Seven Conversations with Jorge Luis Borges by Fernando Sorrentino


Seven Conversations with Jorge Luis Borges
Title : Seven Conversations with Jorge Luis Borges
Author :
Rating :
ISBN : 1589880609
ISBN-10 : 9781589880603
Language : English
Format Type : Paperback
Number of Pages : 196
Publication : First published January 1, 1973

These wide-ranging conversations have an exceptionally open and intimate tone, giving us a personal glimpse of one of the most fascinating figures in contemporary world literature.

Interviewer Fernando Sorrentino, an Argentinian writer and anthologist, is endowed with literary acumen, sensitivity, urbanity, and an encyclopedic memory of Jorge Luis Borges' work (in his prologue, Borges jokes that Sorrentino knows his work "much better than I do"). Borges wanders from nostalgic reminiscence to literary criticism, and from philosophical speculation to political pronouncements. His thoughts on literature alone run the gamut from the Bible and Homer to Ernest Hemingway and Julio Cortázar. We learn that Dante is the writer who has impressed Borges most, that Borges considers Federico García Lorca to be a "second-rate poet," and that he feels Adolfo Bioy Casares is one of the most important authors of this century. Borges dwells lovingly on Buenos Aires, too.

From the preface:

For seven afternoons, the teller of tales preceded me, opening tall doors which revealed unsuspected spiral staircases, through the National Library's pleasant maze of corridors, in search of a secluded little room where we would not be interrupted by the telephone…The Borges who speaks to us in this book is a courteous, easy-going gentleman who verifies no quotations, who does not look back to correct mistakes, who pretends to have a poor memory; he is not the terse Jorge Luis Borges of the printed page, that Borges who calculates and measures each comma and each parenthesis.

Sorrentino and translator Clark M. Zlotchew have included an appendix on the Latin American writers mentioned by Borges.

Fernando Sorrentino is an Argentine writer born in Buenos Aires in 1942. His works have been translated into more than twelve languages.

Clark M. Zlotchew is a professor of Spanish at SUNY Fredonia. Some of his areas of specialization: Jorge Luis Borges, 20th century Spanish-American Fiction, Literary Translation, and Literary Interview.


Seven Conversations with Jorge Luis Borges Reviews


  • Ahmad Sharabiani

    Siete Conversaciones con Jorge Luis Borges = Seven conversations with Jorge Luis Borges, Fernando Sorrentino
    تاریخ نخستین خوانش: هفتم فوریه سال 2014 میلادی
    عنوان: گفت و گو با بورخس؛ مصاحبه گر: فرنادو سورنتینو؛ مترجم: حسین یعقوبی؛ تهران، مروارید، 1390، در 144 ص، شابک: 9789641911999؛ موضوع: مصاحبه ها - قرن 20 م
    مردی که بهشت رو شکل کتابخانه میبیند؛ و کابوسی را که پس از کور شدنش هر شب یه خواب میبیند؛ این که: خواب میبینم که نوشته ای به من داده اند و دارم از روی آن میخوانم. اما وقتی نوشته را میبینم، نمیتوانم آن را بخوانم. وقتی به کلمات نگاه میکنم، فاصله و تعدادشان زیاد و در نهایت محو میشوند. حروف صامت هم پشت سر هم تکرار میشوند، و نوشته تبدیل میشود به متنی بی معنی. بدون مفهوم. این همان چیزی است که همیشه درباره ی کور شدنم فکر میکردم. ا. شربیانی

  • Salamon

    هم‌کلام با مردی عجیب و جالب با عقاید بسیار محکم.
    فوق‌العاده رک و بی‌تعارف.

    خورخه لوئيس بورخس در بیست و چهارم آگوست ۱۸۹۹ در بوینس آیرس آرژانتین متولد شد. مکالمات این کتاب در سال ۱۹۷۲ ضبط شد. بنابراین بورخس در این زمان حدود هفتاد و سه سال سن داشت و تقریباً نابینا شده بود. این موضوع برای درک چیزی که اینجا می‌خوانیم اهمیت زیادی دارد چرا که به برداشت من کیفیت شفاف و منحصربه‌فرد مشاهده‌گریِ بورخس از وقایع، بخش مهمی از جاذبه‌ی این کتاب را شکل می‌دهد.

