Title | : | Funny in Farsi: A Memoir of Growing Up Iranian in America |
Author | : | |
Rating | : | |
ISBN | : | 0812968379 |
ISBN-10 | : | 9780812968378 |
Language | : | English |
Format Type | : | Paperback |
Number of Pages | : | 240 |
Publication | : | First published June 17, 2003 |
Awards | : | Thurber Prize American Humor (2005) |
Funny in Farsi: A Memoir of Growing Up Iranian in America Reviews
-
Funny in Farsi: A Memoir of Growing Up Iranian in America, Firoozeh Dumas
Funny in Farsi: A Memoir of Growing Up Iranian in America is a 2003 memoir by Iranian American author Firoozeh Dumas.
The book describes Dumas's move with her family in 1972, at age seven, from Iran to Whittier, California, and her life in the United States for the next several decades (with a brief return to Iran). The book describes adjusting to the different culture and dealing with her extended family, most of whom also moved to the U.S. in the 1970's. It was Dumas's first book.
تاریخ نخستین خوانش: ماه ژوئن سال 2006میلادی
عنوان: عطر سنبل عطر کاج؛ نویسنده: فیروزه جزایری دوما؛ مترجم: محمد سلیمانی نیا؛ تهران، قصه، چاپ پنجم تا هشتم 1385؛ در 192ص؛ شابک9645776627؛ چاپهای نهم تا دوازدهم 1386؛ چهاردهم تا شانزدهم 1387؛ چاپهای هفدهم تا هجدهم 1388؛ موضوع سرگذشتنامه زنان ایرانی تبار ساکن ایالات متحده آمریکا - سده 21م
عطر سنبل، نماد نوروز، و عطر کاج، نماد کریستمس است؛
سرکار خانم «فیروزه جزایری دوما» در این کتاب از زندگی «ایرانی» میگویند، از تقابل فرهنگ «ایرانی» و «غربی»، از تفاوت بوی خوش سنبلِ سفره ی هفت سین، و عطر کاجِ کریسمس، از سنتهای «ایرانی» و اصالتهایش و تفاوت آن با زندگی مدرن «آمریکایی» با تمام امکاناتش، و تمام این تفاوتها را با سادگی هرچه تمامتر همراه با چاشنی طنز به گونه ای بیان میکنند که به کسی برنخورد
نقل از کتاب: (سالهایی که در «برکلی» بودم، با «فرانسوا» آشنا شدم، مردی «فرانسوی»، که بعدها شوهرم شد، در زمان دوستی با او، متوجه شدم، زندگی من چقدر ناعادلانه بگذشته؛ «فرانسوی» بودن در «آمریکا»، مثل این است، که اجازه ی ورود به همه جا را، روی پیشانیت چسبانده باشند؛ «فرانسوا»، کافی بود اسم آشکارا «فرانسوی» خویش را، بگوید، تا مردم او را، جالب توجه بدانند؛ فرض بر این بود، که او روشنفکری است حساس، و کتاب خوانده، و هنگامی که مشغول زمزمه ی اشعار «بودلر» نیست، وقتش را با خلق نقاشیهای امپرسیونیستی میگذراند.)؛ پایان نقل از کتاب
تاریخ بهنگام رسانی 07/07/1399هجری خورشیدی؛ 19/06/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی -
چیزی که خیلی کتاب رو دوست داشتنی می کنه، لحن صمیمیشه. نویسنده ابایی نمیکنه که رفتارهایی که ما همه روزه انجام میدیم و از بازگو کردنشون خجالت میکشیم، بازگو کنه. از رفتارهای "زریلی" مآبانه ی پدرش، تا اشتباهات خنده دار خودش.
یکی میگفت - و خیلی جالب بود این گفته - که رسم "اعترافات" نویسی، میان غربیان خیلی شایع و ذایع هستش. یعنی نویسنده، کتابی مینویسه تا صرفاً "اشتباهات" و "زشتی" های خودش رو بیان کنه، یا به قصد عذرخواهی، یا به قصد طنز یا به هر قصد دیگه. از جمله اعترافات معروف، اعترافات قدیس آگوستین و ژان ژاک روسو هستش.
فرد مزبور، در ادامه میگفت: اما بین ما ایرانی ها، این نیست. شاید به خاطر نوعی خودشیفتگی، یا به خاطر خلق و خوی محجوب و تودار بودنمان. به هر حال، علت هر چی باشه، باعث شده که از بخش بزرگی از ادبیات محروم بشیم. -
“I truly believe that everyone has a story and everyone's story counts.”
