Title | : | چهار بدفهمی در باب سرشت انسان |
Author | : | |
Rating | : | |
ISBN | : | - |
ISBN-10 | : | 9786009660223 |
Language | : | Persian |
Format Type | : | Paperback |
Number of Pages | : | 140 |
Publication | : | Published January 1, 2016 |
به راستی اگر معلوم شود انسانِ ماقبلِ تاریخ در صلح و کامیابیِ نسبی میزیسته است، چه؟ اگر نگوییم «دورانِ طلایی» حداقل «دورانِ نُقرهای» (یا «دوران بُرنزی») که بوده است. بدون آنکه بخواهیم در تصویرسازیِ آن دوران به ورطهٔ تصوراتِ رویاگونهٔ شبهبهشتی افتیم، آیا میتوانیم جرئت کنیم و این احتمال را در نظر بگیریم که نیاکانِ ما در دنیایی زندگی میکردهاند که برای بیشترِ انسانها، در بیشترِ روزها، همه چیز به اندازهٔ کافی وجود داشته است؟ اکنون دیگر هر کسی میداند که «ناهارِ مجانی خبری نیست.» اما اگر گونهٔ انسان در دنیایی رشد و نمو کرده باشد که ناهارش همیشه مجانی بوده است چطور؟ اگر بدانیم آن سفری که ما با تنآسایی و فراوانی آغاز کردهایم در صد قرنِ اخیر، به پریشانی، کمیابی و رقابتِ ظالمانه تغییرِ شکل داده است، آنگاه ارزشگذاریمان دربارهٔ دورانِ ماقبلِ تاریخ (و در نتیجه خودمان) چطور تغییر خواهد کرد؟
شاید باورش برای عدهای دشوار باشد، اما شواهدِ به جا مانده از اسکلتهای نیاکانِ ما به وضوح نشان میدهند که آنها تا پیش از دورانِ کشاورزی- دامپروری، هرگز قحطیِ بلندمدت و گسترده را تجربه نکرده بودند. کمبودهای غذاییِ مزمن و اقتصادهای مبتنی بر کمیابی، دستاوردهای سیستمهای اجتماعیای هستند که همراه با دورانِ کشاورزی-دامپروری ظاهر شدند.
شاید باورش برای عدهای دشوار باشد، اما شواهدِ به جا مانده از اسکلتهای نیاکانِ ما به وضوح نشان میدهند که آنها تا پیش از دورانِ کشاورزی- دامپروری، هرگز قحطیِ بلندمدت و گسترده را تجربه نکرده بودند. کمبودهای غذاییِ مزمن و اقتصادهای مبتنی بر کمیابی، دستاوردهای سیستمهای اجتماعیای هستند که همراه با دورانِ کشاورزی-دامپروری ظاهر شدند.
چهار بدفهمی در باب سرشت انسان Reviews
-
انسان نه شر مطلق است، نه نیک مطلق، نه سیاه و نه سفید: تراژدی بزرگ انسانیت این است که ما، آن نظم اجتماعیای را که به سمت مهرورزی با دیگران هدایتمان میکرد از دست دادهایم و امروز در چنبره نظم اجتماعی دیگری افتادهایم که ما را ترغیب میکند جاهطلب، خودخواه و طمعورزانه حرکت کنیم. این به ویژه زمانی تراژدی محسوب میشود که دریابیم سرشت ما به عنوان یک حیوان اجتماعی ایجاب میکند تا آموزههایهمان جامعهای را که در آن زندگی میکنیم جذب و درونی کنیم. در این بین تنها تعداد معدودی از ما، گوهر توانایی به چالش کشیدن این آموزهها را دارند
سه نابغه و چهار نتیجهگیری اشتباه
من توماس هابز، متولد 1588 و استاد دانشگاه آکسفورد هستم. من زاده عصر خون و وحشت هستم و همیشه گفتهام که مادرم حین زایمان، دوقلو زایید: من و ترس. سالهای زیادی از عمرم را از دست دشمنان و بدخواهان میان دو کشور انگلیس و فرانسه آواره بودم. متاثر از شرایط سخت محیطی خود، زندگی انسان ماقبلتاریخ را بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که زندگی انسان در آن دوره غیراجتماعی، فقیرانه، خشن، کثیف و کوتاه بوده است. من دیوانگی انسان معاصر خود را به عنوان یک هنجار در نظر گرفتم و در غیاب هرگونه شواهد تاریخی و باستانشناسی، آن را به دوره ماقبلتاریخ تعمیم دادم. بنظر من انسان، گرگِ انسان است. شرارت، ویژگی ذاتیِ انسانها بوده و آنها را هنگامی که به گرد هم میآیند، به تبهکاری و درندهخویی سوق میدهد
من توماس مالتوس، متولد 1766 و استاد دانشگاه کمبریج هستم. با بررسی عصر باستان و یک محاسبه سرانگشتی به این نتیجه رسیدم که در شرایط محیطی مناسب (نبود جنگ، بیماری، قحطی) جمعیت بشر هر 25 سال دوبرابر خواهد شد(تصاعد هندسی)؛ این در حالیست که افزایش جیره غذایی بصورت خطی خواهد بود (تصاعد حسابی). این یعنی نبود غذای کافی برای بشر. پس: سرنوشت محتومِ بشر، افزایش بیرویه جمعیت و در پی آن، بدبختی و قحطی گسترده خواهد بود و در این مورد کوچکترین کاری نمیتوان انجام داد. هرگونه کمک به فقرا مانند غذا دادن به کبوترهای لندن است. پس از سیر شدن، تولید مثل کرده و دوباره به چرخه فقر بازمیگردند. بر این مبنا، فقر و بیچارگی طبقات پایین اجتماع کاملا اجتناب ناپذیر و در عین حال مفید است، زیرا عامل بازدارنده افزایش جمعیت است