    برداشتی که من از شخصیت بورخس و از لابلای کلمات ردوبدل شده دارم آدمی بسیار رُک و قضاوت‌‌گر با اعتقادات محکم و شفاف. در عین حال که نویسنده‌ای شناخته‌شده و شخصیتی بزرگ برای آرژانتین و ادبیات اسپانیایی‌زبان هاست، یک نفر آدم معمولی مثل من و شماست و این حقیقت رو به زیبایی و با بیان ضعف‌های همه‌گیر وضعیتِ انسانی که درگیرشان شده بیان میکنه.

    جدا از جنبه‌ی روان‌شناسانه و انسان‌شناسانه‌ی گفتگوها، من اطلاعات جالبی در مورد تاریخ و ادب آرژانتین و تا حدودی آمریکای جنوبی به دست آوردم که به خاطر نوع شخصیت بورخس، در این گفتگوها حالتی جهان‌شمول به خودشان گرفته‌اند.

    در این میان البته با تمام عقاید او نمی‌توان همراه شد به این دلیل ساده که گاهی در قضاوت‌هاش رنگ سپید یا سیاه می‌زند و درگیر خاکستری نمی‌شود.

    در مجموع گفتگوی راحت و صمیمانه و خوشخوانی است که خواندنش برای من لذت‌بخش بود.


    بریده‌هایی از گفتگو


    ___________________________________________________________



    "...فکر می‌کنم افسانه‌ها، قصه‌های جن و پری و حتی جوک‌های بانمک از این جهت خوب هستند که سینه‌به‌سینه نقل شده‌اند. آنها از هرگونه جزئیات و اطلاعات زائد و بی‌مصرف عاری هستند. بنابراین می‌توانیم نتیجه بگیریم که یک قصه‌ی فولکلوریک محصول پالوده‌تری نسبت به اشعار مثلاً گونگورا یا لوخونس است. چون این اشعار را تنها یک نفر بازنگری کرده اما آن داستان‌ها از صافی صدها نفر گذشته‌اند."

    "...تمامی هنرها از موسیقی الهام می‌گیرند؛ چون موسیقی تنها هنری است که فرم و محتوا کاملاً در هم تنیده شده و تفکیک‌ناپذیر است. ببینید ما می‌توانیم یک رمان را بخوانیم و به فیلم برگردانیم اما موسیقی قابل ترجمه نیست، نه با قلم نه با دوربین نه با رنگ."

    "حقیقتش سعی کرده‌ام در این سال‌ها حتی‌الامکان کمتر به سیاست فکر کنم. البته تلاش عبثی است، درست مثل وقتی که دندان‌درد دارید و می‌خواهید کمتر به دندان‌درد فکر کنید و در نهایت تمام چیزی که به آن فکر می‌کنید دندان‌درد است. یا مردی که محبوبش او را ترک کرده و تلاش کردن برای فراموش کردنش تنها به این نتیجه رسیده که شب با یاد او به خواب برود و صبح با حسرتش بیدار شود."

    "...چندی پیش کتاب اولم شور بوینس آیرس را با بازنگری و افزودن یادداشت‌هایی برای چاپ مجدد به ناشر دادم. دوست عزیزم تامس دی جیووانی به من زنگ زد و گفت که اکثر اشارات و ارجاعاتی که در یادداشت‌های جدیدم بوده اشتباه است. مثلاً من برای مطالعه‌ی بیشتر خواننده را ارجاع داده‌ام به فصل فلان از کتاب فلان، در صورتی که چنین فصلی اصلاً در آن کتاب وجود ندارد و بدتر از آن، در برخی موارد اصلاً چنین کتابی وجود ندارد. به هر حال، این موضوع چندان آزارم نمی‌دهد چون به قول آن شعر معروف《در نهایت، وحشت شب ما را از عذاب کسالت روز طولانی نجات می‌دهد》."

    "همیشه معتقد بودم و هستم که در مورد وقایع معاصر نمی‌توان با قطعیت نظر داد. از یک دوره‌ی تاریخی باید پنجاه سال، صد سال بگذرد تا بشود در موردش به تحلیل درستی رسید. همین‌جا نقل قولی کنم از ماکدونیا فرناندز که می‌گفت مورخین همان‌قدر در موقع وقایع گذشته عالمند که ما در مورد وقایع معاصر جاهلیم."