I enjoyed Firoozeh Dumas's Funny in Farsi: A Memoir of Growing Up Iranian in America. While this is a story of one specific family acclimating to life in the U.S., there were many familiar themes common to the immigrant experience. Dumas's style is easy to follow and what she writes should be accessible to any age. All of that is good. Still, there was a disconnect for me which probably has more to do with my expectations. Despite the title, Dumas doesn't try to make everything funny; however, she treats everything with a light touch. There was a passing nod to the Iranian Revolution and her family's inability to return to their homeland, but very little about what the revolution was about or the real impact it had. Likewise, the serious challenges of growing up as an immigrant, if it didn't make for a somewhat amusing story, were either dropped or glossed over. There were a couple of things at the very end which resonated with me, though. In talking about the writing of the book, Dumas says that everyone's story counts. I absolutely agree. I also liked her final scene which showed her parents' reaction to her book talk; it fit how she had presented them and made me smile. -
A big-hearted account for anyone who's ever been embarrassed about their parents, of being between cultures, of being a teen, all the above -- or who wants to understand what it might be like! Read this when it first came out & much enjoyed it. Especially loved a later NPR interview with author Dumas, where she noted that people are always intrigued by her French husband's accent, yet not so much hers...
-
احتمالا کسانی که فکر میکنیم بهتر از همه میشناسیم، بیش از همه ما را غافلگیر میکنند.
عطر سنبل، عطر کاج رو به چند دلیل دوست داشتم؛
اول: از خوندن خاطرات آدمهای دیگه لذت میبرم. خاطراتی که نویسنده توی اون خودش رو سانسور نکرده و حتی از چیزهایی نوشته که ممکنه خیلی از افراد از گفتنش خجالت بکشند، مثل فقر یا کمبود دانش. این کتاب حس یک دفترچه خاطرات واقعی رو میداد که بعضی خاطراتش غمگین و بعضیش شاد بود.
دوم: زبان طنز کتاب تحسین برانگیزه. هر چند که توی این کتاب بخشهایی هم هست که شاید غمگین باشه، ولی در مجموع نویسنده بازی با کلماتش اونقدر خوبه که چند بار واقعا منو مجبور به قهقهه کرد. راستش نوشتن کتاب طنز موفق از ساخت فیلم طنز موفق خیلی سختتره. این اواخر همه کتابهایی که به عنوان طنز بهم معرفی شده بودن به شدت مسخره و خنک بودند و فیلمهای طنز هم دیگه به شدت به شوخیهای جنسی روی آوردهاند که هم بامزگیش رو از دست داده و هم حال به هم زن شده. و در همین حین این کتاب تونست منو بارها و بارها بخندونه، اون هم بدون شوخیهای جنسی و تنها با کلمات. این نقطه قوت برای من به شدت جلوه میکرد و به نظرم توی این زمان به خوندن چنین کتابی نیاز داشتم.
سوم: تفاوتهای فرهنگی همیشه برام جالب بوده و دوست دارم این تفاوتها رو از زبان کسانی بخونم که از نزدیک این تفاوتها رو تجربه کردن. فیروزه جزایری و کتابش گزینهی بسیار خوبی برای این کار بود. آدمی که از بچگی با یک فرهنگ بیگانه رو به رو شده، توش بزرگ شده، شرایط برخورد اون فرهنگ با ایرانیها قبل و بعد از انقلاب رو تجربه کرده و از همه مهمتر این حس رو به آدم میداد که نوشتههاش بیغرض و بدون جبههگیریهای سیاسی و مذهبی معموله.
چهارم: یکی از دلایل دلنشین بودن این کتاب شاید خانوادهی جذاب جزایری بوده باشه. خانوادهای جنوبی، پر جمعیت و خون گرم. وقتی که نویسنده فامیلشون رو توصیف میکرد برای من (و شاید خیلی از جوانهای این روزها که از فامیل فراریان) حسرتبرانگیز بود. هرچند که ممکنه ما فقط ظاهر رو دیده باشیم و باطن خانوادهشون چیز دیگهای بوده باشه، اما این ظاهر باز هم خیلی خیلی دلنشین بود.
