ساده بودم، تو نبودی، باران بود by سیدعلی صالحی


ساده بودم، تو نبودی، باران بود
Title : ساده بودم، تو نبودی، باران بود
Author :
Rating :
ISBN : -
Language : Persian
Format Type : Kindle , Hardcover , Paperback , Audiobook & More
Number of Pages : 174
Publication : Published January 1, 2007

popular book, ساده بودم، تو نبودی، باران بود by سیدعلی صالحی this is very good and becomes the main topic to read, the readers are very takjup and always take inspiration from the contents of the book ساده بودم، تو نبودی، باران بود, essay by سیدعلی صالحی. is now on our website and you can download it by register what are you waiting for? please read and make a refission for you


ساده بودم، تو نبودی، باران بود Reviews


  • ZaRi

    بيا به راه، بگو خلاص، برو به خواب.
    ديگر نه در کوچه می‌مانم
    نه به خانه برمی‌گردم
    پاک خسته‌ام از حرفِ گريه، از خواب آدمی،
    ديگر هيچ علاقه‌ای به التفاتِ اين و آن ندارم
    حتی به فهمِ سکوت، به صحبت سنگ،
    به بود، به نبود،
    به هر چه همين حدود!
    فقط می‌خواهم کمی بخوابم،
    بالای صخره‌ای از اينجا دور ...
    شبِ يک دامنه از بوی پونه و کتاب،
    يک بسته سيگار
    عکسی از "ری‌را"
    و يک پياله‌ی آب.
    بعد انگار که نيامده رفته باشم.
    خداحافظ نسيمای غمگين من!

  • Miss Ravi


    پس من از کجا آمده‌ام
    که این همه کلمه‌
    دور و بر دیدگان بارانی‌ام قدم می‌زنند
    نفس می‌کشند، زندگی می‌کنند
    و فقط راه خانه‌ی مرا بلدند؟!

  • Zohreh Hanifeh

    آن روز
    که نم‌نمِ بارانی هم می‌آمد،
    اشتباهِ ما
    شمارشِ یکی در میانِ حروفِ دریا بود،
    ما برای نوشتنِ اسامیِ دوستانمان
    کلمه کم آورده بودیم.

    نمی‌گویم از هرچه بودنِ حالای ما
    آینده هم آسوده خواهد گذشت،
    امّا لااقل یک حرفی بزن، چیزی بگو!
    رازی که باد از شمال بیاید و
    شنیدن از جنوبِ گریه ببارد.

    پس این همان کمی آرامشِ بی‌جهت،
    کِی خواهد رسید؟!

    در حیرتم اینجا
    این بیدِ سر به راه... چرا؟
    چرا این‌همه خسته و خاموش
    از شکستنِ سرشاخه‌های بلندِ خود حرفی نمی‌زند!
    آیا سکوت
    همیشه سرآغازِ تمرینِ ترانه و گفت‌و‌گوی باران است؟
    پس تو که با فالِ سبزِ علف آشناتری،
    بگو کِی باران خواهد آمد؟

  • Ahmad Sharabiani

    عنوان: ساده بودم، تو نبودی، باران بود؛ شاعر: سید علی صالحی، دارینوش، 1377، 174 ص، شابک: 9645563054؛

  • Saman

    بو، بوی خوش پيراهن پدر
    چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجيب خواب
    گِل نَمور حاشيه، قطره، حوصله، شير آب
    چه شمارش صبوری
    "دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"


    بادبزن را از اين دست
    به آن دست خسته می‌دهم
    پدر بوی دريا و گندم و گريه می‌دهد


    خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز
    پهلو به پهلو که می‌شود
    شوره‌ی خيسِ عرق در بناگوشِ مرده می‌دود
    "دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"


    بو، بوی خوش پيراهن پدر
    چند ابر پراکنده بالای کوه
    پَرپَر پشه‌ای بال ابروی پير
    عطر خيس حصير، بادبزن، بوريا
    و زندگی که چيزی نيست
    که چيزی نبوده است
    يعنی قشنگ سخت
    سخت و قشنگ و ساده
    خوش و گزنده و بی‌تاب
    پياده‌ی غمگين، تبسم تلخ
    "دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"


    بو، بوی خوش پيراهن پدر
    و کودکی غمگين که قرن‌ها بعد
    بی‌ديده ... دريا را گريسته بود
    قرن‌ها بعد که هنوز هيچ آسمانی حتی
    کبوتر و باران را نمی‌شناخت
    وقتی که راهی نيست
    زندگی همين است ديگر
    قشنگ سخت، و چند واژه‌ی ترس‌خورده‌ی بی‌رويا
    مثل ترانه، مثل تابستان
    تابستان است حالا هم
    حالا هوای خانه پر از خنکایِ خواب و آسودگی‌ست
    دخترانم خوابند
    هوای کولرِ کهنه‌سال
    پر از بوی حصير و شوره‌ی خيسِ پيراهن است
    من دورم از پدر
    دورم کرده‌اند از آن همه قشنگ سخت
    عطر عجيب خواب
    گلِ نمور حاشيه، قطره، حوصله، شيرِ آب
    چه شمارش بی‌پايانی
    باز هم تابستان است
    اين ساعت روز، حالا پدر خواب است
    - خواب می‌بيند
    خواب علو، عطر خيس حصير، بادبزن، بوريا
    "دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"

  • Maliheh

    می خواستم چشم های تو را ببوسم
    تو نبودی باران بود
    نفهمیدم چه شد که باز
    یکهو و بی هوا هوای تو کردم

  • Bahman Bahman

    آن روز
    که نم‌نم بارانی هم می‌آمد،
    اشتباهِ ما
    شمارشِ یکی در میانِ حروفِ دریا بود،
    ما برای نوشتنِ اسامیِ دوستانمان
    کلمه کم آورده بودیم .