  • Jonfaith

    My expectations were checked when I bought this Saturday in Nashville. I was honestly looking to be prompted into different areas. At that aspect was successful. The interviews themselves are intriguing but rather insular within the confines of Argentinian letters, an area I instantly concede outside my depth. The non-literary questions pushed to Borges reveal a modest conservative, one who simply wants time to dine with his mother and to work on his Icelandic. Who could question that? Borges does wax extensively on the Buenos Aires of his youth. These flourishes are fascinating.

    Likely a curious piece for fans of El Jorge but not much appeal for general readers.

  • Voja

    Kao veliki ljubitelj forme intervjua, mogu reći da sam apsolutno uživao čitajući ovu knjigu.
    Često mi se dešavalo da slobodno vreme, umesto uz knjigu, provedem slušajući/gledajući intervju sa nekim umetnikom, mada su neki od njih, ideološki gledano, potpuno suprotog pogleda na svet od mog(uglavnom se radi o desno i nacionalistički opredeljenim). Ni Borhes se, po tom pitanju, ne razlikuje mnogo. Tokom života, Borhes je "lutao" po pitanju ideologije - od anarhiste do konzervativca. Ali meni - premda mi je pomenuti konzervatizam stran koliko i Bošku Obradoviću pojam ženskih prava - njegovi stavovi nimalo nisu smetali. Ni ti, kao ni njegovo mišljenje o humoru u prozi, romanima itd. Čitajući, Borhesu sam, barem na trenutak, poverovao u to da je humor u prozi nepotreban; da će romani biti stvar prošlosti; da je Lorka, blago rečeno, solidan pesnik... da ne nabrajam sad.

    Pored toga, ne računajući ovu i knjigu njegovih predavanja(
    Borges oral ) nisam čitao gotovo ništa od Borhesa, izuzimajući nekoliko pesama na netu. Ali sada ću na potpuno drugačiji način moći da tumačim njegova dela, prevashodno zbog toga što sam uz ovu knjigu ušao u um autora.

    P.S. Sve preporuke uz citat Borhesa koji mi je zapao za oko(nije iz ove knjige): "Demokratija je zloupotreba statistike".

  • Mohammadreza

    استاد بورخس ظاهرن به گفتگو علاقه زیادی داشتن. گفتگوهای زیادی ازش به جا مونده که با خبرنگارا و شرح حال نویسا انجام داده (معروفترینشون ریتا گیلبرته) میگن این بهترین و کاملترین مصاحبه شه که با یه نویسنده ای انجام شده که بعدتر از مهمترین نویسنده های آرژانتین میشه: یعنی فرناندو سورنتینو.
    سورنتینو تو این مصاحبه ها سی ساله بود و تقریبن گمنام، اما استاد هفتاد و دو ساله و چهره ای جهانی. پس طبیعیه که نویسنده ی جوون در مواجهه با استاد هیجان زده باشه و بخواد هرچی تو ذهنش میاد بدون نظم و ترتیب خاصی از بورخس بپرسه، از جنگ ویتنام و دموکراسی و کافکا و فیلم و ... چیزی که ممکنه ضعف ساختاری برای مصاحبه به شمار بیاد اما اتفاقن به مذاق بورخس خوش اومده. آخر مصاحبه ها میگه:
    فکر می کنم در متفرقه خواندن و متفرقه حرف زدن لذت خاصی وجود دارد. همان لذتی که در خواندن دایره المعارف وجود دارد.
    تصور کنین مردی رو که هر روز میره کتابخونه ملی و تنها کتابی که می خونه دایره المعارف بریتانیکاست و کلی هم لذت می بره. (بیخود نیست داستاناش پر از اطلاعات و پانویسه.) فک کنین کتاب محبوبتون دانشنامه باشه! یا از کتابی درباره ادبیات ایسلند اینقدر خوشش می آد که تصمیم میگیره تنها کتابی باشه که از بمبارون نجاتش بده، در حالیکه کتاب به زبان ایسلندیه و بورخس اصن ایسلندی بلد نیست.
    مردی که بهشت رو شکل کتابخونه میبینه و کابوسی که بعد از کور شدنش هرشب تو خواب میبینه اینه که :
    خواب می بینم که نوشته ای به من داده اند و دارم از روی آن می خوانم. اما وقتی نوشته را می بینم، نمی توانم آن را بخوانم. وقتی به کلمات نگاه می کنم، فاصله و تعدادشان زیاد و در نهایت محو می شوند. حروف صامت هم پشت سر هم تکرار می شوند و نوشته تبدیل می شود به متنی بی معنی. بدون مفهوم. این همان چیزی است که همیشه درباره کور شدنم فکر می کردم.
    کتاب و کتاب و کتاب. چنین مردی ممکنه به نظر بعضی ها کسل کننده بیاد، اما بدون شک اون شخص نمیتونه منکر این بشه که بورخس بسیار آدم خاص و عجیبیه.
    این آقای خاص نه تنها داستانهایی داره که در هیچ ژانری نمیشه قرارش داد، بلکه نظرات خاصی هم درباره ی نویسنده هایی داره که بزرگ بودنشون ظاهرن تو تاریخ ادبیات مسجله:
    لورکا یه شاعر درجه دوئه که تیربارون شدنش معروفش کرده، داستایوسکی همه ی شخصیتهاش شبیه هم ان و برادران کارامازوف اش ناامیدکننده س، .همینگوی نویسنده ایه که شیفته ی خشونت و بی رحمی بود
    و نظر منحصر به فردش درباره ی رمان:
    رمان گونه ای ادبی است که دیر یا زود منسوخ می شود.
    گفتگوی دوست داشتنی ایه کلن. البته اگه از صفحاتی که درباره ی شاعرا و نویسنده های ریز و درشت آرژانتین و اسپانیا صحبت می کنن چشم پوشی کنین، چون اسم اکثرشون به گوشتون هم نخورده احتمالن. و البته این صفحات اصلن کم نیستن. :)