پنجم: اگر به ترجمه عالی کتاب اشاره نکنم کم لطفی کردم. عطر سنبل، عطر کاج کتابیست که به اجازه نویسنده در ایران چاپ میشه و ترجمهاش کاملا تونسته طنز نثر نویسنده رو منتقل کنه و واقعا کار مترجم قابل تقدیره. اسم نسخه فارسی رو هم خیلی زیبا و هنرمندانه میدونم و از عنوان روتین نسخه انگلیسیش خیلی قشنگتره. سنبل به عنوان نماد عید نوروز و کاج به عنوان نماد کریسمس برای کتابی که نویسندهاش هم در ایران و هم در آمریکا بزرگ شده. انتخاب هوشمندانهایه.
پ.ن: در کنار تمام لبخندها و غمها، این کتاب خیلی خیلی به فکر فرو برنده هم بود.
پ.ن 2: امتیاز کلی من به کتاب 4.3 هست که بر اساس قانون بدون قاعدهی گرد کردن، به بالا گردش میکنم.
پ.ن 3: کتابیه که میشه چند سال دیگه هم باز خوندش و لذت برد.پدر فقط میگفت چقدر غمانگیز است که مردم به آسانی از تمام یک ملت به خاطر کارهای عدهی کمی متنفر شوند و همیشه میگفت چقدر بد است متنفر بودن. چقدر بد است.
-
یعنی نصف بیشتر کتاب نیشم تا بناگوش باز بود...حتی چند جایی می تونستم صدای خنده ی خودم رو هم بشنوم !! طنز فوق العاده شیرینی داشت و به قدری خوشمزه و دلچسب بود که همش رو یکجا نوش جان کردم
-
من باب الفضول ألجأ أحيانًا قبل البدء بقراءة كتابٍ ما بالبحث حوله في غوغل، لمعرفة التأثير (إن وُجد) الذي أحدثه الكتاب في العالم. إذا كانت رفرفة جناح فراشة في الصين قد تتسبب، بحسب نظرية تأثير الفراشة، بفيضانات وأعاصير ورياح هادرة في أبعد الأماكن في أمريكا أو أوروبا أو أفريقيا، فلكم أن تتخيلوا حجم الزلازل والأعاصير، الفكرية والسياسية تحديدًا، التي قد يتسبب بها الكتاب .. أي كتاب !
لكن ما هي الكوارث التي يمكن أن يتسبب بها هذا الكتاب الذي تسرد فيه مؤلفته الإيرانية، بأسلوب ساخر وناقد، مذكراتها بعد انتقالها مع عائلتها للعيش في أمريكا!
بحسب العم غو��ل، ألقت السلطات الإيرانية في عام ٢٠١٢ القبض على الشاعر "سليماني نيا" مترجم الكتاب إلى اللغة الفارسية، وفتشت منزله وصادرت جميع أجهزته، ثم ألقته في مكان غير معلوم!
ما الذي يمكن أن يكون في هذا الكتاب ليدفع هذا النظام القذر، الذي اعتاد على تصفية الكتّاب والأدباء واعتقالهم، لسجن مترجم الكتاب؟
ظننت وقتها أن الكتاب سياسي، ولأنني قررت منذ فترة الابتعاد عن قراءة الكتب السياسية، أجلت قراءته لأشهر، ولكن ولحسن حظي أعادتني إليه مؤخرًا ملاحظة قرأتها للكاتب الأمريكي/الأفغاني خالد حسيني مؤلف "عداء الطائرة الورقية" ينصح فيها بقراءة الكتاب.
على الرغم من أن الكتاب ليس سوى مذكرات للكاتبة تتحدث فيها عن نشأتها كإيرانية في أمريكا، إلا أنه يحمل في الوقت ذاته مقدارًا لا بأس به من النقد الذاتي للكثير من التقاليد وا��ممارسات الإيرانية، بما فيها الحماقات التي ارتكبها النظام الإيراني وألحقت الكثير من الأذى بالمهاجرين الإيرانيين في أمريكا، وهذا بالضبط ما أثار النظام الإيراني ضد مؤلفة الكتاب ومترجمه !