    نمی‌گویم از هرچه بودنِ حالای ما
    آینده هم آسوده خواهد گذشت
    اما لااقل یک حرفی بزن، چیزی بگو!
    رازی که باد از شمال بیاید و
    شنیدن از جنوبِ گریه ببارد.

    پس این همان کمی آرامشِ بی‌جهت،
    کِی خواهد رسید؟

    در حیرتم اینجا
    این بیدِ سر به راه.. . چرا؟
    چرا این‌همه خسته و خاموش
    از شکستنِ سرشاخه‌های بلندِ خود حرفی نمی‌زند!
    آیا سکوت
    همیشه سرآغازِ تمرینِ ترانه و گفت‌و‌گوی باران است؟
    پس تو که با فالِ سبزِ علف آشناتری،
    بگو کِی باران خواهد آمد؟

  • Amir ali

    بو، بوی خوش پيراهن پدر،
    چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجيب خواب
    گِل نَمور حاشيه، قطره، حوصله، شير آب
    چه شمارش صبوری!
    "دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"

    بادبزن را از اين دست
    به آن دست خسته می‌دهم
    پدر بوی دريا و گندم و گريه می‌دهد.

    خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز
    پهلو به پهلو که می‌شود
    شوره‌ی خيسِ عرق در بناگوشِ مرده می‌دود
    "دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"

    بو، بوی خوش پيراهن پدر
    چند ابر پراکنده بالای کوه
    پَرپَر پشه‌ای بال ابروی پير
    عطر خيس حصير، بادبزن، بوريا،
    و زندگی که چيزی نيست
    که چيزی نبوده است:
    يعنی قشنگ سخت،
    سخت و قشنگ و ساده،
    خوش و گزنده و بی‌تاب،
    پياده‌ی غمگين، تبسم تلخ.
    "دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"


    بو، بوی خوش پيراهن پدر
    و کودکی غمگين که قرن‌ها بعد
    بی‌ديده ... دريا را گريسته بود،
    قرن‌ها بعد که هنوز هيچ آسمانی حتی
    کبوتر و باران را نمی‌شناخت
    وقتی که راهی نيست
    زندگی همين است ديگر:
    قشنگ سخت، و چند واژه‌ی ترس‌خورده‌ی بی‌رويا
    مثل ترانه، مثل تابستان
    تابستان است حالا هم
    حالا هوای خانه پر از خنکایِ خواب و آسودگی‌ست،
    دخترانم خوابند،
    هوای کولرِ کهنه‌سال
    پر از بوی حصير و شوره‌ی خيسِ پيراهن است.
    من دورم از پدر
    دورم کرده‌اند از آن همه قشنگ سخت،
    عطر عجيب خواب،
    گلِ نمور حاشيه، قطره، حوصله، شيرِ آب،
    چه شمارش بی‌پايانی!
    باز هم تابستان است،
    اين ساعت روز، حالا پدر خواب است،
    - خواب می‌بيند
    خواب علو، عطر خيس حصير، بادبزن، بوريا:
    "دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"

  • طیبه تیموری

    من لبريز اسامی روشنِ آسمان بودم
    که شبی آشنايانی گمنام
    به ديدنم آمدند،
    آشنايانِ گمنامی از خوابِ ملايک و می
    با يکی دو نی دوات و دفتری از نور ...


    آمدند، کنارِ حيرتِ بی‌دليلِ هميشه نشستند
    شب را ورق زدند و دعا به دعا
    از ديدگانِ گريانِ من سخن گفتند


    گفتند تو برگزيده‌ی باران و بوسه بوده‌ای
    چرا بی چراغ
    در شبِ اين همه گريه پير می‌شوی؟!
    ما واژگانِ عجيب ديگری از دريا،
    از عطرِ عشق و عبورِ نور نوشته‌ايم،
    ما به خاطر تو
    از انتهای سدر و ستاره آمده‌ايم،
    از اين به بعد
    تکليفِ بوسه و باران با ماست،
    تولدِ بی‌سوالِ ترانه‌های تو با ماست،
    ما به جای تو از عطرِ عشق و عبورِ نور خواهيم سرود،
    و تو با ما از اسامیِ روشنِ آسمان خواهی گفت،
    و ما دوباره ترا
    به دوره‌ی دورِ همان واژه‌های مکررِ خودت بازخواهيم برد.
    باور اگر نمی‌کنی
    اين دست‌خطِ آشنای خداوند است.

  • Arezoo Kazemi

    yadat bekheir shadmanie bi sabab......

  • Fereshteh

    اولين كتابي بود كه از اين شاعر خوندم. فكر نمي كنم ديگه وسوسه بشم براي خوندن باقي كاتاباش!!!!!

  • Maryam tofighi

    seyed ali salehi is my favorit poet and i like his poem.

  • Birdalon

    مثل بقیه کارهای استاد عالیه