη μάχη την προσωπική.

    Η άγνωστη και μακρινή Λυκόβρυση (που διαδραματίζεται όλη η ιστορία μας) κάπου στα βάθη της Ανατολής,είναι η σκηνή που εκτυλίσσονται τα καταλυτικά γεγονότα της ιστορίας.
    Ρωσική επανάσταση,Μικρασιατική καταστροφή,αποκατάσταση των Ελλήνων προσφύγων.
    Αυτή λοιπόν η σκηνή μετατρέπεται σε επανάληψη των πιο τραγικών και λυτρωτικών γεγονότων για την ανθρωπότητα πριν απο δεκαεννέα αιώνες!!

    Μεταποιούνται τα Ευαγγελία και οι πράξεις των Αποστόλων παραινετικά προς μια κοινή συνείδηση και συλλογική δράση.

    Ο θάνατος ενός αθώου παιδιού στη Λυκόβρυση ταυτίζεται με μια σταύρωση στην κατακτημένη απο Ρωμαίους Παλαιστίνη.
    Μετά το θάνατο του Ιησού η περιοχή έγινε το κέντρο της παγκόσμιας ιστορίας.
    Ο Χριστός διαρκώς ξανασταυρώνεται και η στάση των ανθρώπων προς το Χριστό πρόσφυγα-κατατρεγμένο-πεινασμένο,επιφέρει άμεσα ευλογία ή κατάρα.

    Εκεί που συναντιούνται οι ιδεολογικές,αισθητικές και θεολογικές αναζητήσεις του Καζαντζάκη με τις ιστορίες της Βίβλου βρίσκεται πάντα ο Άνθρωπος.
    Εκεί μας περιμένει ο άνθρωπος που κουβαλάει το δικό του σταυρό και ανηφορίζει.
    Ο άνθρωπος που αναλαμβάνει με θάρρος κάθε προσωπική και ιστορική ευθύνη.
    Ο άνθρωπος που συναντάει τον συνάνθρωπο και το Θεό κάθε στιγμή που παλεύει και αγωνίζεται.
    Ο άνθρωπος που πορεύεται προς τη θυσία και την ελευθερία.
    Τη θυσία του ενός,του ασήμαντου,που είναι σε θέση να να σώσει τον κόσμο όλο.
    Και την ελευθερία απο το φόβο και την ανάγκη,την ελευθερία που κρύβεται στην αγάπη, την ελευθερία ως αγάπη.

    Στο έργο αυτό του μεγάλου μας πεζογράφου, ο Χριστός γίνεται το πρότυπο του απλού καθημερινού αγωνιζόμενου ανθρώπου.
    Ένας Χριστός της γειτονιάς....!!

    Καλή ανάγνωση!
    Πολλούς εορταστικούς ασπασμούς
    και άπειρες ευχές!

  • Mohammed-Makram




    01
    و وقف أمام منزل الأغا و بصق. فقد اعتاد أن ينفس عن غضبه بنفس الطريقه. كان يخيل إليه أنه انما يبصق على تركيا كلها. و يتخيل انه يرفع راية صغيرة جدا من رايات الحرية و يتحرر و لو للحظة واحدة.



    02
    يقول لي انهم أيضا بشر مثلنا. انهم اخوة لنا. هذا كله جميل حين يقال في الكنيسة. و حين ينطق به القسيس من على المنبر في يوم أحد. أما أنت أيها الغر فلابد و أنك قد جننت تماما اذ تريد أن تطبق هذا الكلام عمليا في دارك.



    03
    و لكن أنبئني يا كابتن. ماذا لو كانت ديانة كل منا تسخر بنا؟ ان هذه الدنيا حلم. و الحياة خمر. يعب منها المرء و يسكر بها. لقد حار فكرنا. أنت تمثل دور الرومي ... و أنا أمثل دور الأغا التركي. دعنا من هذا. لا أخفيك القول .. ان هذا يحيرني.



    04
    ان أراد أحدكم أن يأتي ورائي فلينكر نفسه و يحمل صليبه و يتبعني فإن من أراد أن يخلص نفسه يهلكها و من يهلك نفسه من أجلي يجدها. لأنه ماذا ينفع الإنسان اذا ربح العالم كله و خسر نفسه؟



    05
    هذا العالم سر غامض. و عقل الإنسان قاصر عن بلوغ حكمة الله في تدبيره لشئون خلقه. فالخلاص و الهلاك يأتيان من حيث لا يتوقع الإنسان. حتى اننا لا نعلم أي الطرق تؤدي الى الجحيم و أيها الى الفردوس.



    06
    أعداء الانسان أهل بيته. من أحب أبا أو أما أكثر مني فلا يستحقني. و من لا يأخذ صليبه و يتبعني فلا يستحقني.