تواصلت بعد انتهائي من قراءة الكتاب مع "بثينة الإبراهيم" مترجمة الكتاب إلى العربية وسألتها عن السبب الذي دفعها لاختيار كتاب لمؤلفة مجهولة نسبيًا وترجمته للعربية فردت علي، وأنا هنا أسمح لنفسي بنشر رسالتها، قائلة:
" لا أدري لم لا نتعرف على مذكرات ويوميات "النكرات" إن افترضنا أنها كذلك، وقد سبق واستشهدت برواية بعنوان يوميات رجل نكرة لجورج وويدن غروسميث التي ترجمت عددا من فصولها في الثقافية يقول فيها (ولم لا أنشر مذكراتي؟ لطالما رأيت مذكرات لأناس لم أسمع بهم وفشلت في لقائهم -لأني لم يحدث أن كنت شخصًا يومًا ما-لم قد لا تكون مذكراتي مثيرة للاهتمام؟!) بهذا يبرر تشارلز بوتر -بطل رواية «مذكرات لا أحد أو مذكرات نكرة» نشره لمذكراته"
أشكر المترجمة بثينة الابراهيم على اختيارها، وترجمتها، ورسالتها التي نشرتها بدون إذن منها :-) -
چه حس بی نظیری داشت خوندن این کتاب..لحن بسیار گرم و دلنشین و جملات کوتاه. اطاق آبی بی تکلف بود. کاش هزار صفحه بود.
پنج با رضایت تمام -
Not as funny as the title says.
-
The news has been full of talk about immigration. Saw this book and thought it was an appropriate book considering the political environment.
Firoozeh came to Whittier, California from Abadan, Iran when she was seven years old. She told of her first day at elementary school. The children and teacher did not know where Iran was. She says her father told her America was a kind and orderly nation full of clean bathrooms. When she came home from school, she thought her father was correct the Americans were kind to her and the bathrooms were very clean.
The author told funny stories about trying to learn English. She described the Iranian culture and how it differs from American culture. She told of the change of attitude toward her and her family after the Iranian Revolt and hostage taking. Her father lost his job and pension because of the crisis and they had to sell all their belongings. Her father eventually found another job at half the salary of his previous job. They were vilified and had trouble adapting to the hatred. She married a Frenchman and had to learn about another culture.
Toward the end of the book, she told about the U.S. citizens who shirk their civic duties. Her father told her they needed to live six months in a nondemocratic country and then they would vote.
The book is well written in a most humorous style. She had humorous vignettes about her family in various cultural situations. The book was a finalist for the PEN/USA award and the Thurber Prize.
The author did a good job narratoring the book. -
مذكرات لطيفة وساخرة لفتاة من إيران نشأت في أمريكا مع عائلتها كبيرة الحجم، تستعرض من خلالها قصص طريفة من مختلف مراحل عمرها
لي عدة ملاحظات على الكتاب:
أولاً: الكتاب موجه في المقام الأول إلى القارئ الأمريكي، لذا سنجد تلميحات ودعابات كثيرة قد لا يفهمها سوى من نشأ في أمريكا، أو من لديه معرفة إلمام واسع بالثقافة الأمريكية
ثانياً: رغم المجهود الذي بذله المترجم، لكن ترجمته اكاديمية قليلاً ولا تتفق مع روح الدعابة في النص الأصلي .. كتب الأدب الساخر بوجه عام تفقد الكثير من رونقها عند ترجمتها
ثالثاً: كعادة معظم كتب السيرة الذاتية -إن لم تكن كلها- يتحدث المؤلف عن اخطاء عيره أكثر مما يتحدث عن اخطائه، وهو ما نجده هنا بوضوح، فمعظم المذكرات تدور حول عائلتها وباالأخص والدها، ولا أدري كيف تقبل والدها تلك الصورة الهزلية التي رسمتها عنه
رابعاً: رغم كونها مذكرات ساخرة لكنها لا تخلو من بعض العمق، بعض الفصول كانت رائعة مثل ذلك الذي يتحدث عن معاملة الأمريكان لها قبل وبعد أزمة الرهائن الأمريكية في إيران، وهو ما يوضح إلى أي مدى يمكن أن ينقلب الرأي العام في أمريكا لحادثة واحدة، والدور الذي تلعبه وسائل الأعلام في ذلك الأمر .. أيضاً حديثها عن عمتها التي لم تكمل تعليمها رغم نبوغها المبكر، واحساس والدها بالذنب لذلك، وهو ما يفسر اصراره على تعليم ابنته الوحيدة، هناك جملة ما زلت أتذكرها بعد الانتهاء من قراءة العمل "لم يستطع والدي تغيير الماضي لكن الماضي غيره" .. جميلة جداً ومعبرة
أخيراً: العنوان غير مناسب، فكاتبة العمل هاجرت إلى أمريكا وهي طفلة ولم تعش في أيران كثيراً، بل أنها متزوجة من فرنسي كاثوليكي، لذا تعد أمريكية من أصل إيراني وليست إيرانية كما يقول العنوان -
کتابای طنز برای من مثل یه زنگ تفریح میمونن. می تونم چند ساعت از همه چیز فاصله بگیرم و باهاشون حالم خوب بشه.
