Title | : | ساده بودم، تو نبودی، باران بود |
Author | : | |
Rating | : | |
ISBN | : | - |
Language | : | Persian |
Format Type | : | Kindle , Hardcover , Paperback , Audiobook & More |
Number of Pages | : | 174 |
Publication | : | Published January 1, 2007 |
ساده بودم، تو نبودی، باران بود Reviews
-
بيا به راه، بگو خلاص، برو به خواب.
ديگر نه در کوچه میمانم
نه به خانه برمیگردم
پاک خستهام از حرفِ گريه، از خواب آدمی،
ديگر هيچ علاقهای به التفاتِ اين و آن ندارم
حتی به فهمِ سکوت، به صحبت سنگ،
به بود، به نبود،
به هر چه همين حدود!
فقط میخواهم کمی بخوابم،
بالای صخرهای از اينجا دور ...
شبِ يک دامنه از بوی پونه و کتاب،
يک بسته سيگار
عکسی از "ریرا"
و يک پيالهی آب.
بعد انگار که نيامده رفته باشم.
خداحافظ نسيمای غمگين من! -
پس من از کجا آمدهام
که این همه کلمه
دور و بر دیدگان بارانیام قدم میزنند
نفس میکشند، زندگی میکنند
و فقط راه خانهی مرا بلدند؟! -
آن روز
که نمنمِ بارانی هم میآمد،
اشتباهِ ما
شمارشِ یکی در میانِ حروفِ دریا بود،
ما برای نوشتنِ اسامیِ دوستانمان
کلمه کم آورده بودیم.
نمیگویم از هرچه بودنِ حالای ما
آینده هم آسوده خواهد گذشت،
امّا لااقل یک حرفی بزن، چیزی بگو!
رازی که باد از شمال بیاید و
شنیدن از جنوبِ گریه ببارد.
پس این همان کمی آرامشِ بیجهت،
کِی خواهد رسید؟!
در حیرتم اینجا
این بیدِ سر به راه... چرا؟
چرا اینهمه خسته و خاموش
از شکستنِ سرشاخههای بلندِ خود حرفی نمیزند!
آیا سکوت
همیشه سرآغازِ تمرینِ ترانه و گفتوگوی باران است؟
پس تو که با فالِ سبزِ علف آشناتری،
بگو کِی باران خواهد آمد؟ -
عنوان: ساده بودم، تو نبودی، باران بود؛ شاعر: سید علی صالحی، دارینوش، 1377، 174 ص، شابک: 9645563054؛
-
بو، بوی خوش پيراهن پدر
چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجيب خواب
گِل نَمور حاشيه، قطره، حوصله، شير آب
چه شمارش صبوری
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"
بادبزن را از اين دست
به آن دست خسته میدهم
پدر بوی دريا و گندم و گريه میدهد
خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز
پهلو به پهلو که میشود
شورهی خيسِ عرق در بناگوشِ مرده میدود
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"
بو، بوی خوش پيراهن پدر
چند ابر پراکنده بالای کوه
پَرپَر پشهای بال ابروی پير
عطر خيس حصير، بادبزن، بوريا
و زندگی که چيزی نيست
که چيزی نبوده است
يعنی قشنگ سخت
سخت و قشنگ و ساده
خوش و گزنده و بیتاب
پيادهی غمگين، تبسم تلخ
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"
بو، بوی خوش پيراهن پدر
و کودکی غمگين که قرنها بعد
بیديده ... دريا را گريسته بود
قرنها بعد که هنوز هيچ آسمانی حتی
کبوتر و باران را نمیشناخت
وقتی که راهی نيست
زندگی همين است ديگر
قشنگ سخت، و چند واژهی ترسخوردهی بیرويا
مثل ترانه، مثل تابستان
تابستان است حالا هم
حالا هوای خانه پر از خنکایِ خواب و آسودگیست
دخترانم خوابند
هوای کولرِ کهنهسال
پر از بوی حصير و شورهی خيسِ پيراهن است
من دورم از پدر
دورم کردهاند از آن همه قشنگ سخت
عطر عجيب خواب
گلِ نمور حاشيه، قطره، حوصله، شيرِ آب
چه شمارش بیپايانی
باز هم تابستان است
اين ساعت روز، حالا پدر خواب است
- خواب میبيند
خواب علو، عطر خيس حصير، بادبزن، بوريا
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!" -
می خواستم چشم های تو را ببوسم
تو نبودی باران بود
نفهمیدم چه شد که باز
یکهو و بی هوا هوای تو کردم -
آن روز
که نمنم بارانی هم میآمد،
اشتباهِ ما
شمارشِ یکی در میانِ حروفِ دریا بود،
ما برای نوشتنِ اسامیِ دوستانمان
کلمه کم آورده بودیم .