    07
    و سأله هامسا:
    -كيف نحب الرب يا أبانا؟
    -بأن نحب الناس يا بني
    -و كيف لنا أن نحب الناس؟
    -بأن نقودهم إلى الصراط المستقيم
    -و ما هو الطريق المستقيم؟
    -الطريق الصاعد.
    08
    دع الله بعيدا عن هذا يا أبانا. لا تشركه في دسائسنا. أنت تفزع من القديس فوتيس. و أنا اكره مانولي. هذه هي القضية. فلا تشرك الألهة و العذراء المقدسة في ذلك.
    09
    نلت جزائي الذي أستحقه. لست حملا و لا ذئبا. بل لقيطا تعضني الذئاب و تبول علي الماشية. أنا أعرف جيدا طريق الحق و الصواب و لكني أسكت عنه. فالخوف يملأ قلبي. كيف لي أن أرفع رأسي و أنا البائس الفقير؟. إني أخاف .... و التتيجة ما ترون. وطئني أهل ليكوفريسي و أهل ساراكينا بأقدامهم دون أن تأخذني بهم رحمة. و هم على حق في ذلك. أقسم بديني أنهم على حق. و نلت جزائي الذي أستحقه.
    10
    صدقني يا مانولي لم يكن المسيح دائما و أبدا على تلك الصورة التي نحتها له يوما فوق الخشب. رقيقا وديعا مسالما يدير خده الأيسر لمن صفعه على خده الأيمن. بل كان محاربا صلبا عنيدا يسير في المقدمة و من ورائه سائر المعدمين على وجه الأرض. (لم آت لألق سلاما على الأرض بل سيفا ). كلمات من هذه؟ كلمات المسيح. و من الأن فصاعدا سيكون هكذا وجه ربنا يسوع المسيح يا مانولي.
    11
    هل لن ينفطر قلبه لما أقول؟ كيف يتحمل كل هذه الآلام و يرضى بهذا القدر من الظلم و يطيق كل هذه الوقاحة؟ ترى هل لن يترك أيقونته و ينطلق معي؟ ترى هل لن يسرج ألسنة اللهب و يمسك برقبتي و يرفعني ليجلسني إلى جانبه و ننزل معا إلى ليكوفريسي؟
    12
    أي طريق أسلك يا قسطندي؟ و أقصد من؟ الإنسان؟ هذا الكائن الدنس الذي يصيبه البلى و العفن. أم الرب؟ الذي يترك الأب لاداس يعيش و يثرى و يقتل ماريوري. أم نفسي؟ دودة الأرض التي تتلوى تحت أشعة الشمس و يسحقها حذاء.
    13
    هذا العالم يا أغا عالم ظالم لئيم. الأخيار فيه جوعى معذبون. و الأشرار شباع ينعمون بفاخر الطعام و الشراب. و لهم السلطان. يسوسون الأمور بغير وازع من دين أو ضمير أو محبة. عالم كهذا لابد أن يباد. فالظلم عمره قصير. سأنطلق بكل قوتي أجوب الشوارع و أعتلي الأسطح و أصيح بأعلى صوتي: تعالوا أيها الجوعى و المقهورون. تعالوا أيها الأبرار الصائحون. تعالوا لنتحد سويا و نضرم النار في أرجاء الدنيا لعل لأرض تتطهر و تخلص نفسها من الأساقفة و الأعيان و الأغوات.
    14
    لا جدوى يا يسوع. لا جدوى. مضى على صلبك ألف عام و لا زال الناس يقتلونك من جديد. أي يسوع ربي متى ستولد يا الهي و لا تصلب ثانية و لكن تعيش بين ظهرانينا خالدا للأبد؟


  • Luís

    The novel can always interpret in two ways: the characters have a history and a solid local anchoring in their village, and their relationships are essential. But on the other hand, they also represent easily recognizable universal archetypes. Thus, the teacher is both the pope's brother who tries to bring Greek patriotism to the village's life, but also Knowledge, unable to be heard in times of crisis and which allows tragedies to occur without intervention, a little out of fear, and a lot out of cowardice.
    Likewise, we will find divine punishments and miraculous healings in history alongside concrete political considerations.
    This mixture of genres has entirely unsettled me, as every time, a few magical elements slip surreptitiously into a universe that looks pretty realistic. Nevertheless, the subject of the book remains very powerful. Whether one is a believer or not, one must recognize that Christ does not cease to be crucified daily. And that in such a situation, we would probably end up on the side of the executioners.

  • sAmAnE

    اولین کتابی که از کازانتزاکیس خوندم کتاب زوربای یونانی بود که نقدهای زیادی داره ولی من دوستش داشتم. این کتاب هم خیلی برام جذاب بود. کتاب فوق‌العاده خوش‌خوان و روان است و انقدر گیراست که ششصد صفحه رو تو نُه روز خوندم🤩👍🏻داستان پرکششی درباره‌ی روز رستاخیز مسیح! برای سال آینده اهالی یک دهکده تصمیم دارند که در ایام عید پاک مراسم تعذیه‌ی بزرگی در ده برپا کنند و همه باید در این مراسم بزرگ کمک کنند و همه به خصوص کشیش انتظار دارند که این روز برای تعزیه‌ی مصائب مسیح و روز رستاخیز او هرچه باشکوه‌تر برگزار شود. کشیش به افراد مختلف نقش‌ها ( مسیح، یهودا، یحیی و...) را می‌دهد و تلاش بر این است که افراد هرچه بیشتر در ایفای نقش‌های خود تاثیرگذارتر باشند. ورود یک کشیش دیگر و افرادی به دهکده و ماجراهای دیگر باعث بروز اتفاقات جدید و تغییراتی در زندگی برخی افراد در این ده می‌شود که نشان می‌دهد که بین ایفای نقش توسط این افراد و ماهیت واقعی و وجودی آن‌ها فاصله‌ و اختلافی نیست.

  • ESRAA MOHAMED

    عمل فلسفي رائع فهي رواية الإنسان وروحه ومصيره ، خلق الكاتب آلاف الأسئلة لكل شخص مهما كان دينه أو لونه أو عرقه : ما هو الخير وما هو الشر ؟ من الذي يمتلك الحق في التحدث باسم الإله ؟ وهل من يتحدث باسم الإله يعرفونه بحق ولكن مصالحهم الخاصة هي من تتحدث ؟ هل السؤال خطيئة أم جوهر الفكر البشري ؟ ما الإنسان ؟ وما الشيطان ؟ و لماذا ينتصر الشر في المعارك المصيرية بينما تحلق البشرية أملا في الخير الذي يظل أمل ؟ ...
    قد تعتقد أنك بحاجة إلى معرفة ولو بسيطة بعلم الفلسفة ولكن لا تقلق فقد جهز لك الكاتب رواية كاملة وكل ما يطلبه منك فقط أن تقرأ بعقل حر وروح مهيأة للاختيار بين الخير والشر.

