Envy: The Seven Deadly Sins (New York Public Library Lectures in Humanities) by Joseph Epstein


Envy: The Seven Deadly Sins (New York Public Library Lectures in Humanities)
Title : Envy: The Seven Deadly Sins (New York Public Library Lectures in Humanities)
Author :
Rating :
ISBN : 019531204X
ISBN-10 : 9780195312041
Language : English
Format Type : Paperback
Number of Pages : 144
Publication : First published July 31, 2003

Malice that cannot speak its name, cold-blooded but secret hostility, impotent desire, hidden rancor and spite--all cluster at the center of envy. Envy clouds thought, writes Joseph Epstein, clobbers generosity, precludes any hope of serenity, and ends in shriveling the heart. Of the seven
deadly sins, he concludes, only envy is no fun at all.
Writing in a conversational, erudite, self-deprecating style that wears its learning lightly, Epstein takes us on a stimulating tour of the many faces of envy. He considers what great thinkers--such as John Rawls, Schopenhauer, and Nietzsche--have written about envy; distinguishes between
envy, yearning, jealousy, resentment, and schadenfreude ("a hardy perennial in the weedy garden of sour emotions"); and catalogs the many things that are enviable, including wealth, beauty, power, talent, knowledge and wisdom, extraordinary good luck, and youth (or as the title of Epstein's chapter
on youth has it, "The Young, God Damn Them"). He looks at resentment in academia, where envy is mixed with snobbery, stirred by impotence, and played out against a background of cosmic injustice; and he offers a brilliant reading of Othello as a play more driven by Iago's envy than Othello's
jealousy. He reveals that envy has a strong touch of malice behind it--the envious want to destroy the happiness of others. He suggests that envy of the astonishing success of Jews in Germany and Austria may have lurked behind the virulent anti-Semitism of the Nazis.
As he proved in his best-selling Snobbery , Joseph Epstein has an unmatched ability to highlight our failings in a way that is thoughtful, provocative, and entertaining. If envy is no fun, Epstein's Envy is truly a joy to read.


Envy: The Seven Deadly Sins (New York Public Library Lectures in Humanities) Reviews


  • Ian

    This book was published as part of a series on the Seven Deadly Sins, and to me this one was the most interesting. As the author himself says, envy is the Sin that dare not speak its name. Most people will admit that they sometimes fall prey to pride, anger, indolence, and so on, but not many of us admit to feelings of envy, even to ourselves.

    This is a very short book that can easily be read in a couple of hours. It’s so short that trying to describe it risks repeating large chunks of the text. One theme worth picking out was around the destructiveness of envy. The author quotes the philosopher John Rawls as saying, “Envy is collectively disadvantageous; the individual who envies another is prepared to do things that make them both worse off, if only the discrepancy between them is sufficiently reduced.”

    The book also considers the relationship between political opinions and envy. The envious believe themselves to be the victims of injustice, so how can we tell the difference between those campaigning against genuine injustice, and those motivated by envy? Since people invariably deny the latter, it’s very difficult to disentangle. The book touches on the role of envy in events such as the Holocaust, and the 9/11 attacks.

    There’s not much that can said in favour of envy, unless you argue that it can be a motivating factor for ambition and achievement. The author poses some interesting and at times uncomfortable questions.

  • Kianoush Mokhtarpour

    حسودی چراغ جادو پیدا کرد. غول چراغ بیرون آمد و گفت: آرزو کن. هرچه باشد برآورده می‌کنم. فقط بدون که هر آرزویی بکنی دوبرابرش را هم برای همسایه‌ات برآورده می‌کنم. حسود فرصت خواست. یک روز تمام فکر کرد. و دو روز. و سه روز. و گفت: یک چشمم را کور کن

