Title | : | Dans un mois, dans un an |
Author | : | |
Rating | : | |
ISBN | : | 225300569X |
ISBN-10 | : | 9782253005698 |
Language | : | French |
Format Type | : | Paperback |
Number of Pages | : | 172 |
Publication | : | First published January 1, 1957 |
Dans un mois, dans un an Reviews
-
دوستانِ گرانقدر، در این رمان، «فرانسواز ساگان» به هر کدام از شخصیتهایِ جنسِ زن در داستان یک ایرادی چسبانده است... و عجیب است که خودش یک زن است!!! زنهایِ داستان، یا ساده لوح هستند، یا باری به هر جهت، یا عاشق پیشه، یا ضعیف و یا فریبکار و فزون خواه و جاه پرست ... داستان پُر از شخصیتهایی است که هریک دلباختۀ کسی دیگر است و برخی به فکر خویش هستند و برخی دور از خویشتن و درکل، گویا در بینِ این زنان، نباید شخصی متعادل وجود داشته باشد
---------------------------------------------
برنارد یکی از شخصیتهایِ اصلیِ داستان، نویسنده ایست که مدتهاست داستانِ خوبی ننوشته است.. همسری ساده به نام «نیکول» دارد که این زن برایِ برنارد تکراری و خسته کننده شده است.. او در شب نشینی هایِ دوستانه، دلباختۀ زنی به نام «ژوزی» شده، در صورتیکه تنها یک شب پیشِ ژوزی خوابیده است... ژوزی دور از خانواده زندگی میکند و پدری پولدار دارد که خرجِ خوشگذرانی هایِ او را با پرداختِ چکهایِ ماهانه میپردازد... ژوزی در حالِ حاضر با جوانی به نامِ «ژاک» واردِ رابطه شده و شب و روزش را با او میگذراند.. ولی برنارد از این موضوع بی خبر است
شخصیت های دیگر داستان، زنی به نام «فنی مالیگراسه» و همسرش «آلاین مالیگراسه» بوده که هر دو پا به سن گذاشته هستند و با شور و شوق، هر هفته دوشنبه شبها، در منزلشان شب نشینی گذاشته و دوستانِ خود را دعوت میکنند... فنی برای آلاین پیر و کسالت آور شده و حتی دیدنِ چروکِ پوستِ زیر گلویِ فنی و شانه های پیر و شُل شده اش نیز برایِ او آزار دهنده است.. ولی آلاین مجبور است نمایش بازی کند که او را دوست دارد.. آلاین همکارِ برنارد است و او نیز در شب نشینی هایِ دوشنبه، دلباختۀ بازیگرِ تئاتری به نام «بئاتریس» شده و بئاتریس از این موضوع بی خبر است.. بئاتریس مدتها پیش، با برنارد رابطه ای عاشقانه داشته اند و حال رابطۀ آن دو یک رابطۀ دوستانه و معمولیست
در یکی از این دوشنبه شبها، برنارد تصمیم میگیرد تا برایِ نخستین بار نیکولِ بیچاره و ساده را با خود به جمعِ دوستانش ببرد.. این جمع یک عضوِ جدید غیر از نیکول دارد، و آن پسر عمویِ آلاین است که «ادوارد» نام دارد... ا��وارد در یک نگاه عاشقِ بئاتریس میشود و بئاتریس با خود حس میکند که یک بزغالۀ جوان و کم سن و سالی گیر آورده که میتواند او را به آغلش برده و شیرۀ جوانی او را بمکد... البته رابطۀ ادوارد و بئاتریس، آلاین را غمگین ساخته و حاضر است هرکاری کند که بئاتریس متعلق به کسی نباشد
برنارد زمانی که از رابطۀ ژاک و ژوزی آگاه میشود، از ناراحتی و حسادت، همسرش نیکول و شهرِ پاریس را ترک کرده و به شهر یواتیه سفر میکند... نیکول در این سالها دوبار سقطِ جنین داشته و دکتر به آنها اخطار داده که حاملگی دوباره برایِ نیکول ممکن است به مرگ بی انجامد.. ولی نیکول اینبار برای سومین بار حامله شده است .. تنهایی او را بیمار و افسرده تر از پیش ساخته... پس از دو ماه ژوزی به دیدارِ نیکول میرود و این وضعیتِ نیکول و حالِ بیمارِ وی، ژوزی را وادار میکند تا به دیدارِ برنارد رفته و هرطور شده او را نزدِ نیکول برگرداند
از سویِ دیگر، «آندره جولیت» پنجاه ساله، کارگردانِ تئاترهایی که بئاتریس در آن نقش بازی میکند، به خیالش با ازدواج با بئاتریس سبب میشود تا استعدادِ این زن در بازیگری شکوفا شود.. بنابراین تصمیم میگیرد تا پیشنهادِ ازدواج به او بدهد
خلاصه عزیزانم، عشق و دلباختگی ها و هوس ها، در این داستان مُدام در چرخش میباشد... بهتر است خودتان این داستان را خوانده و از سرانجامِ آن آگاه شوید
در زیر به انتخاب جملاتی از این کتاب را برایتان مینویسم
******************
زنانِ معمولی و مذهبی، فکر میکنند برایِ نگه داشتنِ مردی در کنارِ خودشان، کافیست از او بچه دار شوند و او را در وضعیتی ناممکن قرار دهند.. این نوع زنان، چقدر میتوانند بدبخت باشند