  • Srdjan

    U prvom od ovih sedam razgovora sa Fernandom Sorentinom Borhes upozorava da pisac nikad ne treba da se bakće nekom savremenom temom, niti tačno određenom topografijom, pa, sasvim ispravno, zaključuje da književnost ionako već previše podsjeća na novinarstvo. Ostatak knjige može da se posmatra i kao potvrda ovih misli o nadmoći umjetničke proze nad žurnalistikom, jer intervju, razgovor, nije književna, već novinarska disciplina.

    Logično, jer razgovaraju dva Argentinca, topografija (književna, politička, istorijska...) njihovih diskusija najvećim je dijelom ekskluzivno argentinska i teško razumljiva bez dubinskog poznavanja latinoameričke literature i istorije. To što Borhesova zapažanja često djeluju lucidno, ne znači mnogo. Tako za Orasija Kirogu kaže da mu je mana to što je suviše zadivljen čitalac svog sopstvenog djela. Zanimljivo, ali, ko je, dođavola, Orasio Kiroga? Predratni urugvajski pisac tek simbolično prevođen na naš jezik. O još mnogo takvih orasija kiroga razgovaraju ova dva pisca.

    Možda petina knjige odnosi se na teme i ličnosti pristupačnije širem čitalaštvu. Borhes se divi Danteu. Obožava da čita Čestertona, Konana Dojla i H. Dž. Velsa – svjestan je da oni nisu savršeni pisci, ali ne krije da literaturu doživljava hedonistički, da voli da uživa u priči. Voli i Džozefa Konrada, njegovo književno ispitivanje herojstva. Za E. A. Poa kaže da je izuzetno značajan kao književna pojava, u cjelini, ali, ako analiziramo njegove pjesme i priče pojedinačno, ispada skoro pa prosječan. Dostojevskog je volio u ranoj mladosti, a onda je shvatio da su mu svi likovi, nekako, isti. Ali, Dostojevskog je Borhes još pomazio. Lorka mu je slab pjesnik. „Čak verujem kako je on imao sreće da bude streljan i da je to doprinelo njegovoj slavi, nije li tako?“ Ima toga još. Hemingveja su, kaže, neumjereno zanimali okrutnost i brutalnost. „I mislim da je samoubistvo bila kao neka vrsta presude koju je izvršio nad sopstvenim delom.“ Inače, pročitao je jednu knjigu Ernesta Hemingveja, ne može da joj se sjeti naslova. Sabata smatra prijateljem, ali nije ga čitao, jer ne voli romane. Za Markeza, koji je već bio napravio bum sa „Sto godina samoće“, jedva da je čuo.