من چارلز داروین، متولد 1809 و محقق دانشگاه کمبریج هستم. روزی در حال مطالعه کتاب اصول جمعیت مالتوس بودم که ایده انتخاب طبیعی در ذهنم شکوفا شد. راز نظریه انتخاب طبیعیِ من در تنازع برای بقا نهفته است. من به محاسبات مالتوس در نظریه رشد جمعیت متوسل شده و بر مبنی آن نتیجه گرفتم که نزاع و خونریزی معضل تاریخی انسان بوده است
در تاریخ اندیشه انسان، این سه انگلیسی تاثیر شگرفی بر حوزه زیستشناسی، اقتصاد و علوم سیاسی گذاشتند، بطوری که شاید هرگز خودشان انتظار نداشتند نظریههای ساده و کمبنیه آنها تبدیل به جریان غالب فکری در این حوزهها گردد. هدف این کتاب، به چالش کشیدن چهار نتیجهی بسیار مخرب است که مستقیم و غیرمستقیم از نظریات این سه اندیشمند حاصل گشته است: 1-فقر امری طبیعیست. 2-انسان ذاتا شرور و خودخواه است. 3-نخستین اجتماعات انسانی بهطور پیوسته با یکدیگر سر جنگ داشتهاند. 4- عمر انسانها در گذشته کوتاه بوده و در طول سالیان و با پیشرف تکنولوژی رو به افزایش است. نویسنده ادعا دارد که نتیجهگیری این افراد بدون شواهد کافی و در نتیجه فاقد اعتبار لازم و نادرست بوده است. او در این راستا بطور مختصر و موجز به بعضی از نواقص نظریات آنها اشاره میکند. به عنوان مثال بر خلاف عقیده هابز، عموم انسانهای نخستین در صلح و بدور از جنگ، گرسنگی و نارضایتی زندگی میکردند، یا آنکه بر خلاف نظریه داروین، چنین نبود که همیشه قدرتمندها فاتح و پیروز از کارزار طبیعت بیرون بیایند (طی آزمایشی بیست و چند ساله این موضوع به اثبات رسید) و از همه جالبتر آنکه نرخ رشد جمعیتی انسان نخستین ده هزاربرابر کمتر از محاسبه مالتوس بوده است. محاسبهای که پایه اندیشه نخستین استاد دانشگاهیِ اقتصاد جهان و بعدها داروین را شکل داد. در ادامه کتاب، نویسنده مدل جایگزین برای زندگی در صلح و آرامش جوامع انسانی اشاره میکند؛ مدلی بدون ساختار دولتی و قوانین مدون (بنظرم دو نقد اساسی غیرعملی بودن و نقض حریم خصوصی به آن وارد است)
چند نکته جالب
اول - نویسنده در حین بسط نظریه خود، گریزی به نظریات جانبدارانه زیستشناسان مطرح و نشان دادن کاستی نتیجهگیری آنها میشود. یکی از مواردی که به آن اشاره میکند، آزمایش بر روی شامپانزههاست. نویسنده توضیح میدهد که رفتار شامپانزهها در شرایطی بررسی شده که انسانها با ورود به قلمرو آنها و توزیع غیرطبیعی خوراک میانشان، الگوی طبیعی تغذیه و در نتیجه تعادل روانی آنها را بهم زدهاند و بعد از اینکه شامپانزهها در اثر عدم تعادل روانی دچار نزاع شدهاند، خشونت و درندهخویی ذاتیِ آنها را گزارش دادهاند.
دوم- من هرازگاهی در رویابافی شبانگاهی پیش از ��واب، خودم را چند دقیقهای در عصر باستان یا قرون وسطی تصور کردهام، اما پس از یکی دو دقیقه با در نظر گرفتن خشونت، وحشیگری، گرسنگی و کمبود امکانات، سراسیمه به حال واقعی بازگشتهام. هابز نیز چنین تصوری را نسبت به دوران ماقبلتاریخ داشت. اما بررسیها نشان میدهد که انسان ماقبلتاریخ عموما درگیر جنگ و خشونت نبوده، یک هفتمزمان کاریِ ما در جستجوی غذا بوده و باقی زمانش را به خواب و تفریح میگذرانده است. حقیقت این است که انسان نخستین بر خلاف ما تا حد زیادی از زندگی سادهی خود راضی بوده و احتمالا هرگز با مفاهیمی نظیر جنگ، قحطی و بیماری واگیر آشنایی نداشته است
پینوشت: این کتاب ترجمهی بخشی از کتاب
سرشت جنسی انسان است. -
اگه تا الان فکر می کردید انسان های ماقبل تاریخ زندگی سختی داشتند و در فلاکت و یا خشونت به سر می بردند باید بگم در اشتباهید! اما این اشتباه تقصیر ما نیست چون دانشمند های صاحب نام هم این اشتباهات رو باور داشتند و به افکار عموم تزریق کردند. افرادی مثل مالتوس، هابز، داروین، پینکر و خیلی های دیگه با داده های محدود سعی داشتند که این باور را بقبولانند که ما در بهترین حالت و موقعیت به سر می بریم.
هر چی از این کتاب بگم نمی تونم حق مطلب رو ادا کنم. پس اگه به این موضوعات علاقه دارید بدون هیج ترس و شکی پیشنهاد میدم. چون من کم پیش میاد صد در صد یه کتابی و پیشنهاد بدم.