******************
خود دار بودن و پرهیز، باعثِ میل و رغبتِ آدم به چیزها میشود
******************
وقتی که رویایِ اتفاق افتادنِ چیزی شگفت انگیز را در سر داری، هر خوشی و لذتی کمتر از آن، هرچقدر هم که دستیابی به آن سهل تر باشد، به چشمت نمی آید
----------------------------------------------
امیدوارم این ریویو، در جهتِ آشنایی با این کتاب، کافی و مفید بوده باشه
«پیروز باشید و ایرانی» -
3.5 stars
This is Francoise Sagan’s third novel. It is brief and focuses on the lives of a group of Parisians. It is well written and stylish and has a certain insightfulness about it; even if at times it seems a little slight and self-indulgent. It follows a group of people, mostly young (some married, some not) over about a year. They fall in and out of love with each other, betray each other and lie to each other. The rule of thumb is that if you fall in love with someone, they will inevitably fall in love with someone else; if you are a married woman your spouse will also love someone else and be miserable because they don’t return his feelings.
There is a general pointlessness to it all, but Sagan does capture a time and place with some effective and stylish writing;
“They sat on a bench in the rain, which never ceased. They were dead tired. She told him she did not love him and he replied that it did not matter, and the poverty of their words brought tears to their eyes.”
There is an emptiness, superficiality and pointlessness at the heart of it all which even the characters recognize;
“The damp cigarette that Bernard tried unsuccessfully to light was symbolic of their lives, for they would never know real happiness and were aware of it, but they also felt that it was not at all important.”
There was also a worrying assumption that any attractive young female was the property (not sure if that is precisely the correct word) of any middle-aged and sophisticated male who took a fancy to her. There is certainly a variety of characters, many of them are amoral, but you have the tortured artist types, those arrived from the provinces who are intensely naïve and predators of both sexes.
I don’t think I’m selling this very well, but it is an interesting period piece and has a certain style and polish and can easily be read in one sitting. -
Not close to her best. It's a pretty lazy effort to be honest. Maybe she was rushing or distracted by other things. Like a) - wanting to go race her car, or b) - licking her lips at the thought of her next champagne cocktail. It's all really plain and uninteresting when it comes to love & relationships, with one dimensional characters that felt wooden; unlike the life of their writer. If I was a young female Parisian romantic obsessed with affairs, and one who wouldn't know good literature if it bit them on the derrière, then it might have found a way into my heart. I like this cover more than the novel itself. -
امتیاز:3/5⭐
روایت آدمایی از دل پاریس
روایتی از شروع نقطهی تغییر هرکدوم از شخصیتها
شخصیتهایی که هیچ معنایی تو زندگی خودشون نمیبینن
داستان کوتاه محسوب میشه با 150 صفحه ولی خب
منظورشو به من رسوند
اینکه مهم نیست چیکار میکنی در نهایت نمیدونی چه هدفی داری و به هر موفقیتی که برسی بازم روحت تشنهاس و خلا درونیت پر نمیشه و تو تلاش میکنی با هرچیزی که دم دستته اون خلا رو پر کنی
عشق و علاقه به کسایی که خودشون کسای دیگهای رو دوست دارن با آگاهی از اینکه تو در نهایت اون عشق رو پشت سر میذاری
زنایی که شوهرشون بهشون خیانت میکرد و چون هیچ امیدی نداشتن و کاری نداشتن که انجام بدن بدون شوهر پس هیچ حرکتی نمیزنن
شخصیتهایی که تهی بودن ازشون میبارید...