    Uglavnom, Borhes iako u ne baš nekim nestorovskim godinama (ima 72 u vrijeme razgovora), odgovara iz dosta komotne pozicije neprikosnovenog barda, bez straha da bilo šta što kaže može da naškodi njegovoj reputaciji. Za reputacije ostalih, ne brine se mnogo. Međutim, osjećam da sam čitanje ovih razgovora ipak dugovao Borhesu kao čovjeku koji je na jedinstven način život posvetio literaturi, nekome ko bez zadrške kaže da mu je ono što je u životu pročitao važnije od onog što je doživio. Dakle, Borhes je prije svega ultimativni čitalac. To što kao čovjek nije savršen, nije tako važno. Uostalom, kako on sam kaže, kakva je to priča o savršenstvu? Krug je savršen oblik, ali već poslije kraćeg posmatranja, dosadi nam.

  • Mohammad

    آدم می‌تواند در آمریکای جنوبی مشهور باشد و در جهان گمنام باشد
    این یک نقل قول از کتاب هست که شاهد این موضوعه که میشه از این کتاب خسته شد.بیشتر سوال‌های مصاحبه‌گر در مورد نویسنده‌های آرژانتینی هست که اکثرشون برای ما ناشناخته هستن و بورخس هم به این سوال‌ها جواب‌های طولانی میده
    به نظرم بهترین راه شناخت سریع یک نویسنده خوندن مصاحبه‌های موجود از اون نویسنده هست.اینجا هم چیز‌های جالبی از بورخس میشه فهمید.مثلا بورخس پیش بینی کرده بوده رمان منسوخ میشه.برادران کارامازوف بورخسو از داستایوفسکی ناامید کرده.متمایل به آریستوکراسی بوده و کور شدنشوابزاری برای تعالی بخشیدن به هنرش میدونسته

  • Narjes Dorzade

    نسبتا گفت و گوی خوبی بود . و می شد تقریبا جهان بینی خاص بورخس رو دید .

  • Shakiba Abedzadeh

    در این گفتگوها بورخس به نویسندگان بسیاری در تاریخ ادبیات جهان از کامو گرفته تا همینگوی و جویس اشاره می‌کند. ادبیات اسپانیایی زبان گذشته و معاصر را تحلیل می‌کند. به اشتباهاتِ خودش به عنوان نویسنده اعتراف می‌کند و از لذت ادبیات می‌گوید. به علاقه‌مندانش پیشنهاد می‌شود.

  • Moshtagh ghurdarvazi

    گفتگویی متفاوت و جذاب بود از بورخس،از شرق و غرب گرفته تا دانته و گوته ،همه در کتاب بودند،مثل دایره‌المعارف.

  • Jim

    Actually, four and a half stars.

    There had (until his death in 1986) been an active cottage industry in Europe and America of trudging out to Buenos Aires and interviewing that Tiresias of world literature, Jorge Luis Borges. I have read so many of them, all the way from Paul Theroux's chapter in The Old Patagonian Express through various American university productions in which the old man said, essentially, what he thought his interviewers wanted him to say. For instance, with Theroux, Borges concentrated on American and English literature.

    It is nice, for a change, to see an Argentinian like Fernando Sorrentino -- a man who himself belongs to the rather considerable Argentinian literary tradition -- quiz him primarily on Argentinian matters, secondarily about Spanish literature, and only later about world literature, including that of the English-speaking world. As a result, he was able to get under Borges's thick skin on a number of occasions on issues relating particularly to politics and literary feuds.

    Although perhaps no writer has had a greater influence on my own tastes in literature, I found myself encountering in this book, for the first time, the feeling that I probably wouldn't like Borges personally, and he certainly would not like me. He is a bit of a stick-in-the-mud with his pose of a gentleman, one with English antecedents no less -- whereas I am a Hungarian peasant. He is a staunch Conservative ("A gentleman is interested in lost causes only"), whereas I am a disgruntled ex-leftist become an even more disgruntled moderate.

    It is disconcerting to see Borges shoot down many of my favorites, such as Benito Perez Galdos, Federico Garcia Lorca, the tango singer Carlos Gardel, Fyodor Dostoyevsky, and Antonio Machado. But then, as much of an influence as he's had on me, he and I are not cut from the same cloth. I will continue to study Borges carefully and to glean from him what I can, though, sadly, my hero worship for the man has faded somewhat.