    " الانسان وحش كاسر.. إنه يفعل مايختار. إنه يسلك الطريق الذي يختاره لنفسه. أمامه بوابة الجحيم و بوابة الفردوس متلاصقين، وهو يدخل أيهما يختار.. الشيطان لا يدخل سوى النار، والملاك لا يدخل سوى الفردوس. أما الإنسان فإنه يدخل أيا منهما حسب اختياره "

    عندما تقرر عاهرة القرية أن تتوب وتختار طريق الاستقامة وتضحي بحياتها في سبيل الحب وفي سبيل الوصول إلى المسيح ويقرر كبار القرية وأعيانها أن يقتلوا كل طيب وجميل ويتآمروا ليحافظوا على أموالهم في خزائنهم وبطونهم ملأى.
    تبدأ أحداث هذه الملحمة في قرية بسيطة صغيرة لا يشعر بها العالم فقد اعتادت القرية على تقليد عريق توارثته الأجيال كل سبع سنين في اختيار مجموعة من الأشخاص ليعيدوا ذكرى صلب المسيح وآلامه إلى حياتهم فيختاروا من يجسد الرسل الثلاثة الكبار بطرس ويعقوب ويوحنا وشخص لتجسيد يهوذا الأسخريوطي ومريم المجدلية وأهمهم من كان قلبه نقي وطاهر ليجسد شخص المسيح.
    في البداية اعتقدت أني كقارئة سأشهد على الأحداث التي تؤدي في النهاية إلي اليوم المشهود وهو يوم الحدث ولكن كان لكازانتزاكيس رأي آخر فمنذ أن تم اختيار أبطال الحدث وقد خلق القدر لهم لعبة أخري فبين حياتهم الدنيوية وبين اختيارهم لتنفيذ دور عظيم قد حارب كل منهم بطريقته الخاصة.

    " المياة التي تظل راكدة زمنا طويلا لابد وأن تفسد، وكذلك الروح تفسد اذا عاشت في دعة وسكون زمنا طويلا، فيرسل الله الريح التي تثير العاصفة فتحرك صفحة الماء وتبعث فيها الحياة من جديد وتدب الحياة في النفوس الميتة من جديد."

    فنجد مانولي - المسيح - وجد نفسه يجب أن يطهر جسده وقلبه من الدنائة ويضحي كما ضحى المسيح من أجل البشر فتكون نهايته مماثلة للمسيح ويصبح ملعونا من قريته وعشيرته.
    و ميشيل -يوحنا - يجد أنه في خضم حرب شنعاء بين أبيه وثروته وحبه الوحيد وبين دوره كقديس وفي النهاية أعتزل البشر والحياة.
    قسطندي - يعقوب - صاحب المقهى المعذب في حياته الزوجية فعلي الرغم من محاولته لاستحضار شخص يعقوب لكنه يشعر بسلبيته فهو لا يستطيع التخلي عن أسرته ولكنه يقاوم وما يزال يقاوم.
    ياناكوس - بطرس - وكان من أفضل الشخصيات بالنسبة لي فهو وحيد لم يمتلك سوى حماره صديقه الوحيد ولكنه بشر يخطىء ويصيب وخطئه أكثر من إصابته ولكنه يحاول ويقاوم اغراءات الغنى والمال والسلطة يحاول أن يصير صديق المسيح الوفي الطيب.
    بانايوتي - يهوذا - فقد قاسى بسبب الحب والوحدة فعندما تم اختياره لدور يهوذا لم يكن يعلم أنه يسير في الدرب المختار فكل يوم يصير أقرب إلي يهوذا منه إلي بانايوتي أصبح ناقم وكاره وهدفه الوحيد القضاء علي الكل وإحراق هذه القرية الملعونة.

    " اذهبوا إلى الشيطان يا عصبة من الجبناء. كل منكم يخشى الآخر ويشمئز منه، ولكن يخاف البوح بما في نفسه. تتهادنون يا حفنة من الكسالى ابتغاء نهب الفقراء من الناس. ولكنني أنا البغيض إلى نفوس الناس جميعا لا اخافكم. أيها القساوسة و السادة العمد والأعيان وناظر المدرسة إني أبصق عليكم جميعا ."

    كاترينا الأرملة - مريم المجدلية - بعد أن كانت عاهرة القرية وملجأ الشباب والعجائز ومن كانت له حاجة، فقد لمس الحب قلبها وعلمت أنها قد تستطيع مسح كل خطاياها بالحب ولكن عليها التطهر والتضحية بحياتها في سبيل الحب.
    قد تتخيل أن كل شخص من هؤلاء استطاع تقمص شخصيته ولكنك ستفاجأ بأن الدنيا كتبت من أجلهم مسرحية بعيدة عن هذا التقليد فكل واحد فيهم نال ما كتبته لهم أدوارهم في بطولة المسرحية فعندما أقبلت أرواح قرية القديس جورج بقيادة القسيس فوتيس علي ��ريتهم الهانئة ليكوفريسي وقد أعطاهم القدر لفظة تصوير لتبدأ المأساة.
    وفي النهاية نعرف أنه لا جدوى يا يسوع لا جدوى فكم مضى علي صلبك ويظل البشر يصلبونك من جديد.

    "ومن ثم يلقى آلاف من الأبرياء حتفهم بدلا من بريء واحد .. هل هذا عدل ؟ وهل في ذلك خير لنا ؟ أليس من الخير أن يموت واحد فقط بدلا من آلاف ؟ فضلا عن أنه هو الذي أراد ذلك لنفسه. دعه يموت لننجو نحن وأطفالنا، ثم نصنع له بعد ذلك أيقونة نضيء حولها الشموع ونمجده كقديس. أما الآن فليلقي منيته أولا."

    استمتعوا ...
    دمتم قراء ... ❤❤❤

  • Tahani Shihab

    رواية بديعة، حول تقاسم السلطة والمال والنفوذ، بين رجال الدين والدولة والتجار. والصراع الأزلي بين الخير والشر.




    “هذا العالم عالم ظالم لئيم. الأخيار فيه جوعى معذبون، والأشرار شباع ينعمون بفاخر الطعام والشراب، ولهم السلطان. يسوسون الأمور بغير وازع من دين أو ضمير أو محبة”.

    نيكوس كازانتزاكيس.