چندسالی بود قصد داشتم این کتاب رو بخونم که بالاخره فرصتش شد. حال و هواش منو یاد کتاب چقدر خوبیم ما ابراهیم رها مینداخت. هر دو کتاب از خصوصیات مردم ایران میگن و رفتارهای غلطشون رو نقد میکنند.
لحن داستان اینقدر خودمونی و شیرین بود که در کمال سادگی خواننده رو جذب میکرد. یه خوبی دیگه اش هم این بود که فصلها بصورت تک خاطره بودند و میشد با فاصله و هر از چندگاهی یکیش رو بخونی اما وقفه ای در داستان نیفته. -
چه زمان خوبی خوندم این کتاب رو. در اوج بیحوصلگی و افسردگی، وقتی هیچ کاری برام جالب نبود و همهی دنیا و سختیهاش رو دوست داشتم فراموش کنم، پی دی اف این کتاب رو پیدا کردم و به محض ِ باز کردن، مشغول خوندن شدم. بهش دید ِ خوبی نداشتم، اما افسردگی تمرکزم رو کم کرده بود و ترجیحم به خوندن ِ یک کتاب ِ آبکی و شاد بود؛ مثل یک اپیزود از سریالی که پر از لباسهای رنگی و دکورهای شیک و پیک باشه. اما خوشبختانه، کتاب از انتظاراتم فراتر بود. از کتاب نباید انتظار "ادبیات" داشت، اما در چیزی که قرار بود عرضه کنه، تقریبا بینقص عمل کرده بود. طنزی که کتاب در قالب داستانهای خودش و خانوادهش ارائه میده، به قدری صادقانه و بانمکه، که حتی اگر مثل من سخت به خنده میافتید هم، با خوندن این کتاب، چندباری خواهید خندید.
تنها مشکلی که با کتاب داشتم، اطلاعات نادرستی بود که در مورد ایران به دنیا ارائه میداد. خانم جزایری دوما، فقط سالهای معدودی از کودکیش رو در ایران زندگی کرده، آن هم چه زندگیای؟ پدرش قبل از انقلاب مهندس نفت بوده و در منازل سازمانی شرکت ِ نفت در احاطهی محیطی که احتمالا فقر مردم رو درست انعکاس نمیداده، زندگی میکردن. به همین علت، از نظرش توی ایران کارگر ِ دائم داشتن عادی بوده، و زنها لباسهای آنچنانی ِ فرنگی میپوشیدن.
البته این مسائل از لذت ِ خوانش ِ من کم نکرد، اما از تصوری که یکی از هموطنانم، اونور دنیا، در مورد مردم ِ کشورش داره، کمی دلم گرفت. اقشاری در ایران زندگی میکنن، که عملا فراموش شده و اشارهنکردنیاند.
در مجموع، این کتاب از هر جهت قویترین اثر طنزی بود که چه در سینما و تلویزیون و چه در ادبیات ایران دیده و خونده بودم. به خانم جزایری دست مریزاد میگم. -
I read farsi translated of this book (عطر سنبل/عطر کاج). It was percet. It really deserved the funniest book prize in US. I will buy the english version and read it again. Most of the time reading I were in stitches. I could not control my laughing even in my doctor's waiting room and sometimes my laughing ended to cry! I really recommend to read this book. I hope you enjoy as much as I did.
-
همیشه از کتاب هایی که از زبان خود نویسنده و درباره ی زندگی شخصی و وقایع اش نوشته شده خوشم میومده ؛ خصوصا اینکه کتاب عطر سنبل عطر کاج علاوه بر سبک دل پذیرش , طنز شیرین و جذابی هم داشت و شرح اتفاقات واقعا جالب و خوندنی زندگی یک دختر ایرانی (فیروزه جزایری دوما) که با خانواده اش قبل از انقلاب ایران به آمریکا مهاجرت کرده بودند رو شرح داده , خوندنش خالی از توفیق نیست و جدا که از خوندنش لذت بردم و در این چند روز سعی میکردم آروم آروم بخونمش و گاهی تبسم کنم یا با طنز دوستداشتنی اش بخندم
-
When I mentioned to my daughter the librarian that I needed something light to read after some of my recent reading, she recommended Firoozeh Dumas' Funny in Farsi: A Memoir of Growing Up Iranian in America. Ms. Dumas had attended a Houston Library event within the past year and my daughter just happened to have an autographed copy of the book that she would lend me. She guaranteed that it would make me laugh.