    I rather liked his appraisal of his own work in the 7th interview:

    The image that I shall leave when I'm dead -- we've already said this is part of a poet's works -- and maybe the most important -- I don't know exactly what it will be, I don't know if I'll be viewed with indulgence, with indifference, or with hostility. Of course, that's of little importance to me now; what does matter to me is not what I've written but what I am writing and what I'm going to write.... And I could add that I'm like Enrique Banchs; that is to say, I'm afraid that at any moment people may realize that they've devoted an excessive amount of attention to me and then they'll consider me a bungler or a charlatan or, perhaps, both at the same time.
    It's always perilous to write about one's literary heroes: We are all, after all, a work in progress. As much as I've changed, however, I still salute Borges because he opened my mind to the world, and, this is no little thing, to Argentina, which is a whole world in itself.

  • Ivan Dželajlija

    F. S.: Kad biste morali da definišete šta je književnost značila u vašem životu, šta biste rekli?

    H. L. B.: Pre nego što sam napisao ijedan jedini redak, znao sam, na neki misteriozan, pa samim tim i nesumnjiv način da je književnost moja sudbina. Ali ono čega na početku nisam bio svestan jeste činjenica da me osim budućnosti kao čitaoca - koja mi se ne čini ništa manje važnom od one druge - takođe čeka i budućnost pisca. I pamtim jednu svoju pesmu "Pesma darova" koju sam napisao kada su me imenovali za direktora Narodne biblioteke u vreme Oslobodilačke revolucije. Shvatio sam da me okružuje sedam stotina hiljada knjiga i da nema šanse da ih sve pročitam. U toj pesmi upoređujem svoju sudbinu sa Grusakovom i kažem:
    Ja, koji sam se zatekao u raju
    u jednoj vrsti biblioteke.

    Isto kao što su drugi Raj zamišljali, na primer, kao vrt. Za mene je pomisao da sam sa svih strana opkoljen knjigama uvek bila sjajna ideja. Čak i sada, kada knjige više ne mogu da čitam, sama njihova blizina u meni budi neki vid radosti: ponekad pomalo nostalgične, ali ipak radosti.

    Jedini razlog zbog kog ne mogu da dam 5 zvezdica jeste što je dobar deo od ovih 7 intervjua posvećen argentinskim piscima i samoj argentinskoj književnosti, koja mi je totalna nepoznanica, pa mi imena poput Orasija Kiroge, Leopolda Marećala, Lugonesa i ostalih (nažalost) nisu predstavljala neke referentne tačke u odnosu na koje bih mogao da se orijentišem u tim delovima teksta.

  • Jadranka Milenković

    Knjiga intervjua, prepuna imena o kojima ne znam ništa, ni ja, ni drugi na ovim prostorima, osim ako se neko profesionalno ne bavi argentinskom, portugalskom, španskom književnošću. Borhes priča, kao čovek od 72 godine, odgovara na pitanja koja mu postavlja mladi sunarodnik, pa je tom sunarodniku nekako najvažnije da sazna šta Borhes misli o ovom ili onom piscu iz njihove sredine. Nama to ovde ne može biti od tolikog značaja, sve bi se svelo na gomilu tračeva i anegdota da Borhes nije tako beskrajno zanimljiv 🙂. Ono čega sam svesna kad čitam takve knjige je ogromna količina napisanog teksta ili veliki broj drugih tvorevina umetnosti, koje nikad neću videti, a koje su i te kako značajne mnogim ljudima u nekim lokalnijim okvirima (lokalnijim u odnosu na svet), koje su uzgred uticale na velika imena kao što je Borhes, pa bi mi i njegovo delo moglo u nekim segmentima više da pruži da mi je poznato šta je sve na njega uticalo... Čovek do kraja života ostaje tužna neznalica - nedavno sam imala isti taj utisak čitajući zapise ostarelog Jaroslava Sajferta. Čovek priča o češkoj sceni koju je poznavao i čiji je deo bio. Namerno piše te pričice, verovatno daleko slabije nego što su dela zbog kojih je dobio Nobela. Ovo su samo njegovi zapisi da se ne zaborave njegovi savremenici i jedna opšta atmosfera koja je vladala u vreme dok su oni stvarali. Koga to više zanima? Ne verujem da se ti njegovi zapisi nešto mnogo čitaju ni u Češkoj. Čovek treba da bude ja pa da mu budu zanimljiva privatna sećanja ostarelih pisaca, njihove prepiske, njihovi lični odnosi sa drugim piscima o kojima ne zna ništa. Kad sam čitala to na sastancima kluba "Prejaka reč", rekli su da je bilo donekle zanimljivo, ali da baš ne bi voleli da se na svakom sastanku čita takvo štivo. Svi žele jaču književnost, ne običan život, nekakav talog koji je ostao u glavama drhtavih staraca. Mogla bih jednom da izmislim neke pisce koji su doživeli ne znam ni ja kakvu popularnost i da izmislim njihove dijaloge kad već imaju po 72 godine: da pričaju neke lascivne priče, prisećaju se svoje kriminogene ili politički obojene prošlosti: kako su ležali po buđavim zatvorima ili nešto slično. Možda bi to nekog zanimalo a ne smušena sećanja na to kako su počinjali, kako su stidljivo objavljivali neke svoje prve uratke na stranicama lokalnih listova (u jednoj sceni Sajfert vadi iz kante za đubre papir koji je njegov stariji kolega neposredno pre toga izvukao iz svoje pisaće mašine, zgužvao i bacio; knjiga je toliko stišana da taj momenat dođe kao napeta scena).
    Oni svakako nisu obični starci, čak i kad objavljuju neke stišane, staračke priče.

