دعای زنی در راه که تنها می‌رفت by سیدعلی صالحی


دعای زنی در راه که تنها می‌رفت
Title : دعای زنی در راه که تنها می‌رفت
Author :
Rating :
ISBN : 9649263810
ISBN-10 : 9789649263810
Language : Persian
Format Type : Paperback
Number of Pages : 99
Publication : First published October 8, 2000

best book, دعای زنی در راه که تنها می‌رفت by سیدعلی صالحی this is very good and becomes the main topic to read, the readers are very takjup and always take inspiration from the contents of the book دعای زنی در راه که تنها می‌رفت, essay by سیدعلی صالحی. is now on our website and you can download it by register what are you waiting for? please read and make a refission for you


دعای زنی در راه که تنها می‌رفت Reviews


  • Ahmad Sharabiani

    An alone Woman Prays in her passing, Seyed Ali Salehi
    تاریخ نخستین خوانش: سال 2001 میلادی
    عنوان: دعای زنی در راه که تنها می‌رفت؛ شاعر: سید علی صالحی؛ تهران، ابتکارنو، 1379؛ در 103 ص؛ نمونه، شابک: 9649263810؛ چاپ دوم 1380؛ چاپ سوم 1384؛ موضوع: شعر شاعران ایرانی - قرن 20 م
    دعای زنی در راه که تنها می‌رفت
    تنها برای تو ای مونس آدمی
    تنها برای ملتِ صبورِ تو ای ترانه‌ ی آدمی
    تنها برای تو ای پروردگارِ واژه
    تنها برای تو
    شاعرِ گمنامِ آن سوی پنجره! ؛

    من آرزومندم
    آرزومندِ آزادیِ شما
    بسياریِ عدالت، آينه‌ های پاک
    لبخندِ خاصِ خدا ...! ؛

    من آرزومندِ هرآنچه بهترينم
    هرآنچه برای شماست
    از بوده بود، از هست
    از بوده‌ است: خوبی‌ها، شادمانی‌ها، ياوری‌ها
    همين‌طور خوب است
    شعر ... يعنی چه؟

    دوستت می‌دارم
    دخترِ دورِ هفت دريای آسمان
    آسمانیِ نزديک به يکی پياله‌ ی آب
    من تشنه‌ ام به خدا
    با من گريه کن
    جهان برخواهد خاست
    ما احترامِ شقايق
    به اوايلِ اردی‌بهشتِ امساليم

    عزيزم
    درمان‌بخشِ زخم‌های ديرينِ من
    رازِ بزرگِ دخترانِ ماه
    شفا‌خوانِ شبِ گريه‌ ها
    ری‌را

    آب‌ها همه از تو زنده‌ اند
    آدميان همه از تو زنده‌ اند
    علف همه از تو سبز
    آسمان همه از تو آبیِ عجيب

    پس کی خواهی آمد!؟
    من خسته‌ ام، خرابم، خُرد و خَرابم کرده‌ اند
    ديگر اين کلماتِ ساکتِ صبور هم فهميده‌ اند

    هی دَرهَم شکننده‌ ی تب من و تاريکیِ مردمان
    هی دَرهم شکننده‌ ی ترسِ من و تنهايیِ مردمان
    نيکی پيش بياور، بيا
    دُرُستی پيش بياور، بيا
    عشق پيش بياور،‌ بيا
    بيا ... اعتمادِ بزرگ
    يقينِ بی‌پايانِ هرچه زنانگی ...! ؛
    سید علی صالحی
    گزینش : ا. شربیانی

  • ZaRi

    از پرده پنهان نيست
    از اين خلوتِ خسته پنهان نيست
    از اين دلِ شک��ته پنهان نيست
    از تو چه پنهان!
    حالا خيلی‌ها می‌دانند
    نام کوچکِ آن آخرين همسايه
    هرگز از حروفِ مرده‌ی روزنامه‌ها کمتر نبوده است،
    فقط سفره‌ی سردشان خالی‌ست
    چراغ خانه‌شان خاموش است
    خوابِ سنگين‌شان، بی‌لبخند ...!