  • Yara Yu

    المسيح يصلب من جديد

    ترددت في كتابة مراجعة لهذه الرواية وتسألت هل ممكن كتابة مراجعة تليق بهذه التحفة الأدبية وتعطيها حقها ؟
    لم أكن أتوقع أن تجربتي الأولي مع الأدب اليوناني بشكل عام ومع الكاتب نيكوس كازانتزاكيس بشكل خاص ستكون مبهرة بهذا الشكل
    أخذت وقتي في قرأتها وأعدت قراءة صفحات أكثر من مرة لفهمها لأن هذه الرواية تستحق التأني في تناولها وعدم قرأتها بسطحية .. بدأت كعادتي بتخمين موضوع الرواية من العنوان واعتقدت ان موضوعها ديني بحت وأن كل الحديث عن صلب المسيح ولكن عند قراءتها وجدت أن أبعادها أكثر من ذلك .. أولا هي رواية مسيحية لكاتب مسيحي لذلك لن تقرأ بنظرة دينية لفهم مغزي الرواية جيدا
    هي رواية فلسفية اجتماعية تشرح الصراع بين الخير والشر وتتناول الانسان والمجتمع وتناقضاته
    بطل الرواية هو عيد القيامة وهو أعظم الأعياد المسيحية وأكبرها التي يستذكر فيها النصاري صلب المسيح وقيامه بين الأموات وأحداثها تدور في قرية تختار كل سبع سنوات خمسه أو ستة لتمثيل أحداث صلب المسيح
    اختيار الشخصيات لتمثيل الحدث كانت علي حسب خطاياهم ويوصل الكاتب هنا أن السلطة لها القدرة علس الباس المفسيدين ثوب الصالحين والعكس
    تمثل الرواية الصراع بين الشخصيات والتنازع فيما بينها لترسم رحلة أهم مغزي لها وهو تشويه رجال الدين للدين لنفسه فقد اتخذوا من الدين صورة لترغيب وترهيب المجتمع من أجل مصالحهم ليقول بطل الرواية : أنتم أيها القساوسة الذين صلبتم المسيح ولو عاد إلي الأرض ثانية ستصلبوه من جديد
    رواية مليئة بالرمزية العميقة وبأسلوب ساحر وترجمة جيدة

  • Rahma.Mrk

    منذ شهور لم تجذبني رواية مثلها سواء من ناحية سلاسة الأسلوب أو أهمية الموضوع..
    حين أنهيتها طافت في بالي عدة أسئلة ،لكن أكثر صورة رافقتني هي الشخصيات. بصفة أدق الناحية الاجتماعية و النفسية لهم.. تبدأ الرواية بالإختيار سبعة أشخاص كي يمثلوا واقعة صلب المسيح يتم ذلك الإختيار حسب الشكل و لا شئ غير الشكل ثم يَطلب منهم أن يُحاكي كل منهم الدور.
    هنا بدأت أتابع بالاهتمام تأثير النموذج :فكل واحد من هذه الشخصيات لديه نموذج سيحتذي به و يجاهد نفسه لأجل ذلك.
    لكن هل إختيار النموذج يؤثر علينا و لأي درجة يكون هذا التأثير؟
    أحد الشخصيات سيقوم بتمثيل " يهوذا ".رفض وإستنكر الدور.
    فمن يرضى بدور الشرير حتى لو كان هو كذلك .
    لكن البيئة المحيطة جعلت تُكرر بشكل دائم أنه يهوذا وأنه الشرير القاتل. قاوم تلك النعوت والصفات لكن شدة التكرار أضعفت المقاومة النفسية و أصبح يهوذا.
    في المقابل نجح الآخرون بشكل ما في تجسيد تلك النماذج.
    الفرق هو الدعم والبيئة الاجتماعية المتمثلة في الأصدقاء "دعم الاجتماعي "و الدعم الإيماني. "القسيس"
    هذه الرواية الاجتماعية الفلسفية جعلتني أنتبه لتأثير الكلمات و البيئة على الفرد.
    الإنسان كائن الاجتماعي، تتأثر صورته عن نفسه من خلال رؤية المحيط الذين نعيش فيه له .
    لا يعني هذا أننا نستمد من الاخر القيمة والمكانة ،
    لكن شعور أن هناك أفراد يرون الصفات الجيدة فيك ويؤكدون عليها لتزدهر وتنمو فمثلا التاجر .
    الذي سعى ونجح في تطبيق دوره ،بسبب دعم الرفاق وتثمين إنجازاته والصفات الجيدة التي فيه .مما جعله يتغير من تاجرٍ لص إلى رجلٍ أمين.
    كل من القراء نظر إلى هذه الرواية من زواية مختلفة فهي رواية ملحمية
    أنا جذبتني الناحية الإجتماعية النفسية وبصفة أدق تأثير البيئةوالكلمات في تطور الشخصية

    دمتم بخير و مح��طين بيئة سليمة

    13/9_21

  • Ahmed



    (أنتم الذين غيرّتم المسيح وصورتموه حسب هواكم أيها القساوسة والأساقفة والأعيان.صنعتم مسيحًا على شاكلتكم،مرائيا آكلًا للسحت،كذوبًا،جبانًا،مرابيًا،تمتلئ خزائنه بالذهب. مسيحكم جعلتم منه شريكًا في الجريمة مع كل قوى البطش على ظهر الأرض ليبقى على لحمه وماله)

    إذا حذفت لفظة (المسيح) من الفقرة السابقة والتي سطره الكاتب بحروف من نور،ووضعت بدلًا عنها لفظة الدين،لوجدت أنها من الشمولية بمكان. وأن الدين بتجلياته المتعددة(يهودية ومسيحية وإسلام) ورجاله بأسماءهم المختلفة(حاخام أو قس أو شيخ) في النهاية مردهم واحد ولطالما استخدموا نفس الحجج لتحقيق مآربهم أيا كانت،فدائما يستخدمون إسم الله وينصبون أنفسهم محتكرين التحدث باسمه.

    يعيد كازنتزاكيس مآساة صلب المسيح ولكن في العصر الحديث،فيسلط الضوء على جشع البشر وظلمهم وكيف يتفقان في طباع البشر مهما تتابعت القرون.

    العمل عظيم بحق، تطبيق عملي وإسقاط موفق للغاية لمفاهيم غابت عن عالمنا كل ذلك مع عبق روحي لا يُضاهى.

  • Hasan Al Tomy

    "لا جدوى يا يسوع ، لا جدوي. مضى على صلبك ألفا عام وما زال الناس يصلبونك من جديد."