    E, sad, šta je problem, recimo, sa običnim starcima? Obični starci veoma često nisu ljudi koji intenzivno razmišljaju. Ja volim obične starce, da se razumemo, i ne mislim ni za sebe da sam drugačiji starac već isto samo običan. „Sobu 427“ sam posvetila razmišljanjima običnih staraca, sa puno ljubavi za njih, ali istovremeno kritikujući ono što njihov/naš život čini običnim – a to su iste stvari zbog kojih su Aušvici mogući. Obični starci ne rizikuju i ne kockaju se, a ni ne veruju (onako kako se veruje, prolazeći kroz ponore sumnje i intenzivna razmišljanja, borbe sa demonima i silazak duha). Oni samo žive. Za čoveka koji intenzivno razmišlja i koji je prošao sve – običan život bi bio dostignuta nirvana. Ali koliko mi običnih staraca znamo koji su postali Bude? Da bi postao običan starac u tom smislu, prvo bi imao neobičan život, prošao kroz stadijum kamile, lava, pa došao do stadijuma deteta (eto Zaratustre tamo gde ga niko nije ni tražio). Tako da je priča o običnim starcima isto jedna naša idealizacija, potreba da vidimo ljude sa one strane gde su lepši.

    Reći ću još jednom, Borhes nije običan starac. Čitajući "7 razgovora sa Borhesom" nailazim na mnoge interesantne i smešne scene. U jednoj neko mu kaže: "Znate li, Borhese, da mene nikada nije zanimalo ono što ste vi napisali?" A Borhes mu odgovara: "Pa dobro, ni mene ne zanima ono što napišem..."
    Na pitanje o tome kako ga ljudi prepoznaju na ulici priča o nekom bokseru koji ga je nazvao Hose Luis Borhes, i sam zaključuje da je ono "Horhe" stvarno ružno, i da će neka budućnost verovatno da ga pamti kao Hosea, na šta mu Fernando Sorentino potvrđuje da je u Larusovom rečniku iz 1952. zaista i upisan kao Hose.
    Ali najbolja mi je ova usputna opaska o ocu: "Nameravali su da osnuju jednu anarhističku koloniju u Paragvaju. Moj otac se '98. godine oženio i nije učestvovao u toj koloniji."
    Pri prvom čitanju sam na margini zapisala: jebiga, brak i slične trice.

  • Christian

    Se lee fácil, porque Borges, conversando, es siempre fascinante. El problema fundamental y lo que uno hecha de menos, es la calidad del interlocutor. Acá Sorrentino le tira un tema y lo más valioso es la digresión continua de Borges. Pero si leíste otros libros de Borges (los ensayos, las clases, los diálogos con Ferrari), los temas se ponen un poco repetitivos. Me pregunto por qué Borges no dialogó con gente que le hiciera un poco más de sombra hacia el final de su vida. En vez de elegir interlocutores que son, básicamente, fans, incapaces de repreguntar o polemizar.