ترجمه رو دوست نداشتم.
خلاصه که
بخونیدش -
Твърде френска за моя вкус
-
امتیاز: ۳.۵
جلوهای که همیشه از پاریس دیدیم، یه شهر پر از احساس و هنر بوده. شهری با خیابونهای بارونی که آدمهای روشنفکر رو در خودش جا داده. شهری که همیشه میزبان یک جشن بیکران بوده.
اما تو این کتاب، ما یک لایه عقبتر میریم. تو این کتاب بوی فاضلابهای زیرزمینی شهر پاریس به مشام میرسه.
یک لایه عقبتر میریم و و میرسیم به پشتصحنهی نمایش این انسانهای روشنفکر. انسانهایی که تربیتشدهی جنگند، یا تربیتشدگان تربیتشدههای جنگ! تو این کتاب هیچکجا به طور مستقیم به جنگ اشاره نمیشه، اما سایهی شوم جنگ رو میشه حس کرد. مگه ممکنه یک جامعه، درد مشترکی رو از سر بگذرونه و باز هم برگرده به روز اول، بدون هیچ تغییری؟!
در شخصیت تکبهتک این آدمها پوچی مشهوده.
کرختی و بیثباتی... آدمهایی که عشق رو به نیازهای جسمانی و جنسی تقلیل دادن، به هنر و ادبیات چنگ زدن تا نابود نشن، و تمام تلاششون رو میکنن که با مهمونیها و دورهمیهای متعدد از مرگ و زوال فرار کنن.
آدمهایی که به عمق نمیرن و خودشون رو وسیله تصور میکنن.
و اما دیالوگ بسیار تاملبرانگیز انتهای کتاب:
"+درتمام این مدت ما چه میکردهایم؟ معنی تمام این کارها چه بوده؟
_نباید اینطور فکر کنیم، وگرنه دیوانه خواهیم شد..."
فکر میکنم دیوانگی میارزه به فکر کردن...! -
Je ne sais pas quoi en penser, mais je sais sûrement que je n'ai pas aimé le roman. Ce n'était pas mauvais, mais pas bien non plus.
Voilà comment je vais le résumer: on a les Maligrasses: Alain et Fanny, nous avons Édouard, le neveux de Alain, puis Bernard, sa femme Nicole, on a aussi Josée et Jacques, et enfin Béatrice et Joylau.
Ce qui se passe dans le roman est le suivant: Bernard est marié mais il tombe amoureux de Josée qui est en relation avec Jacques, il y ait un rapport intime entre les deux (Bernard et Josée) mais ça ne dure pas longtemps, et Bernard finit par avoir des remords pour avoir trahi sa femme qui l'aime et lui est dévouée.
On a Édouard qui tombe amoureux de Béatrice, qui lui montre de l'affection en retour mais qui le laisse en fin de compte pour s'engager dans une relation avec Joylau, qui est bien riche et lui assure un future dans l'industrie de théâtre. Béatrice, étant jeune et vive, elle gagne aussi l'amour du vieux Alain, mais on sait jusque là que Béatrice ne sait que recevoir des sentiments et jamais en donner.
Voilà un résumé de ce qui se passe tout au long de ces cent soixante dix pages, que j'ai trouvé las et de nul intérêt.
Bien que je m'attendais à lire ce que le roman promettait de recherche d'amour, je n'ai trouvé que d'histoires de trahison et de déception. -
عشق هاي يكطرفه هميشه پوچ و نااميد كننده هستند
داستان زيبايي بود از عشق و نابود شدن آدم ها در اين درياي وحشي! -
رواية عادية وترجمة بائسة.
-
Francusko društvo posle Drugog svetskog rata i jedna odabrana ekipa, odabrana da ilustruje brzinu (valjda) života i prevagu trenutne sreće nad trajnom. Nikome neću preporučivati, ali mi nije žao što sam pročitala.
-
كتاب سخيف في الحقيقة عن مجموعة من الاشخاص يربطهم المسرح وتنشأ بينهم علاقات غريبة نوعا ما حتى مع المتزوجين منهم لم استطع حتى التفرقة بين كل شخص منهم. فقط عجبتني فكرة ان يذهب الشخص الى مكان ما ليعتزل عن الاخرين ويشرع في كتابة كتابه.