    يحاكي كازانتزاكس التاريخ ببراعة،  يقوم من خلال الرواية  بتحليل عميق للأفراد والمجتمع على السواء

    و بالرغم من استخدامه للرموز المسيحية فإن الافكار التي يطرحها لا تخص المسيحية فقط فإنها تكاد تنطبق علي جميع الأديان والأمم، فالمشاكل التي يطرحها يعاني منها الفقراء و المهمشين حول العالم في مواجهة ذوي النفوذ والسلطة الغاشمة الذين لا يتورعون عن إستغلال الدين من أجل خدمة مصالحهم الدنيوية

  • Fahim

    یک کتاب بسیار با ارزش ، با یک نام بامسما 👌
    پیام اصلی این کتاب رو میشه در یک جمله از متن خود کتاب خلاصه کرد:
    "همین شما کشیش ها بودید که مسیح را مصلوب کردید و اگر بار دیگر بازگردد، باز هم به صلیبش خواهید کشید."
    اینکه آدم ها خیلی مواقع حق رو براحتی تشخیص میدن اما برای مخاطره نیفتادن آرامش و رفاه خودشون، چشمشون رو آگاهانه به روی این حقیقت میبندن... یاد رمان (نامیرا) افتادم... خیلی شباهت موضوعی داشت به این رمان به نظرم...
    .

    به قدری لذت بردم از خوندنش که مشتاق شدم باقی آثار این نویسنده رو هم به زودی زود بخونم. زوربای یونانی رو قبلا خوندم که فضای کاملا متفاوتی با این اثر داشت و گفته شده باقی کتابهای این نویسنده هم هر کدوم فضای فکری خاص خودشون رو دارند و بسیار متنوع و متفاوت از یکدیگر هستند و این منو مشتاقتر میکنه برای شناختن بیشتر این نویسنده بزرگ....

    *******
    هر کس در هر کجای دنیا مبارزه کند و رنج بکشد، در واقع برای تمام دنیا مبارزه کرده و رنج کشیده است.
    *******
    یکبار شکم عصیانگری کرد و جای سر را گرفت تا بر بدن حکومت کند، ان وقت آنقدر کثافت از بینی و دهان و چشم و گوش بیرون زد تا آدم مرد.
    ******
    هر چه بر سرم بیاید حقم است! من نه گوسفندم نه گرگ. من آدم بیخودی هستم. گرگها گازم میگیرند و گوسفندها پشگل بر سرم میریزند. خودم خوب میدانم حق با کیست و راهم کدام است اما شهامت ندارم...
    ******
    خواب التیام بخش دردهاست. باید خود را برای زخم های فردا آماده کنیم...

  • Fatemeh sherafati

    اولین بار که واقعا مسیح رو حس کردم :)

    داستان تکراریه از جهل انسان. همون جهلی که باعث شد مسیح به صلیب کشیده بشه، محمد رو به زندگیِ سخت وادار کنه.
    تکرار ظلم و ستم حاکمانی که هیج وقت پایانی نداره و فقط شکل و رنگ عوض می کنه.

    مسلما هر کسی که این کتاب رو بخونه دچار تپش قلب میشه. دچار خشم می شه و به قول سهراب "دچار" می شه. :)
    (از نظر سهراب دچار یعنی عاشق)
    دچارِ پاکیِ پیامبرانی که همشون یه هدف داشتن.
    اگه تو سکوت این کتاب رو بخونید، اگه آدمی باشید که از فقر انسانها تا حالا غصه خوردید، مطمئنا در حین خوندن این کتاب اشک خواهید ریخت.

    هر چی بیشتر از دین مسیحیت می خونم، می بینم هیچ فرقی با اسلام نداره. مگه اینکه بخوایم از قوانینی که خودمون وضعش کردیم صحبت کنیم.
    واقعا که تاحالا پیش نیومده بود که حس کنم فردی به اندازه ی مسیح به محمد شباهت داشته باشه.
    امیدوارم یه روزی هممون این رو بفهمیم.

    خوندنش رو به همه ی دوستان پیشنهاد می کنم.

  • فؤاد

    شب دهم مسیحی: آدم‌های رندومی که برای اجرای تعزیهٔ مصائب مسیح انتخاب می‌شن و کم کم به استعاره‌هایی از نقشی که براش انتخاب شدن تبدیل می‌شن، کسی که مسیح شده واقعا مسیح می‌شه و کسی که یهودا شده واقعا یهودا می‌شه.

    اینجاست که به نظرم داستان از لحاظ اخلاقی آسیب می‌بینه. از اونجایی که نقش‌ها به صورت رندوم توزیع شده (بازیگر یهودا فقط به خاطر موهای سرخش به عنوان یهودا انتخاب می‌شه) تبدیل شدن هر کس به نقشش، حداقل در مورد نقش‌های منفی، ناعادلانه است. اگر غرض داستان این بود که بگه جهان عادلانه نیست و برچسبی که جامعه به ما می‌زنه، عادلانه یا رندوم، خواه ناخواه در ما درونی می‌شه، استحالهٔ شخصیت‌ها با مضمون سازگار بود. اما این مضمون داستان نیست. داستان مضمون مذهبی-کمونیستی ساده‌ای داره و چندان دنبال نقد اجتماعی نیست. در نتیجه چیزی که باقی می‌مونه اخلاقی نبودن جهان داستانه.

    این ضعف اخلاقی توی شب دهم به شکل خوبی اصلاح شده و بازیگرهای تعزیه فارغ از نقشی که بهشون محول شده، در جهت یکسان متحول می‌شن.

    من خودم تحول دیگه‌ای رو بیشتر دوست داشتم: این که بازیگرهای نقش‌های اولیا به خاطر احساس حقانیتی که نقش بهشون می‌ده، در جهت منفی تحول پیدا کنن و بازیگرهای نقش‌های اشقیا به خاطر خودآگاهی گناه‌آلودی که نقش بهشون می‌ده، در جهت مثبت تحول پیدا کنن. هرچند اینجا هم ناعدالتی به شکل برعکس وجود داره، اما حداقل مضمون دینی-عرفانی دراماتیکی ازش درمیاد.

    این آخرین کتاب معروف کازانتزاکیس بود که نخونده بودم. بهترین رمانش به نظرم آخرین وسوسه مسیح بود.