    حسادت چیه؟ چه شکلیه؟
    احساس ما وقتی دیگری چیز باارزشی داره که ما نداریم، ولی دلمان می‌خواهد داشته باشیم، و این باعث تنفر و بدخواهی می‌شه. اینجا تنفر کلمه‌ی مهمیه. در حسادت، برتری دیگری نه تنها باعث علاقه‌مندی ما نمی‌شه، که ما رو از اون متنفر و بیزار می‌کنه. کی‌یرکه‌گور می‌گه حسادت تحسین در لفافه است. بله؛ تحسین در لباس مبدل؛ تحسین به عتاب آلوده؛ تحسینی که در خم رنگ‌رزی ذهن ما رنگ تحقیر و تنفر گرفته.
    کلمه‌ی مهم دیگه بدخواهیه. حسادت باعث می‌شه تو سرمون نقشه آسیب رسوندن به اون شخص ��و بکشیم، حتی اگه برای خودمون نفعی نداشته باشه. از این نظر حسادت کردن نقطه‌ی مقابل الگو گرفتنه. تو الگوبرداری میل به بالا کشیدن خودمان داریم، تو حسادت میل به پائین کشیدن رغیب.
    حسادت همیشه پنهانیه. ما از نشون دادن خشم، شادی، ناراحتی و شرم پرهیز نمی‌کنیم، ولی حسادت رو همیشه پنهان می‌کنیم. شاید چون حسادت علامت دو احساس منفیه: ضعف و بدخواهی؛ اینکه خودمون رو حقیر می‌دونیم در قیاس با دیگری، و اینکه خیال آسیب رسوندن به اون رو داریم. دو احساس که هیچ کدوم از الحاظ اجتماعی برازنده نیست. اما حسادت همیشه پنهون نمی‌مونه. به شکل‌های پوشیده‌تری خودش رو نشون می‌ده. مثلا ما از سقوط افراد موفق لذت می‌بریم؛ از اینکه فلان بازیگر طلاق گرفته، یا فلان سرمایه‌دار ورشکست شده. مجله‌های زرد از همین میل ما کلی پول در می‌آرن: از میل ما به تماشای سقوط بالادستی‌ها

    حسادت علت خیلی اتفاق‌های سیاسی هم هست. مثلاً می‌گن اون همه ظلمی که بر یهودی‌ها رفته شاید یک علتش حسادت مردم به موفقیت یهودی‌ها بوده. مثلاً تو وین قبل جنگ دوم، فقط نه درصد جمعیت یهودی بودن، اما شصت درصد وکیل‌ها و نصف دکترهای شهر رو تشکیل می‌دادن. چه بسا ضدیت با آمریکا هم تاحدودی از سر حسادته. جنبش‌های برابری‌طلبانه بخشی از موفقیتشون رو مدیون حسادت ما به بالادستی‌ها و میل‌مون به پایین کشیدن اونها هستن. یا یه علت درجا زدن کشورهای توسعه نیافته دیوار حسادته که سد راه نخبه‌ها می‌شه و ...ء

    به چه کسانی بیشتر حسادت می‌کنیم؟
    به کسانی که با ما نسبتاً هم‌تراز‌اند؛ کسانی که جایگاه اجتماعی‌شون تنها یک پله از ما بالاتره؛ کسانی که موفقیتشان باعث می‌شه بگیم: «من می‌تونستم جای اون باشم.» ثروت بیل گیتس آنقدر حسادت‌آور نیست که حقوق همکار بالادستی. کسانی که هم‌جنس و هم‌سنخ و همسال ما هستند (پییر) بیشتر حسادت ما رو تحریک می‌کنن. پسرها بیش‌تر به پسرها حسادت می‌کنند، و دخترها بیش‌تر به دخترها. اولین حسادت تاریخ، بین دو برادره، هابیل و قابیل. حسادت مرد به زن و برعکس کمتره. شاید یک دلیل اینکه گاهی با همکارهای جنس مخالف راحت‌تریم همین باشه. به طور خلاصه، تفاوت‌های کوچیک، حسادت‌های بزرگ به وجود میارن. پس جای تعجب نیست که تو مهمانی تجدید دیدار با بچه‌های دانشگاه‌ حسادت موج می‌زنه، چون یه وقتی همه نسبتاً هم‌تراز بودیم.
    شاید تیره‌ترین وجه حسادت همینه که به آدم‌هایی که بیش از همه به ما نزدیکن، بیش از همه حسادت می‌کنیم، به برادرمون، باجناقمون، دوستمون. برخلاف اون گفته معروف که دوست واقعی رو باید تو سختی‌ها و بدبختی‌ها شناخت، اتفاقاً دوست واقعی کسیه که سعادت تورو ببینه و حسادت نکنه. و این سخته. گفتن: «هر بار که دوستی به موفقیتی می‌رسید، چیزکی در من می‌میرد». و وقتی دست دوستمون از یه موفقیتی کوتاه می‌مونه، ته دلمون اگر نگیم خوشحال می‌شیم، دستکم احساس آسودگی می‌کنیم. انگاری خطر از بیخ گوشمون گذشته باشه.
    و شاید به همین دلیله که دوباتن می‌گه اون چیزی که عشق رو بر می‌انگیزه نه نقاط قوت ما، که ضعف‌های ماست. غلو کرده، ولی حقیقتی هم توش هست. آدم بی‌نقص حسادت‌برانگیزه. اما وقتی بیشتر باهاش آشنا شدیم و یکی دوتا نقطه ضعفش رو هم دیدیم، اونوقت حسادت از بین می‌ره، و عشق می‌تونه جاش رو بگیره.