It did make me smile, chuckle, and once or twice even laugh out loud. It is a charming memoir of Ms. Dumas' family's coming to America a few years before the Iranian Revolution and the taking of the American hostages in Tehran. Her father, an engineer, was the family pioneer who had been to this country before as a college student on a Fulbright Scholarship. He loved the country and wanted to come back and eventually he did, bringing his family with him. They found a welcome here, even though they learned that most Americans did not seem to know what or where Iran was and seemed to not have a clue as to how to pronounce the country's name. Honestly, what is so difficult about ear-rahn? One has to suspect that the mispronunciation is a deliberate insult. But perhaps it isn't. The ignorance of people can be truly astounding.
And that was one of the things about this book which didn't make me smile or chuckle at all. Again and again, the anecdotes that the writer tells reveal Americans' appalling ignorance about the world and their gross provincialism. This does not at all seem to be the aim or point of her stories which are always told with love and humor, but I couldn't help focusing on those aspects nevertheless. Perhaps my point of view was colored by my concern about the poor quality of the education that so many American children receive. Living in Texas where our Board (or is that Bored?) of Education insists that all textbooks be put to a political litmus test has perhaps made me overly sensitive to this issue.
At any rate, the family came to America and were busily living the American dream when the revolution came and changed everything. They went overnight from being honored guests to pariahs. Her father lost his job and the family endured some lean times before the hostage crisis ended and things began to return to normal.
But this is a family of high achievers, like so many immigrant families, and nothing could keep them down for long. In the end, most of the extended family that had remained in Iran joined the author and her parents and brothers in this country, and judging by these warm and wonderful stories, our country is much the richer for their presence here. -
خدایی چی میشد همیشه تلگرام فیلتر بمونه؟؟؟
بابا چند روزه فیلتره من حداقل روزی دو سه ساعت وقت اضافی نمیدونم از کجا زندگیم پیدا میشه!!
نویسنده ی کتاب پیش از انقلاب به امریکا مهاجرت میکنه و الان که در استانه ی چهل سالگی قرار داره خاطرات خودش را از این سال ها بیان میکنه . جنبه ی طنز کتاب را دوس دارشتم. رفتار های اجتماعی ما ایرانی ها بیشتر توی شخصیت پدر متمرکز شده بود که جالب بود. دوس دارم بازم از این نویسنده بخونم. -
من از خوندن این کتاب واقعا لذت بردم . نویسنده با قلم خوبش خیلی خوب زندگی یک خانواده ایرانی در امریکا را توصیف کرده بود. جالب بود وقتی میدیدم بعضی توصیفاتش چقدر در مورد خانواده خودم صدق میکنه. طنز ساده اش باعث میشه در تمام مدت خوندنش لبخند به لب باشه. در کل کتاب مفرح و شادیه
-
خب، یعنی این کتاب رو تا جایی که میتونستم طول دادم تا بخونم. کل دوهفتهای که از کتابخونه میتونستم بگیرمش، دستم بود.
از بامزهترین و جالبترین قلمهایی بود که تا به حال خونده بودم. یکی از میون چندین حُسنش این بود که داستانداستان بود که هر کدوم یه خاطرهی نویسنده بود و به همین دلیل با وجود اینکه بین خوندنهام فاصله میافتاد، از جریان کتاب دور نمیشدم.
ترجمهی روان و خوبش رو هم نباید نادید گرفت. در کل همه چیز در رابطه با این کتاب دست به دست هم داده بودن که بخندی و لذت ببری و نخوای که تموم شد.