نمیگویم از هرچه بودنِ حالای ما
آینده هم آسوده خواهد گذشت
اما لااقل یک حرفی بزن، چیزی بگو!
رازی که باد از شمال بیاید و
شنیدن از جنوبِ گریه ببارد.
پس این همان کمی آرامشِ بیجهت،
کِی خواهد رسید؟
در حیرتم اینجا
این بیدِ سر به راه.. . چرا؟
چرا اینهمه خسته و خاموش
از شکستنِ سرشاخههای بلندِ خود حرفی نمیزند!
آیا سکوت
همیشه سرآغازِ تمرینِ ترانه و گفتوگوی باران است؟
پس تو که با فالِ سبزِ علف آشناتری،
بگو کِی باران خواهد آمد؟ -
بو، بوی خوش پيراهن پدر،
چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجيب خواب
گِل نَمور حاشيه، قطره، حوصله، شير آب
چه شمارش صبوری!
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"
بادبزن را از اين دست
به آن دست خسته میدهم
پدر بوی دريا و گندم و گريه میدهد.
خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز
پهلو به پهلو که میشود
شورهی خيسِ عرق در بناگوشِ مرده میدود
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"
بو، بوی خوش پيراهن پدر
چند ابر پراکنده بالای کوه
پَرپَر پشهای بال ابروی پير
عطر خيس حصير، بادبزن، بوريا،
و زندگی که چيزی نيست
که چيزی نبوده است:
يعنی قشنگ سخت،
سخت و قشنگ و ساده،
خوش و گزنده و بیتاب،
پيادهی غمگين، تبسم تلخ.
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"
بو، بوی خوش پيراهن پدر
و کودکی غمگين که قرنها بعد
بیديده ... دريا را گريسته بود،
قرنها بعد که هنوز هيچ آسمانی حتی
کبوتر و باران را نمیشناخت
وقتی که راهی نيست
زندگی همين است ديگر:
قشنگ سخت، و چند واژهی ترسخوردهی بیرويا
مثل ترانه، مثل تابستان
تابستان است حالا هم
حالا هوای خانه پر از خنکایِ خواب و آسودگیست،
دخترانم خوابند،
هوای کولرِ کهنهسال
پر از بوی حصير و شورهی خيسِ پيراهن است.
من دورم از پدر
دورم کردهاند از آن همه قشنگ سخت،
عطر عجيب خواب،
گلِ نمور حاشيه، قطره، حوصله، شيرِ آب،
چه شمارش بیپايانی!
باز هم تابستان است،
اين ساعت روز، حالا پدر خواب است،
- خواب میبيند
خواب علو، عطر خيس حصير، بادبزن، بوريا:
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!" -
من لبريز اسامی روشنِ آسمان بودم
که شبی آشنايانی گمنام
به ديدنم آمدند،
آشنايانِ گمنامی از خوابِ ملايک و می
با يکی دو نی دوات و دفتری از نور ...
آمدند، کنارِ حيرتِ بیدليلِ هميشه نشستند
شب را ورق زدند و دعا به دعا
از ديدگانِ گريانِ من سخن گفتند
گفتند تو برگزيدهی باران و بوسه بودهای
چرا بی چراغ
در شبِ اين همه گريه پير میشوی؟!
ما واژگانِ عجيب ديگری از دريا،
از عطرِ عشق و عبورِ نور نوشتهايم،
ما به خاطر تو
از انتهای سدر و ستاره آمدهايم،
از اين به بعد
تکليفِ بوسه و باران با ماست،
تولدِ بیسوالِ ترانههای تو با ماست،
ما به جای تو از عطرِ عشق و عبورِ نور خواهيم سرود،
و تو با ما از اسامیِ روشنِ آسمان خواهی گفت،
و ما دوباره ترا
به دورهی دورِ همان واژههای مکررِ خودت بازخواهيم برد.
باور اگر نمیکنی
اين دستخطِ آشنای خداوند است. -
yadat bekheir shadmanie bi sabab......
-
اولين كتابي بود كه از اين شاعر خوندم. فكر نمي كنم ديگه وسوسه بشم براي خوندن باقي كاتاباش!!!!!
-
seyed ali salehi is my favorit poet and i like his poem.
-
مثل بقیه کارهای استاد عالیه