    چه عواملی به حسادت دامن می‌زنند؟
    یک) رقابت.
    رقابت بر سر منابع محدود باعث حسادت می‌شه؛ چون موفقیت دیگری یعنی شکست من. شاگرد اول کلاس همیشه منفوره. دختر خوشگلی که بهترین پسرها رو از چنگ باقی دخترها در میاره، منفوره. تو جوامع عقب‌مونده‌تر موفقیت و حتی شادی دیگری هم حسادت‌آوره، انگاری شادی ما رو دزیده. (اون هم ممکنه بگه مگه مال باباتو بالا کشیدم؟ و ما تو دلمون احساس می‌کنیم که بله). اما تو جوامع پیشرفته‌تر که همه می‌تونن برنده باشند، یعنی موقعیت‌های برد-برد جای موقعیت‌های برد-باخت رو گرفته، حسادت کمتره. همون قضیه‌ی معروف دو شکل صندلی‌بازی

    ب) بی‌عدالتی.
    برتری دیگری وقتی آزاردهنده‌تره که ناعادلانه باشه. خصوصاً نابرابری‌های ذاتی مثل زیبایی، استعداد، قدوبالا، صدای خوب، طبع شاد. یا مثلاً ثروت موروثی. چرا اون؟ چرا من نه؟ طرف برای به دست آوردن این برتری‌ها تلاشی نکرده. اکتسابی نیستن. از بدو تولد اونها رو داشته. حسادت‌آورده دیدن اینکه خودت به زحمت یه پراید سواری، ولی پسرخاله‌ی بالاشهری‌ت هنوز گواهینامه‌نگرفته بابائه شاسی رو براش خریده. حسادت‌آوره اینکه زاده‌ی آسیایی، نه اروپا: بی‌عدالتی بدو تولد.
    و حسادت برانگیزتر وقتیه که همین پسرخاله‌ی بچه‌پولدار که خورده و خوابیده عزت و احترام بیشتری از جامعه می‌گیره تا شما که مدام زحمت کشیدی و کارکردی، صرفاً چون اون شیک‌تره، چون تو مراسم پاپیون می‌بنده. مستحق این اندازه احترام نیست. مازندرانی‌ها می‌گن بپته خربزه نصیب شاله، یعنی خربزه‌ی رسیده نصیب شغاله. بهترین‌ها سهم نالایق‌ترین‌هاست. (کاربرد این ضرب المثل برای پسر لندهوریه که به دختر خوشگلی رسیده).