- تکهای از کتاب: "ما یاد گرفتهایم هیچ وقت دربارهی مشکلی در خانه شکایت نکنیم، مبادا پدر تصمیم بگیرد درستش کند. فرق نمیکند یک ایراد خانگی چقدر مشکلساز باشد، کاظم همواره میتواند بدترش کند، به رایگان." با خوندن این قسمت واقعاً خندیدم چون توی بیشتر خونههای ایرانی همین وضعه و کلکسیونی از وسایل خرابی که به دست پدر، خرابتر شده، وجود داره:)))
واقعا کنجکاو و علاقمند شدم چند اثر دیگهی این نویسنده رو هم بخونم. دمش گرررم . -
دیبا مدام توصیه می کرد این کتاب رو بخوانم. دیروز که رفته بودم خانه شان، کتاب را از قفسه برداشت و شروع کرد به خواندن. طی یک اقدام ضربتی در عرض چند ساعت نصف کتاب را خواندیم به این صورت که یک فصل من می خواندم و یکی دیبا. کتاب عالی است، نثر ساده و روانی دارد و داستان هایی ملموس که به نظر من با کمی بالا و پایین می توانند داستان زندگی اکثر ایرانی ها باشند، مهاجرت کرده یا نکرده؛ چون از فرهنگ و آداب و رسومی حرف می زند که به نظرم بین ایرانی ها مشترک است به قول نویسنده همان راداری که خاص ایرانی ها است. تعجبی ندارد که جایزه طنز را برده چون حین خواندن آن یا لبخند می زنید یا بلند می خندید یا مثل من با شیرین کاری های عمو نعمت الله از خنده ریسه می روید. شخصا یکی دوبار هم حین خواندش بغض کردم، از آن بغض هایی که خاص آخر شب عروسی هاست که خوشحالی زیاد غمی نامحسوس را هم به دل آدم می اندازد و باعث می شود بغض کنی. خواندنش تجربه خوشایندی است که شدید توصیه می شود. از آن کتاب هایی است دوست داری همیشه کنار تختت باشد و هر وقت دلت خواست تکه ای از آن را بخوانی. دیشب بعد که از خانه ی دیبا بر می گشتم به سه کتاب فروشی سر زدم و بالاخره خریدمش. الان روی پاتختی کنار تخت است و من از دیشب تا حالا بارها قسمت های مختلفش را با صدای بلند خوانده ام.
-
I enjoyed reading
Firoozeh Dumas's stories about her experiences since immigrating to the United States. She was seven years old when she immigrated with her family in 1972. She also comes from a large and close-knit extended family. This means she has quite a good amount of content to draw from, and it's all very interesting. I found her storytelling style clever, humorous, and engaging. -
یک اتوبیوگرافی متوسط که هرچه جلو میرفتیم قلم نویسنده قوی تر و حکایتها خواندنی تر میشد.
پ.ن. ۱ :همهمون تا حدودی از شرایط نه چندان مطلوب کشورمون از نظر اقتصادی، فرهنگی ، اخلاقی و... آگاهیم ولی یه مطلبی که در این کتاب تو ذوق میزد دروغ گویی این کتاب در خیلی عالی جلوه دادن ایران در زمان قبل از انقلاب و افتضاح تر نشان دادن شرایطمان پس از انقلاب بود.
تا حدی که در صفحه ی ۱۸۴ کتاب میخوانیم در سال ۱۹۷۹ قیمت دلار رسید به ۸۰۰ تومان.
من که سال ۱۹۷۹ هنوز به دنیا نیامده بودم ولی کاملا به خاطر دارم در سال ۱۳۸۶ ( ۲۰۰۷.م) ، قیمت دلار کمتر از ۱۰۰۰ تومان بود ، که با یه سرچ ساده در گوگل میشه پیدا کرد.
خودتان قضاوت کنید، یعنی مسئولین ما انقدر توانمندند که بتوانند قیمت دلار رو در حدود سه دهه با ثبات نگه دارند؟
پ.ن.۲: بخشهایی از این کتاب مرا به یاد کتاب ببر سفید انداخت که نویسندهی هندی تبارش هرچه در توان داشت در سیاه نشان دادن کشورش به کار گرفته بود؛ آن هم به قلم طنز.
۱۴۰۰/۴/۱۲ -
این کتاب دوتا از ویژگیهای محبوبم رو داشت:
اول: طنز
دوم: تقسیمبندی به بخشهای کوچک (که باعث میشن تندتر بخونم!)
بعضی بخشهاش واقعا جالب بودن و بعضی بخشها معمولی -
در واقع، اتفاقی که افتاد ؛ این بود :
مامانم مطلب معرفی لیلی را در نشریه خواند و نمیدانید که چقدر خوشش آمد!
به من گفت : بـــاید این را بخوانم !!!!
و خریدمش و خواند!