    اين مردمان
    کَم و کَسرشان بسيار است
    مشکل دارند، گاهی می‌ترسند
    مثل من
    که از ايهام و استعاره می‌ترسم
    از سرودن شبيهِ بزرگانِ بی‌مورد می‌ترسم
    از نگفتنِ بعضی حروفِ سه‌نقطه، به نقطه
    ک نقطه‌چينِ از بی‌چرا ...!

    حالا يک شعری بخوان "موليا"
    من به کوچه، به باد، به باران پناه برده‌ام
    من به عمد بر بعضی حروفِ ساده مکث می‌کنم
    خيلی‌ها از ميانِ ما رفتند
    ما نتوانستيم طعمِ ولرمِ خاک و
    يک خوابِ تشنه را تحمل کنيم.

    ديگر هيچ نيازی به واژگانِ آشنایِ‌ "آزردگی
    مرثيه، سکوت ..."
    چه می‌دانم
    همين باختنِ آسانِ بيداری نيست!

    از پرده پنهان نيست
    از اين خلوتِ خسته پنهان نيست
    از اين دل شکسته پنهان نيست
    از تو چه پنهان!
    من بايد اين پرده را کنار بزنم
    شما هم بياييد بالای کوه
    اسمتان را روی صخره‌های بلند بنويسيد:
    خواب‌های ما بی‌لبخند است
    خانه‌های ما خاموش است
    سفره‌های ما خالی است
    اين‌طور نمی‌شود که تا اَبَد
    از طعمِ ولرمِ خاک و
    اين خوابِ تشنه و
    تحملِ چيزی به اسمِ زندگی ترسيد!

  • Saman

    تنها برای تو ای مونس آدمی
    تنها برای ملتِ صبورِ تو ای ترانه‌ی آدمی
    تنها برای تو ای پروردگارِ واژه
    تنها برای تو
    شاعرِ گمنامِ آن سوی پنجره

    من آرزومندم
    آرزومندِ آزادیِ شما
    بسياریِ عدالت، آينه‌های پاک
    لبخندِ خاصِ خدا

    من آرزومندِ هرآنچه بهترينم
    هرآنچه برای شماست
    از بوده بود، از هست
    از بوده‌است
    خوبی‌ها، شادمانی‌ها، ياوری‌ها
    همين‌طور خوب است
    شعر يعنی چه؟

    دوستت می‌دارم
    دخترِ دورِ هفت دريای آسمان
    آسمانیِ نزديک به يکی پياله‌ی آب
    من تشنه‌ام به خدا
    با من گريه کن
    جهان بر خواهد خواست
    ما احترامِ شقايق
    به اوايلِ اردی‌بهشتِ امساليم


    عزيزم
    درمان‌بخشِ زخم‌های ديرينِ من
    رازِ بزرگِ دخترانِ ماه
    شفا‌خوانِ شبِ گريه‌ها
    ری‌را


    آب‌ها همه از تو زنده‌اند
    آدميان همه از تو زنده‌اند
    علف همه از تو سبز
    آسمان همه از تو آبیِ عجيب


    پس کی خواهی آمد!؟
    من خسته‌ام، خرابم، خُرد و خَرابم کرده‌اند
    ديگر اين کلماتِ ساکتِ صبور هم فهميده‌اند


    هی دَر هَم شکننده‌ی تب من و تاريکیِ مردمان
    هی دَر هم شکننده‌ی ترسِ من و تنهايیِ مردمان
    نيکی پيش بياور، بيا
    دُرُستی پيش بياور، بيا
    عشق پيش بياور،‌ بيا
    بيا ... اعتمادِ بزرگ
    يقينِ بی‌پايانِ هر چه زنانگی

  • Saman

    کجای کاری... چکاوک غمگین
    در هیر و ویرِ صحبتِ خرداد و خیالِ آسمان بودی
    که پاییزِ پیر آمد و دامنه را درو کرد و رفت