    حالا تصور کنید که شمای پرایدسوار، عشق فرمون هستید، راننده‌ی فوق‌العاده‌ای هستین، و فرهنگ سیار اتومبیل. خوره‌ی مجله ماشین. اونوقت این پسرخاله‌ی شاسی‌سوارتون حتی نمی‌دونه موتور ماشین زیر کاپوته یا تو صندوق. با خودتون می‌گین: «حیف این ماشین نیست دست اون باشه؟ و من که قدر و ارزشش رو می‌دونم، بی‌نصیب بمونم؟» همین حس رو سالمندان به جوون‌ها دارن: «حیف نیست این همه انرژی و نیرو و وقت نصیب این جوونها بشه که همه‌ش رو تلف کنن، و من که قدرش رو می‌دونم بی‌نصیب بمونم.» اینکه مواهب دنیا به دست «اهلش» نیفتاده انگاری یک نوع بی‌عدالتیه و حسادت‌آور.
    در مقابل، برتری‌های اکتسابی کم‌تر حسادت‌آورن، چون عادلانه‌تران. اما نه همیشه. مثلاً شما مدرسه دولتی درس خوندی، پسرخاله بهترین مدرسه غیرانتفاعی با کلی کلاس کنکور خصوصی. اونوقت رتبه‌ی پسرخاله یخورده بهتر از شما شده. این موفقیت پسرخاله اگرچه اکتسابی ولی حسادت برانگیزه: رقابت ناعادلانه.
    خوش‌اقبالی دیگران هم حسادت برانگیزه. مثلاً بین هنرمندها گویا حسادت زیاده، چون موفقیتشون تا حد زیادی در گرو شانسه؛ در گرو اینکه کارت «دیده» بشه، یه منتقد گردن‌کلفت بی‌خود و بی‌جهت عاشق تابلوهات بشه، یا یه نقش عالی بهت پیشنهاد بشه. یا مثلاً منفور بودن منچستر شاید یه دلیلش اینه که یه مدت خیلی خوش‌شانس بود؛ دقیقه نودوپنج با گل‌به‌خودی حریف برنده می‌شد. «خرشانس» کلمه‌ایه که عموماً برای بیان نفرت به این گروه از آدم‌های موفق به کار می‌ره.
    جدای از خود بی‌عدالتی، «احساس» بی‌عدالتی هم حسادت میاره. مثلاً نسل نوجوونِ این روزها، به نظر من نسل حسودی خواهد شد، چون حس «استحقاق» توشون زیاده؛ خودشون رو مستحق بهترین چیزهای عالم می‌دونن، و اگر بهشون نرسن احساس می‌کنن حقشون خورده شده. مهم نیست که واقعاً بی‌عدالتی شده یا نه؛ صرف احساس حق‌خوری باعث حسادت می‌شه. (شاید هم این نظر من نشونه‌ی حسادت من بهشون باشه.)ء

    ج) بلندپروازی.
    تو اون حوزه‌ای که بیشتر بلندپروازی داریم، بیشتر به دیگران حسادت می‌کنیم. عشق ِ‌قلم به قلم نویسنده‌ها حسادت می‌کنه، عشق ِ‌فوتبال به تکنیک فوتبالیست‌ها. عشق قلم به موفقیت ورزشی آدم‌ها حسادت نمی‌کنه. و کلاً آدم‌ بلندپرواز بیشتر از آدم‌ زنده‌ایم‌شکر دچار حسادت می‌شه. آدم زنده‌ایم‌شکر چون تو هیچ رقابتی شرکت نمی‌کنه، دیگه ترس از اول نشدن و آخر شدن و اینها نداره. شاید به همین دلیل بود که تو دانشگاه ما، بچه‌های برق که شدیداً بلندپرواز بودن، بینشون حسادت موج می‌زد، ولی مثلاً بچه‌های نساجی که دغدغه درسی چندانی نداشتن به هم کمتر حسادت می‌کردن

    د) درهای بسته.
    وقتی احساس کنیم هیچ‌جوره نمی‌تونیم به چیزی برسیم، یعنی درهای رسیدن به اون به روی ما بسته شده، بیشتر به دارندگانش حسادت می‌کنیم. اما «امید» حسادت رو از بین می‌بره. اگر امیدوار باشم که خودم هم چهارسال دیگه شاسی می‌خرم، دیگه به شاسی‌سوارها حسادت نمی‌کنم. ناامیدها حسودتران.


    واکنش ما به احساس حسادت چیه؟
    یک) اجتناب:
    از موقعیت‌ها و آدم‌های حسادت برانگیز اجتناب می‌کنیم: استوری‌های اینستاشون رو نگاه نمی‌کنیم، از دوست‌های بهتر از خودمون، خویشاوندارن پولدارتر فاصله می‌گیریم؛ اگه به مهمونی‌های مجلل دعوت بشیم، نمی‌ریم

    ب) انکار و واکنش وارونه:
    تظاهر می‌کنیم هیچ میلی به اون داشته‌های حسادت برانگیز نداریم: «پول که خوشبختی نمیاره». فروید به این مکانیزم دفاعی می‌گه انکار. گاهی حتی تظاهر می‌کنیم که نداشتنشون بهتره: «درسته که پولدارن، ولی آرامش ما رو ندارن». فروید به این می‌گه واکنش وارونه، یا ریکشن فرمیشن که یه پله از انکار بالاتره. یعنی چیزهایی رو که درواقع آرزوی داشتنشون رو داریم، تحقیر می‌کنیم: «این جوون‌های امروز، هر روز با یکی‌ان. آخه این چه لذتی داره؟». حالا از خدامونه که خودمون تو جوونی همچین زندگی‌ای می‌داشتیم. گربه دستش به گوش نمی‌رسه، می‌گه پیف پیف بو می‌ده