  • Asmaa Elhelw

    ممتعة جدًا ، الرواية خطفتني بجد مكنتش بسيبها من إيدي غير لما توجعني من تقلها
    "الرواية الكوميدينو "زي ماقال عنها د.أحمد خالد توفيق😅
    مش عارفه ازاي كنت راكنه العظمة دي سنتين وخايفه منها
    الترجمة فوق الروعة تستاهل ٥ نجوم لوحدها
    ⭐⭐⭐⭐⭐

  • پیمان عَلُو

    خدای قادر متعال،
    متاسفم که دیگر به تو باور ندارم،
    اما آیا خودت کتاب‌های *کازانتزاکیس‌ را خوانده‌ای؟


  • M.rmt

    بارز ترین نکته ای که تو این کتاب توجهمو جلب کرد تفاوت عقاید نویسنده کتاب نسبت به زوربای یونانی بود در زوربا کازانتزاکیس از خوش گذرونی و زندگی در حال و غنیمت شمردن عمر دم میزد در صورتی که تو این کتاب حرفای عمیق تری داشت.آزادی و شجاعت از اساسی ترین موضوعات کتاب بود و نقد تلخی بر عالمان به ظاهر دینی داشت که از دین به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهدافشون استفاده میکنن.

  • Ramzy Alhg

    الاوصياء على ميراث يهوذا الأسخريوطي يستعيدونه دائماً بقناع جديد.

    هذه رسالة المبدع كازانتزاكيس في رائعته "المسيح يصلب من جديد".

    "لاجدوي يا يسوع" فقوى الشر تتضافر دائماً لتنتصر على قوى الخير.

    "هذا العالم ظالم وشرير يا آغا، والطيبون فيه جياع ومعذبون، والأشرار فيه متخمون بفاخر الطعام والشراب، ولهم الأمر والنهي من غير وازع ديني أو ضمير".

  • Ali.Deris

    خلاصه داستان :
    در دهکده ای یونانی به نام #لیکووریسی رسم بر اینه که تعزیه ای در باب ماجرای حضرت عیسی و مریم و حواریون اجرا می کنند . از سال قبل نفرات نمایش انتخاب می شوند و از آنها خواسته می شود تا کردار و رفتار خود را هم جهت با نقش خود تنظیم نمایند .

    ✔ این کتاب به خاطر دید و محتوایی که نسبت به کلیسا و مسیحیت داره مدتی جز آثار ممنوعه بوده. ....

    از اهداف اصلی کتاب نقد قوانین حاکم بر کلیساست. بابا گرگوریوس شخصیه که از جایگاه خودش و کلیسا برای کسب درآمد استفاده میکنه و دین فقط براش یه ابزاره!!

    حاجی نیکولیوس (معلم) نماد انسان با سوادی ه که معمولاً وسط و خنثی هستش و اهل عمل نیست.

    آقا حاکم ده که اهل ازمیر ترکیه ست نماد حکام فاسد و همیشه مست ه که از اختلاف یونانی ها خوشحاله و دوست داره همدیگه رو بوسیله هم نابود کنن.

    ♠ جالبه بدونید کینه ای که بسیاری از مسیحیان از این نویسنده و آثارش به دل داشتند، سر انجام باعث شد تا در هنگام مرگش در سال 1957 هیچ کدام از کلیساهای یونان او را نپذیرند و ناچار جسد او را به مورگ سپردند تا در کنار اجساد مجهول­الهویه نگهداری شود.

    از جملات زیبای کتاب :
    ✔حلیم بودن مثل گوسفند خصلت نیکی است ولی وقتی گرگ ها احاطه مان کردند ، در آن صورت شیر بودن ترجیح دارد .

    ✔ اگر قلب آدمی از عشق یا خشم لبریز نشود ، تو این را بدان که هیچ کاری در این جهان صورت نمی گیرد .

    حجم کتاب نسبتاً زیاده ولی به نظرم ارزش خوندن رو داره و تجربه ی خوبیه 👍 باید به شخصیت ها دقت کرد و به قول معروف موشکافی کرد. خیلی از شخصیت ها و نقدهایی که بیان میکنه رو به عینه توو جامعه ی خودمون میتونید ببینید!!

  • Ian D

    Τώρα, ειλικρινά, εμένα περιμένετε; Πώς μπορώ να πιάσω εγώ στο στόμα μου το τεράστιο αυτό έργο;
    Αντί κριτικής και προφανών φιλοσοφικών, πνευματικών και πολιτικών προεκτάσεων, παραθέτω ένα χαρακτηριστικό απόσπασμα που συνοψίζει το πνεύμα του βιβλίου:

    «- Κι ο κάθε άνθρωπος μπορεί να σώσει ολάκερο τον κόσμο∙ πολλές φορές το συλλογίζουμαι και τρέμω∙ τόσο λοιπόν μεγάλη ευθύνη έχουμε; Τι πρέπει να κάνουμε πριν να πεθάνουμε; Ποιος είναι ο δρόμος;
    Πώς πρέπει ν' αγαπούμε το Θεό, γέροντά μου; ρώτησε.
    - Αγαπώντας τους ανθρώπους, παιδί μου.
    - Και πώς πρέπει να αγαπούμε τους ανθρώπους;
    - Μοχθώντας να τους φέρουμε στο σωστό δρόμο.
    - Και ποιος είναι ο σωστός δρόμος;
    - Ο ανήφορος.»

  • Ali Karimnejad

    2.5

    "قریب به دو هزار سال از تولد تو می گذرد و در این مدت یک روز نبوده است که تو را به صلیب نکشند. پس تو کی به دنیا می آیی که دیگر به صلیبت نکشند و جاویدان در میان ما زندگی کنی؟"



    مسیح بازمصلوب بر خلاف اسم دهن پر کنی که داره، کتاب چندان عمیقی نیست. نه اینکه من با هیچ بخشی از کتاب مشکل داشته باشم یا به نظرم خلاف واقع بیاد، نه! اما کتاب همچنان بعد از 600 صفحه قلم فرسایی در عمق بخشیدن به این سوالی که مطرح می‌کنه ناتوانه و صرفا داره برای ما قصه‌ای رو تعریف می‌کنه که همه ما با اون آشنا هستیم. و از اون بدتر، باز در قالبی که همه ما با اون آشنا هستیم.