در دو روزی که مامانم این رو میخوند، خانمان پر از صدای خنده بود و ما همگی لذت بردیم :دی
و وقتی که مامانم تمومش کرد، من شروعش کردم :) -
What a fun read! Delightful! The style reminded me a bit of Me Talk Pretty One Day by David Sedaris. Alright so Firoozeh Dumas is Iranian and a woman, but the humorous vignettes and inclusion of family were certainly reminiscent of that style. It was a thoroughly enjoyable book and I happened to learn some interesting information about Iran and immigrants and Iranian culture along the way. Voila!
-
I think maybe if I wasn't Iranian myself, or if I was an eight year old, I would have found this book more interesting to read, but since I am both Iranian and pretty damn old (inside more than outside), Mrs. Dumas' normal and mostly boring life (specially the married part) didn't interest me all that much. I did struggle and kept reading until the end of it though. I'm sure this would have made a best seller 100 years ago, when people knew little about other cultures and things like a mispronounced name or misunderstood table manners would have seemed insanely funny or cute. So many five stars though. It's a damn shame!
-
کتاب جالبی بود. از نظر تفاوتهای فرهنگی ایرانیان و خارجیها خیلی حرف برای زدن داشت. حرفهایی که بیشتر جنبهی طنز پیدا میکرد!!! من رو به فکر انداخته که بشینم و راجع به خانوادهی خودم که حوادثی کمابیش این چنینی براش پیش اومده بنویسم!!!
-
DEFINITELY a cool story! :)
I was married to an Iranian back in the 80s and Firoozeh's memoir brought back so many funny memories. Although my ex was in college when we met and his family did not live in the U.S., their influence was always felt. I learned by experience that (among other things) a visit from your Iranian in-laws did, indeed, last for a season and that meal prep began in the morning and lasted all day.
Firoozeh's father is awesome! I know there is absolutely NO similarity between the two stories; however, in thinking about how to best describe him, all I could think of were the words “Eternal Sunshine of the Spotless Mind”. His boundless optimism was truly inspirational. There were so many quotes of his that I hope to remember in the future. This one is a favorite:
“It's not what we eat or don't eat that makes us good people; it's how we treat one another. As you grow older, you'll find that people of every religion think they're the best, but that's not true. There are good and bad people in every religion. Just because someone is Muslim, Jewish, or Christian doesn't mean a thing. You have to look and see what's in their hearts. That's the only thing that matters, and that's the only detail God cares about.”
I felt envious of Firoozeh's large extended family and their closeness, and it made me wish I had met them when they first moved to Southern California. I love how they supported and encouraged each other and the pride they exhibited in each other's accomplishments.
In the past, the only memoirs I've read were by musicians or movie stars. This story will make me rethink my future choices as I found Funny in Farsi far more entertaining and uplifting than any celebrity drama could possibly be. And I will end with this gem...
“Any gift from a true friend is valuable, even if it’s a hollow walnut shell.” -
ی کتاب بامزه با خاطراتی خوندنی ، اگه بگم کل کتاب لبخند به لبم بود زیاد دروغ نگفتم
از معدود کتاب هایی بود که از خوندنش اونقدر لذت می بردم که دوست نداشتم تمومش کنم
قسمتی از صفحه اول کتاب:
هفت ساله بودم که با پدر،مادر،وبرادرم چهارده ساله ام فرشید از آبادان به شهر ویتی یر کالفرنیا آمدیم.برادر بزرگترم فرید را یک سال پیش از آن به فیلادلفیا فرستاده بودند و آنجا به دبیرستان می رفت. اوهم مثل خیلی از جوان های ایرانی آرزو داشت خارج از کشور درس بخواند و با وجود اشک های مادر ما را ترک کرده و پیش عمویم و همسر آمریکایی اش زندگی می کرد. من هم از رفتن او ناراحت بودم،ولی به زودی غصه از یادم رفت . اولین بسته سوغاتی که رسید دیدم داشتن یک باربی کامل -باکیف حمل،چهاردست لباس،یک بارانی و یک چتر کوچک -به دوری از برادر می ارزد...
پ.ن: شخصیت مورد علاقه ام کاظم بود(پدر نویسنده) هم توی این کتاب هم جلد بعدی(لبخند بی لهجه)، اگه ی روزی نویسنده ریویو منو خوند بهش پیشنهاد میکنم تو کتاب بعدی از پدرش خاطرات بیشتری بزاره :) یا ی کتاب کامل راجب پدرش بنویسه اسم کتابم بزاره "کاظم" مخاطب آمریکایی به کنار :)ما وطنی ها می خریم می خونیم