    ج) سرزنش اخلاقی:
    تظاهر می‌کنیم داشتن اون چیز حتی اگه لذت‌بخش هم باشه غیراخلاقیه. پس ما که اون رو نداریم، با اخلاق‌تریم. در واقع چون از هرلحاظ دیگه احساس حقارت می‌کنیم، به یک معیاراخلاقی من‌درآوری چنگ می‌ندازیم بلکه از یک منظر برتری پیدا کنیم. همون اخلاق بندگان که نیچه می‌گه (در تقابل با اخلاق سروران). مثلاً تو همون گیر دادن به آزادی روابط جوون‌ها این هم معمولاً پشت‌بندش میاد که «بدجوری بی‌بندوبار شدن». کلاً سرزنش اخلاقی خیلی اوقات نشونه‌ی حسادته. مثلاً جوون‌ها که بیش از همه نقد و سرزنش و نصحیت می‌شن، یک دلیلش اینه که بیش از همه حسادت ما رو بر می‌انگیزن. چیزهایی دارن که ما دیگه نداریم: سرزندگی، انرژی، آینده‌، جسارت روحی متفاوت زیستن، بی دغدغگی.
    سرزنش اخلاقی گاهی تو تک کلماتی که به کار می‌بریم هم خودش رو نشون می‌ده: کلماتی که به عنوان توهین استفاده می‌کنیم، ولی اساساً معنای مثبتی باید داشته باشن: «مرفه بی‌درد»، «ازخودراضی»، «الکی خوش»، «اتو کشیده». مگه بده آدم بی درد باشه، از خودش رضایت داشته باشه، شاد باشه، مرتب باشه؟ چه‌بسا برای هر صفت خوب، یه معادل توهین‌آمیز هم داشته باشیم. اگر هم نداشته باشیم یه فحشی به جمله می‌چسبونیم: لعنتی چه ماشینی داره؛ فلان‌فلان شده چه قیافه‌ای داره! (میل آدم حسود به آسیب رسوندن به دیگری تو این ناسازاها خودش رو نشون می‌ده

    د) بهترین پاسخ به حسادت همون سرمشق‌گرفتنه.
    فروید با این می‌گه والایش. یعنی یک میل که اساساً منفی هست رو تبدیل کنیم به انگیزه‌ای برای چیز مثبت. مثلاً تایسون بوکسور معروف، که خشم درونی‌ش رو به جای اینکه صرف دعوای خیابونی کنه، انداخت تو کانال ورزش. تبدیل به یک چیز والا کرد. ما هم می‌تونیم حسادت رو تبدیل کنیم به انگیزه‌ای برای پیشرفت. البته که گفتنش آسونه.

    اگر حسادت چیز بدیه، پس چرا در مسیر تکامل از بین نرفته؟ کارکرد حسادت چیه؟
    گفتیم که حسادت نیروی مخربیه. میل به آسیب‌رسوندن به دیگری رو به همراه داره. و احساس شیرینی هم نیست. تلخ و زجرآوره. یعنی نه خود آدم حسود، و نه کسی که مورد حسادت قرار گرفته، هیچ کدوم ظاهراً سودی نمی‌برن. پس چرا تکامل به ما حسادت داده؟ اصطلاحاً مزیت تکاملی‌ش چیه؟
    دو نظریه‌ی معتبرتر اینهاست

    نظریه اول می‌گه حسادت یادگار کودکی‌ـه. یه نوع پرنده هست که وقتی مادره می‌ره غذا بیاره، جوجه‌ی قوی‌تر ضعیف‌تره رو هل می‌ده از لونه می‌ندازه پایین که بمیره، و همه‌ی غذا سهم خودش بشه. بچه‌های ما از این کارها نمی‌کنن، ولی حسادت بینشون زیاده. کودک انسان بیش‌تر و طولانی‌تر از هر موجود دیگه‌ای محتاج به مراقبت والدینه. واسه همین رقابت شدیدی هست بین بچه‌ها برای کسب حمایت والدین. مسئله‌ی مرگ و زندگیه واقعاً. فراموش نکنید که نرخ مرگ کودکان تا همین چند وقت پیش بسیار بالا بود. پس طبیعیه که کودک نسبت به برادرخواهرهاش حسود باشه. تو بزرگسالی هم این حسادت کودکی با ما می‌مونه.
    پس این باور که آسیب رسوندن به دیگری دردی از من دوا نمی‌کنه، اشتباهه