  • Shamim Valian

    بخش های مربوط به تاریخ و تاریخ ادبیات اسپانیا برای من اهمیتی نداشت، اما بهانه ای بود برای بیشتر شناختن بورخس محبوبم

  • Amir K

    برخلاف مصاحبه های متعارف مطبوعاتی، ساختار نامنسجم پرسش ها، این مصاحبه را دقیقاً به یک گفتگوی تا حد زیادی طبیعی با بورخس تبدیل کرده است. آشفته بودن پرسش ها و ویژگی «از هر دری سخنیِ» مصاحبه، برخلاف تصور، نقطه ی قوت این کتاب است. شناختن نویسنده ای مثل بورخس، خط کش و سؤالات خط کشی شده نمی خواهد، یک فنجان قهوه می خواهد و کنج دنج کافه ای یا کتابخانه ای و اطلاعات وسیعی از ادبیات و ذهنی حادّ و جسور. فرناندو سورنتینو، مصاحبه کننده ی این کتاب، همه ی این اسباب را آماده کرده است.

  • Simeon Stoychev

    Ще се препрочита.

  • Moien Nayebi

    بورخس همان‌قدر که کتبا زنده‌ست، شفاها هم زنده‌ست.

  • MARIA AZPIROZ

    Me gustó mucho. entrevistar a Borges es lo opuesto al aburrimiento. De cualquier manera me ha gustado más el de Maria Ines Vazquez.

  • Tacodisc

    Sorrentino is an excellent interviewer and knows Borges’s work better than the author himself (according to Borges). Conducted when Borges was approaching 72, it includes a lot of biographical insight, including Borges’s love of languages and his early admiration of the Russian Revolution. I want to give it a 5/5 but I suffered through the lengthy responses that require a deeper knowledge of Argentinian literary history than I have. Borges talks tons of shit on other authors, sometimes hilariously, but it’s hard to fully appreciate without having read them. Apart from strange over-generalizations about national character (based on Spaniards, Italians, etc that he has met), JLB is insanely intelligent, a person whose interests in all things literary - and internationally - is deeply admirable.

    The book is broken into several conversations with helpful introductory bullets for picking and choosing topics to read into, should the reader want to skip over certain material.

  • Shakiba

    از اسامی زیادی پرسش شده بود که نصف بیشترشون رو نمی‌شناختم یا فقط به گوشم خورده بود. انتظار داشتم با گفتگویی مواجه شم که دیدگاه بورخس رو نسبت به نوشتن، نویسنده بودن و ادبیات عمیق‌تر بررسی کنه اما این‌طور نبود.

  • Nizar Hukic

    Dosta se govori o piscima i delima koja mi nisu poznata ali to nije bila prepreka da uživam u čitanju, jer je poput razgovora. Kroz raznovrsna pitanja dobilo se osveženje u čitanju kao i otkrivanje Borhesa.

  • Gonzalo Diurno

    Nuestros Hitchcock y Truffaut. Sorrentino se da cuenta que el interés de conversar con Bioy excede su literatura y se deja llevar por las normales vías de la charla.
    Alguien debería escribir 7 conversaciones con Fernando Sorrentino.

  • Layla Elqutami

    small note but after reading sm jlb interviews it’s so endearing to see how many times borges repeats his own stories lol very familiar south american grandpa energy <3

  • Seyhan

    Excellent interview with Borges, the father of modern fiction !

  • Orlando Tosetto

    Nunca vi uma entrevista de Jorge Luís Borges de que não tenha gostado (é verdade que eram todas dadas na velhice, nos anos 70 e 80), até mesmo quando o assunto principal é a (para mim) chata poesia gauchesca. Este livro tem sete delas, dadas a Fernando Sorrentino em 1971, e são as melhores que li – porque cheias de opiniões, algumas pitorescas (F. Scott Fitzgerald como escritor de segundo time e inferior a Faulkner), outras malvadíssimas (Lorca era um poeta medíocre que deu a sorte de ser fuzilado; o suicídio de Hemingway foi um gesto de autocrítica), outras de zoeira refinada (a Bíblia é a sacralização da boa literatura; detesto luxo, mas as vantagens da miséria são exageradas). Recomendo com escândalo e bandeirolas, como aqueles sujeitos que sinalizam nos porta-aviões. Acrescento que a tradução é boa, com um ou outro errinho pontual e algumas esquisitices (por exemplo, não sei por que mantiveram “Castilla” onde há séculos dizemos “Castela”), mas nada que irrite ou faça escândalo. Leiam, leiam.

  • Manuel Fontana

    Un libro placentero como una biografía. A modo informativo me sirvió mucho también, aunque fue menos un instrumento que una historia bien contada de un escritor que cada vez me gusta más. Lo tendría que releer habiendo leído más obras de Bioy. Espero poder hacerlo.