    ماجرا در یک دهکده‌ای در یونان زیر یوغ ترک‌ها در جریانه و قصه از این قراره که توی این دهکده یک تعزیه‌طوری هر هفت سال یکبار برگزار می‌شده و طی اون هر کسی نقش یکی از حواریون مسیح رو برعهده می‌گرفته. یکی هم می‌شده خود مسیح. یک ماجراهایی رخ می‌ده که این آدم‌ها کم کم توی نقششون خیلی فرو می‌رن و قص علی هذه.

    اون تقابل کلیشه‌ای پولدارهای بدطینت و روحانیون بد سیرت در مقابل فقرای مظلوم و نیکو ‌سرشت در سرتاسر کتاب برقراره و تا پایان ادامه داره. شخصیت‌ها هیچ عمقی ندارن، خصوصا که همشون سایه‌ای از یکی از حواریون هستند و از این جهت خیلی خیلی کم به جزئیات خود این شخصیت‌ها پرداخته می‌شه. در واقع نویسنده در عوض پرداختن به درونیات شخصیت‌ها، بخش زیادی از کتاب رو با خرده داستان‌هایی پر کرده که نه کامل به اونها پرداخته می‌شه، و نه سنخیتی با داستان اصلی کتاب داره و بیشتر فرصتی برای عرض‌اندام کاراکترهای مختلف و آشنایی بیشتر خواننده با اونهاست و در واقع دلیل اصلی حجیم شدن این کتاب هم همینه وگرنه داستان اصلی کتاب نه تنها اصلا پر طول و تفصیل نیست بلکه به هیچ وجه کشش کافی برای 600 صفحه رو نداره.

    اما جدای از بررسی کتاب به لحاظ داستانی، من با خود محتوی کتاب هم یک مشکلی دارم.

    مبارزه با جور و ستم یک مساله اساسیه و کاملا هم درسته. منتهی آیا ما می‌خوایم طبقات محروم رو با هم متحد کنیم تا طبقه حاکم رو به زیر بکشه و جهان عدل رو بر پا کنه؟ در این صورت آیا حاکمیت جدید رو باید به طبقه محروم پیروز سپرد؟ آیا مردم محروم دیروز توانایی برقراری عدالت و شایسته‌سالاری رو خواهند داشت؟ من در این مورد تردیدهای جدی دارم.

    از نظر من، اینکه توده‌های محروم رو با این مضمون که اندوخته‌های سرمایه، همگی حقوق پایمال شده شما هستند، تحریک و تهییج کنیم تا بر طبقه حاکم بشورند، نهایتا به شکل‌گیری طبقه حاکم جدیدی خواهد انجامید که ظاهری کاملا متضاد با ظواهر حاکمان قبلی داره، اما در باطن ادامه دهنده راه همان حاکمان قبلی خواهد بود. طبقه محروم شجاعه چون چیزی برای از دست دادن نداره. اما همین طبقه متاسفانه از نظر فکری هم چیزی برای ارائه نداره. پس تمامی ارزش‌های جدید اون صرفا در همون قالب قبلی استحاله خواهد کرد. از این جهت، بنظر من مساله صرفا ظهور یک مسیح جدید نیست. مساله اینه که ما برای به وجود آوردن یک اندیشه جدید تلاشی نکردیم. ما برای شایسته‌سالاری هیچ تلاشی نکردیم. ما صرفا به دنبال عوض کردن جایگاه دو طبقه با همدیگه بودیم.

    و در این راستا، دوست داشتم از آقای کازانتزاکیس می‌پرسیدم که به نظرش اگر اون شورشی که طی داستان رخ داد به طور کامل محقق می‌شد و اون افراد بر روستا حاکم می‌شدند، وضعیت روستا بعد از 40 سال چگونه می‌بود؟ بگمانم جواب این سوال رو ما مردم ایران خوب می‌دونیم.

  • Ροδαμάνθη Γαρμπή

    4.5 *
    Χτες το τελείωσα..
    Δικαίως θεωρείται εκπληκτικό!
    Υπέροχη γραφή , σαν να ήμουν εκεί!
    Το περίμενα πιο βαρύ κ ίσως λίγο βαρετό αλλά έπεσα έξω.. οι σελιδες φευγανε νεράκι! Δεν μπορούσα να τ αφήσω από τα χέρια μου και μιας που δεν είχα δει κ την ταινία αγωνιουσα για την εξέλιξη της ιστορίας!
    Μυστήρια , πάθη , ίντριγκες και πολλά μηνύματα για τροφή προς σκέψη.
    Το ομολογω .. ηταν πρώτη επαφή με τον συγγραφέα.. κ φυσικά όχι τελευταία!
    Μισό αστέρι μείον... γτ ήθελα λίγο πιο ρομαντικό τέλος 🙃

  • Dina Riadh

    روووووووعه روايه تصلح لكل العصور والازمنه لن تحس ابدا بأنها قديمه او انها لاتتماشا مع عصرنا على العكس.. كأنها تتحدث عن مجتمعاتنا عن رجال الدين الذين يتخذون الدين حسب اهواءهم لايهم ان غرر بفتاه ودفعها الى الزنا المهم ان يتحقق مايريد حتى لو باع نفسه الى الشيطان ...لايهم ان يسد بابه في وجه الفقراء المهم ان يبقى هو شبع لااعرف روايه تستحق القراءة لاكثر من مرة وتدفع الانسان الى التفكر في كل شيء

    مااعجبني من مقتبسات

    ان الله لايتعجل ابدا.انه ساكن ,يرى المستقبل كأنه ماض, اذ انه يعمل في نطاق الابديه.المخلوقات الزائله التي لاتدري ماذا سيحدث غدا هي وحدها التي تتعجل بدافع من الخوف والقلق .دع الله يعمل في صمت , ولتكن مشيئته. لاترفع رأسك ولا تسأل. فكل سؤال خطيه


    الانسان وحش كاسر...انه يفعل مايختار. انه يسلك الطريق الذي يختاره لنفسه. امامه بوابه الجحيم وبوابه الفردوس متلاصقين, وهو يدخل ايهما يختار.. الشيطان لايدخل سوى النار , والملاك لايدخل سوى الفردوس . اما الانسان فأنه يدخل أيا منهما حسب اختياره