    نظریه دوم اینه که حسادت عامل یکپارچگی جامعه‌ست. قوی‌ترها برای خوابوندن آتش حسادت ضعفا، و در امان ماندن از بدخواهی اونها، سعی می‌کنن هوای ضعیف‌ترها رو داشته باشن. یک نمونه‌ی جالبش همین اواخر قضیه‌ی ایلان ماسک بود. کلی غلغله شد که با ثروت ایان ماسک می‌شه چندین میلیون گرسنه رو سیر کرد، و ایان ماسک باید خجالت بکشه که اینقدر پولداره. نمی‌دونم ایلان ماسک چطور واکنش نشون داده، ولی خیلی‌های دیگه اگه جای اون بود سر کیسه رو شل می‌کردن که منفور نباشن. بنابراین حسادت مانع از نابرابری شدید می‌شه. و نابرابری کمتر می‌دهد اتحاد بیشتر، می‌دهد جامعه‌ی موفق‌تر

    یخورده حاشیه بریم. می‌گن خیلی از رفتارهای اجتماعی ما برای اینه که از برانگیختن حسادت دیگران پرهیز کنیم. مثلاً از بچه‌گی یاد می‌گیریم که بلندبلند نخندیم که باعث حسادت دیگران نشه، یا تو فوتبال اجازه نداری رو به تماشاچی‌های حریف شادی کنی. یا مثلاً تو روستای ما یه پیرمردی بچه‌هاش رو نصیحت می‌کرد که سرمایه‌تون رو تو یک حیطه جمع نکنین، نه برای اینکه ریسک رو پایین بیاره، بلکه برای اینکه فهمیده بود قلنبه شدن ثروت تو یکجا، بیشتر به چشم میاد و بیشتر حسادت برانگیزه. (مرحوم اگه امروز زنده بود می‌گفت اینقدر از تفریحات‌تون استوری نذارین). یا مثلاً تو یونان باستان، وقتی کسی قهرمان مسابقات ورزشی می‌شد بین مردم هدیه پخش می‌کرد، تا آتش حسادت اونها رو بخوابونه

    این پرهیز از برانگیختن حسادت چنان مهمه که طبیعت به ما یه حسادت‌سنج درونی داده. هر وقت موفقیتی به دست میاریم یا بخت به ما رو می‌کنه، فوراً به طور غریزی احساس گناه و ترس می‌کنیم. انگاری در ناخودآگاهمون باخبریم که حسودان تنگ‌نظر و عنودان بدگوهر الانه که سر برسن. «بزنم به تخته» و «چشم بد کور» هم از اینجا میاد. حتی تو باور یونانیان و تو اساطیرشون هست که موفقیت زیاد خشم خدایان رو به دنبال داره. مثلاً پرومته که آتش رو به انسان‌ها داد و باعث پیشرفت‌شون شد، خدایان مجازاتش کردن. خلاصه اینکه مورد حسادت بودن وضع خوبی نیست: بهترین وضعیف زندگی اینه که نه اینقدر فقیر باشی که گرسنه بمونی، نه اونقدر پولدار که بهت حسادت کنن.

  • Craig

    That son of bitch, Epstein, has written the book I should have. I could have, too. Easily. Mine would have been better.

  • Sylvester (Taking a break in 2023)

    Epstein writes about the difference between jealousy and envy, the slight shades between an instinct for justice and a slip into envy, and whether we humans can feel admiration without also a tinge of, you guessed it, envy. He goes on to ask whether envy is part of human nature -can it be controlled, or fully rooted out? Why do some people seethe with it, when others only experience brief flare-ups?

    I enjoyed his forays into history and literature for examples, and was surprised to learn how Marxism is founded in the spirit of envy, and how capitalism feeds it. Epstein examines a heavy and sometimes repugnant topic with a light and expert touch. I laughed, and shook my head, recognizing myself in every second paragraph. This is a great one to be listed on Goodreads, of all places, considering all the book envy I've got going on. Enjoyed this book.

  • Annabelle

    This is Joseph Epstein's smallest, slimmest book yet, part of a series called Seven Deadly Sins, and like all books Epstein, Envy was a delight to read! Envy in history, envy in literature, envy in pop culture, envy among friends, envy in oneself. Narrated in typical dry, Epstein wit, peppered with intellectual catch phrases. A rereading certainly beckons.