    من سرگرم همین سایه‌روشنِ راه بودم
    داشتم دنبالِ گهواره‌ی انار و
    آواز اردی‌بهشتِ گُم شده می‌گشتم
    حواسم نبود
    سرم بالای ستاره بود که دیدم شب است
    دیدم آسمان پیدا نیست
    پس کی آذر آمد و دی از دامنه گذشت!؟

    دیگر دیر است پرنده‌ی پَر بُریده به باد
    ابر آمده در عزای آسمانِ ما
    دارد گریه می‌کند
    من غمگینِ همین قاصدک‌های بارانی‌ام
    که نمی‌پرسند
    پس نشانی مسافران شمال از چه بابت است!؟
    سنگین و بی سؤال می‌وزد این اضطراب مداوم
    حتی بادهای خبر چینِ خسته هم نمی‌دانند
    ما چه بودیـم
    چه گفتیـم
    چه کشیدیـم



  • Bahman Bahman

    دعای زنی در راه ... که تنها می‌رفت


    تنها برای تو ای مونس آدمی
    تنها برای ملتِ صبورِ تو ای ترانه‌ی آدمی
    تنها برای تو ای پروردگارِ واژه
    تنها برای تو
    شاعرِ گمنامِ آن سوی پنجره!


    من آرزومندم
    آرزومندِ آزادیِ شما
    بسياریِ عدالت، آينه‌های پاک
    لبخندِ خاصِ خدا ...!


    من آرزومندِ هرآنچه بهترينم
    هرآنچه برای شماست
    از بوده بود، از هست
    از بوده‌است:
    خوبی‌ها، شادمانی‌ها، ياوری‌ها.
    همين‌طور خوب است
    شعر ... يعنی چه؟!


    دوستت می‌دارم
    دخترِ دورِ هفت دريای آسمان
    آسمانیِ نزديک به يکی پياله‌ی آب!
    من تشنه‌ام به خدا
    با من گريه کن
    جهان بر خواهد خواست.
    ما احترامِ شقايق
    به اوايلِ اردی‌بهشتِ امساليم.


    عزيزم
    درمان‌بخشِ زخم‌های ديرينِ من
    رازِ بزرگِ دخترانِ ماه
    شفا‌خوانِ شبِ گريه‌ها
    ری‌را


    آب‌ها همه از تو زنده‌اند
    آدميان همه از تو زنده‌اند
    علف همه از تو سبز
    آسمان همه از تو آبیِ عجيب!


    پس کی خواهی آمد!؟
    من خسته‌ام، خرابم، خُرد و خَرابم کرده‌اند
    ديگر اين کلماتِ ساکتِ صبور هم فهميده‌اند!


    هی دَر هَم شکننده‌ی تب من و تاريکیِ مردمان
    هی دَر هم شکننده‌ی ترسِ من و تنهايیِ مردمان
    نيکی پيش بياور، بيا
    دُرُستی پيش بياور، بيا
    عشق پيش بياور،‌ بيا
    بيا ... اعتمادِ بزرگ
    يقينِ بی‌پايانِ هر چه زنانگی ...!

  • Amir K

    هی در هم شکننده ی تب من و تاریکی مردمان
    هی در هم شکننده ی ترس من و تنهایی مردمان
    نیکی پیش بیاور بیا
    درستی پیش بیاور بیا
    عشق پیش بیاور بیا
    بیا...اعتماد بزرگ
    یقین بی پایان هر چه زنانگی

  • Zohreh Hanifeh

    مرا چه به ترسِ گریه از این گمان،
    که با دلِ پُر آمدیم و
    با دستِ خالی از خیالِ این خانه
    خواهیم رفت...

  • Manizheh

    بد نبود

  • Samaneh

    میخواهم چيزی بگويم
    آشنايی نيست.
    می‌خواهم آوازی بخوانم
    خلوت دلبخواهی نيست.