  • Mohamed Bayomi

    لقد تخلصوا من الشرير ، ولكن الاشرار بقوا
    غوتة - فاوست

    في تلك الزاوية الصغيرة استطاع كازانتزاكيس ان يرسم العالم و تاريخ البشرية
    القراءة الرابعة لكازانتزاكيس ولازلت في كل صفحة ، بل في كل سطر ارى انسان مختلف ، فهو المؤمن والعدمي ، القديس والمهرطق ، المتشائم المحب للصباح ،أليس الصباح معجزة؟ ، ولست أدري ان كانت روحه بذلك الوسع لكي تسع المتناقضات ، ام ان المتناقضات قريبة جدا كي يسعها قلب صغير

  • هدى يحيى

    3
    نجوم ونصف للرواية
    كنت أود لو كانت مكثفة أكثر وكانت المونولوجات الوعظية أقل
    أتمنى أن تكون الإغواء الأخير للمسيح أفضل
    النهاية جيدة جدا ~~~

  • Alex

    Αυτού του νέου τ'όνομα στο χιόνι είναι γραμμένο,
    το πήρε ο ήλιος κι έλιωσε και το νερό και χάθη...

    Κόσμος κι όνειρο είναι ένα..


    Ο κάθε αναγνώστης, που παίρνει τόσο σοβαρά όσο αναλογεί το κάθε βιβλίο που διαβάζει, στην αναγνωστική του ζωή θα έρθει αντιμέτωπος με 5; 10; άντε 20 έργα που θα τον συνταράξουν. Που, ουσιαστικά, εκπληρώνουν τον πιο βαθύ σκοπό της λογοτεχνίας: κάνουν τον αναγνώστη να αναθεωρεί, να αμφισβητεί εκ βαθέων αντιλήψεις και απόψεις που είχε στεγανές μέσα του και πάνω στις οποίες βάσιζε την όλη κοσμοθεωρία του· που τον συνθλίβουν κάτω από το βάρος της αμφιβολίας ότι πράγματα που ξέρει, που χρειάζεται να ξέρει για να ορίζει τα σημεία αναφοράς του, δεν είναι τελικά ό��ως τα νόμιζε και πολλά ακόμα.Ε, το "Ο Χριστός ξανασταυρώνεται" είναι ένα από αυτά.

    Δεν θα μπω στην διαδικασία να πλέξω εγκώμιο. Το έχουν κάνει πολύ γνωστικότεροι από μένα. Θα πω το εξής μόνο: Είναι τρομακτικό το πόσο εφαρμόσιμο είναι το βιβλίο και οι προβληματισμοί που εκθέτει στην σημερινή Ελλάδα. Σαν να μην πέρασε μια μέρα, κάτι που λέει πολλά και για τους τότε αλλά και για εμάς, τους τώρα. Αν έχουμε ένα δράμι μυαλό, θα κρατήσουμε έστω και κάτι που πρέπει να αποφεύγουμε στην συμπεριφορά μας προς τους άλλους· όχι επειδή είμαστε σωστοί χριστιανοί (όσοι ακόμα δηλώνουν τέτοιοι εν πάση περιπτώσει ;) ) αλλά επειδή είμαστε άνθρωποι.

    Αν τα χέρια που έγραψαν αυτά τα κείμενα έφτασαν στο σημείο να απειληθούν με αφορισμό, η εκκλησία αποτελεί ακόμα μεγαλύτερο τραγέλαφο από όσο την θεωρούσα. Όχι ότι πάει πολύ κάτω ακόμα, αλλά τείνω να το ξεχνάω μιας και έχω απομακρυνθεί πλήρως από το ξακουσμένο παπαδαριό και τα παρατρεχάμενά του.

    Η τελευταία σκηνή με τον Μανολιό στην εκκλησία, συνταρακτική. Και, μην ξεχνάμε ποτέ: Σταύρωση χωρίς Ιούδα δεν γίνεται.

  • الزهراء الصلاحي

    ما هذا يا كازانتزاكيس؟!
    ما هذا الجنون وما هذه الفلسفة!
    فجنون وفلسفة زوربا لا يساويان شيء وسط أهل هذه القرية!

    مسرحية!
    فقط مسرحية تُحول القرية وتقلبها رأساً على عقب!

    مسرحية في عيد الميلاد تجعل أهل القرية يتقمصون أدوارهم فيها ويعيشون بها طوال حياتهم؟!
    فمن أخذ دور المسيح عاش وكأنه المسيح واعتزل خطيبته وترك عمله وسكن أعلى الجبال. ومن أخذوا دور الرسل أصبحوا مثلهم واتبعوه وتركوا حياتهم وأهلهم. وعاهرة القرية التي أخذت دور مريم المجدلية تابت واتبعت المسيح وماتت في سبيل حبها له!

    لكن، ليس الكل أصبح خيِّراً هكذا.
    فكما يوجد الخير يوجد الشر.
    وكما يوجد الرضا يوجد الطمع والجشع.
    وكما تقمص أصحاب الأدوار الخيرة شخصياتهم تقمص أيضاً أعداء المسيح شخصياتهم وعاثوا في القرية فساداً!

    رواية فلسفية نفسية اجتماعية بامتياز.

    تمت
    ٦ أكتوبر ٢٠٢١

  • Maedeh_P1H

    این کتاب دید تمسخر آمیزی نسبت به کلیسا داره و به همین جهت در سال 1954 جزء کتب ممنوعه اعلام می شه و شهرت زیادی کسب می کنه
    البرت شوایتزر بعد از خواندن این کتاب گفته که در همه عمرم کتابی چنین تکان­دهنده مطالعه نکرده بودم.
    جالبه بدونید کینه ای که بسیاری از مسیحیان از این نویسنده و آثارش به دل داشتند، سر انجام باعث شد تا در هنگام مرگش در سال 1957 هیچ کدام از کلیساهای یونان او را نپذیرند و ناچار جسد او را به مورگ سپردند تا در کنار اجساد مجهول­ الهویه نگهداری شود.