  • Megan

    Wow. This guy is smart and envy is nasty.

  • Jane De vries

    Discusses differences between envy, resentment and jealously. Lots of literary and historical references to back up his argument.

    I'm beginning to like Professeur Epstein. This is the third book of his I've read and he is spot on in his understanding of contemporary, American life.

  • Ziqi

    A little book bursting with Epstein's wit and humor. Drawing from multiple sources across human history (Ian Fleming's 7 Deadly Sins, Freud, and a band of other philosophers), Epstein crafts a set of anecdotes about envy, from the emulative sort to the hateful, deathly sort (as cited in his book, Horace wrote that the envious grow thin). This book isn't very difficult to get through, and it features many funny cartoons throughout. One interesting revelation made (credit goes to Envy by Yury Oleysha) is that when envy, an essential character of human nature (as you will come to discover when you read this book and then observe the others around you), is "eliminated" from a place, those living in that place will still feel envy directed at those who live outside of it. Thus, the quest to "rid" envy fails (and so does, as subliminally stated in the book, communism). Another way to think of envy? It's essentially a leveler of justice. A quest to balance things out, to make situations fair. Envy stems from injustice, and from a strong desire to level out the playing field. After all, it is terribly unfair how he/she has good lucks, charm, that great job, car, house, etc. Why not I? The central nature of this book aims to dissect the origins of that question, and its many iterations.

  • Pumsish

    อิจฉา.. บาปประการเดียวที่ไม่สร้างความสุขให้ผู้กระทำ (ต่อให้โกรธก็ต้องมีความ���ะใจบ้าง)
    บทความวิเคราะห์ความอิจฉาในแง่มุมต่างๆ ตั้งแต่ความรู้สึกที่เป็นส่วนตัว จนถึงการเมือง
    และคุณความดีของความอิจฉาที่ก่อให้เกิดความทะเยอทะยานอันนำไปสู่การพัฒนา

  • Jay Rain

    Rating - 4

    Other than the conversation on the definitive difference between envy and jealousy this book does nothing for me. If it was not so short, I really doubt that I would have finished it; Schadenfuede - taking delight in other's pain

  • Nevîd

    I liked the book in general and the author is very talented in writing and after all there were many nice things about this book. However, there were several things I didn't like. I thought the author was very biased at times. Even if Epstein is a hardcore American capitalist writing for American audience, I think he should have done a fairer and better job in the chapter on envy in economic systems as an author. That chapter was frankly nonsense.

    I will write some quotes in the book that I liked: (the ones without a name are by the author, Joseph Epstein.)

    "Those who are most distrustful of themselves are the most envious of others: as the most weak and cowardly are the most revengeful." --William Hazlitt

    "Envy I believe begins in dreams, often in daydreams."

    "One is ready to believe [envy] is the sin for which the best argument can be made that it is part of human nature."

    "We are more angry at undeserved than at deserved good fortune."

    "Those who envy others, themselves grow thin." --Horace

    "Envy doesn't tend to remind you of the dignity of human kind, let alone of your own dignity. If envy leads you to any fresh self knowledge, your opinion of yourself is likely to suffer because of it. The object of envy, it needs to be emphasized, has to know certain bounds."

    "Malice may be sometimes out of breath, envy never." --Lord Halifox

    And finally the concluding two paragraphs:

    "Whatever else it is, Envy is above all a great waste of mental energy. While it cannot be proved whether or not envy is part of human nature, what can be proven, I believe, is that, unleashed, envy tends to diminish all in whom it takes possession. Wherever envy comes into play, judgment is coarsened and cheapened. However the mind works, envy, we know, is one of its excesses, and as such it must be identified and fought against by the only means at our disposal: self-honesty, self-analysis, and balanced judgment."

    "consider envy less as a sin than as very poor mental hygiene. It blocks out clarity, both about oneself and the people one envies, and it ends by giving one a poor opinion of oneself. No one can see clearly anything he or she envies. Envy clouds thought, clobbers generosity, precludes any hope of serenity, and ends in shriveling the heart—reasons enough to fight free of it with all one’s mental strength."

  • Eswar

    I was introduced to Jospeh Epstein’s Envy by Gurcharan Das in The Difficulty of Being Good: On the Subtle Art of Dharma.

    In about hundred pages, Joseph Epstein paints Envy in broad strokes. The book starts off slowly, unassumingly, by distinguishing ‘Envy’ from ‘Jealousy’, gathers momentum when prodding ‘if men or women feel envy more strongly’ and is at full throttle when it reaches the chapter titled ‘Under Capitalism Man Envies Man; Under Socialism Vice Versa’.

    The book is not prescriptive in nature, so expect no solutions. What Epstein does well is to hold a mirror long enough, with its short but deep enough content, to view one’s own envies, of the past and the present.

  • Simone Del Mondo

    Un libro che fa parte di una collana sui 7 vizi capitali, collana che mi auguro venga riproposta. Si parla dell'invidia, che non è gelosia e non è risentimento. L'autore lo fa tirando in ballo filosofi e scrittori, pensatori e figure di spicco, ma mette in gioco anche la sua capacità di osservazione. "Il mio libro è solo parzialmente costruito su altri testi: gran parte dei suoi contenuti scaturiscono semplicemente dal vivere e dal guardarsi intorno nel mondo. Ma ancora di più nasce dal guardarmi nel cuore, che, ahimè, non è mai stato a lungo completamente scevro dall'Invidia".

  • Kyle

    Essays about how the deadly sin of Envy can interact with many of Epstein's normal talking points -- admiration for Greek history, reflections on snobbery, Jewish identity, literary allusions. A pretty good "survey" of the deadly sin throughout Western culture from a great essayist, though I would have liked more personal/lived reflections (such as in the final 2 chapters).

  • Rebecca

    Inventory of Envy

    I enjoyed reading this book in an afternoon, but in the end Epstein views envy as a waste of energy and harmful poison to the self. I found his inventory of his own envies, towards the end of the book, perhaps the most helpful thing in inspiring me to make my own inventory! It showed me actually the things I wanted and wished for myself, and didn’t feel poisonous at all, but instead like a good exercise in centering and refocusing my energies towards aspiration and self-improvement. Envy in its most useful form, or something else?

  • Baglan

    A highly enjoyable short book on a subject/deadly sin/feeling (really?) that I am obsessed with (for over 5 years now). Great subtitles such as "The Young, God Damn Them" and "Under Capitalism, Man Envies Man; Under Socialism, Vice Versa" lol

  • Lucas

    Achei muito bobo. O tema é super interessante, mas foi mal explorado. Espero que os outros livros da série sejam melhores.

  • Sherron Wahrheit

    He’s probably an expert here.

  • Anand Nair

    The greatest living essayist in English language

  • Manish

    Too shallow for my liking. His take on 'feminist' envy was also problematic.

  • Gerganini

    I envy people who don't. Yes, the sinister sin deemed unredeemable ?!!

  • Matthew Richey

    First book of the series I enjoyed. I wish I could write like this guy. He's probably a jerk.

    (The last sentence is meant in jest)

  • Donakrap Dokrappom

    ก็หวังว่าจะได้มุมมองใหม่ๆ แต่ปรากฏว่าไม่ แถมดันมาตายตอนจบด้วยบทสรุปที่แสนดักดาน

  • Tim

    Joseph Epstein writes familiar essays, as Anne Fadiman describes them, writing about himself and about a subject. "His viewpoint was subjective, his frame of reference concrete, his style digressive, his eccentricities conspicuous, and his laughter usually at his own expense." She was not talking about her predecessor at the American Scholar, but she could be. This book, part of a modern series on the seven deadly sins, is a sustained reflection on envy (and unlike other authors in the series Epstein does not find his chosen sin a good thing).
    He distinguishes between jealousy, which is not always pejorative, and envy: "one is jealous of what one has, envious of what other people have." (4) And the rest of this brief book is his excursion into literature, philosophy, psychology and his own experience to expand on the meaning and limitations of envy. Full of wonderful quotes - I am almost envious of Epstein's research - it is a delight to read.

  • William Cunion

    Short little essay on one of the seven deadly sins. Clever, witty analysis of a complex subject. After all, is there a bright line between envy (bad) and outrage at injustice (good)? Moreover, is envy merely an inescapable element of human nature? Ultimately, Epstein contends that envy, despite the conceptual difficulties, is incredibly destructive, as it “clouds thought, clobbers generosity, precludes any hope of serenity, and ends in shriveling the heart” (98). Nice section also on envy as the engine of socialist politics. Provocative read, worth returning to on occasion.