القصة تقع في باريس
الترجمة سيئة جداً وكأن المترجم لا يعرف العربية او أنها مترجمة من سيد قوقل نفسه (جربت ان اضع بعض الجمل الفرنسية في قوقل وقد ترجمها بشكل جيد، لذا لا بد ان اسحب كلامي لان حتى ترجمة قوقل افضل من ترجمة هذا الكتاب )
اقتباس
إنّها امرأة يتحوّل المرء أمامها إلى فضيحة! -
فضا و آدم هاي داستان دقيقا همون فضايي بود كه ازش متنفرم (در دنياي واقعي) يعني افرادي كه مدام تظاهر به روشنفكري و فراغ انديشه مي كنند اما فقط يه تظاهر و اسم رو به دوش ميكشند
نوع روايت رو زياد دوست نداشتم و در بعضي از قسمتا كار از مثلث عشقي به مربع و شش ضلعي هم مي رسيد ،
تنها چيزي كه باعث شد سه ستاره بدم اين بود كه تصويري كه از اين آدم ها مطرح شده بود به نظرم تصوير درست و واقعي اي بود (هرچند اصلا دوست داشتني نبود)
همونقدر كه تصوير زنانه در اين جماعت متزلزل بود تصوير مردانه هم به همين شكل بود
و چقد حس عجيبي بود وجود دوتا شخصيت مثل "ادوارد" و "نيكول" بين اون آدمها يه جورايي حس يه غريبه و احمق اسطوره اي رو توي جمع روشنفكرا داشتن -
#يوميات_القراءة
" كان لابد والعثور على خاتمة او معنى للشتاء الذي مضى. اكتشف كل منهم تلك الحرية، تلك الوحدة التي يمنحها اقتراب العطلة. كل منهم كان يتساءل مع من وكيف سيكون عليه ان يواجهها "
ص ٨١
لا أدري ان كانت الترجمة بذلك السوء الذي احسسته او ان مرضي هو السبب! حتما هو السبب.
هي صفحات لم تتجاوز المئة جاهدت لاتمامها عكس ما ألفته مؤخرا، اذ مع كل فصل كنت احث نفسي و أمينها بأن الامر يستحق ( وكان كذلك) كيف لا و ذاكرتي لا زالت تحت ثمالة لقائي الاول بالكتابة #فرنسوا_ساغان مع اصدارها المشهور : « bonjour tristesse ».
جلست واحدة كافية لانهاء ما خطته أناملها، هذا طبعا ان امتلكت رغبة جامحة في معرفة مصائر الشخصيات ذات العلاقات المتشابكة والمنغمسة في الجو الباريسي : جاك الشاب المتيم بجوزي، و برنارد المفتون بها ، المتزوج بنيكول التي طالها الاهمال ، وحتادوارد المغرم بالممثلة الجميلة بياتريس، لكنه ليس وحده عمه ايضا.
" تبادلا قبلات عاشقين، لأنهما كانا مثالين عن الحياة المدبّرة بشكل ردئ"
ص٧٧
تبا؛ اي متاهة هي!!؟
#اقتباسات
"الرجال دائما هم من يكلمون النساء ليلا. وهم ايضا من يغلقون الخط. "
ص٨
"لم يعد قادرا. الكتابة تهينه. ما يكتبه يهينه. وهو يقرأ صفحاته الأخيرة اجتاحه شعور لا يحتمل بالمجانية. لم تكن تحتوي على شيء مما اراد قوله."
"الآن بعد مضي ثلاث سنوات يبدو له هذا مرعبا. لم يعد يشعر بميل ناحيتها. ما يحبه يختبئ في ذاكرته بكل بساطة، انها صورته ايام حبهما...
ص١٣
"أن تكتب هو أن يكون في حوزتك قلم وورقة وظل فكرة تنطلق منها"
ص١٤
"لا شيء يليق بالنساء أفضل من نوبة طموح. الحب يثخنهن "
ص١٨
"حين نحلم بشيء ما على انه فرصة عطية متوهجة، لا ننتبه إلى الوسائل الصغيرة رغم انها الأقدر على تحقيقه"
ص٣٤
" يا لها من امراة توراتية وعادية. تعتقد ان مجيء الطفل سيجعلها تقيّد رجلا وتضعه في موقف مريع"
ص٤٦
" يوما ما بلا شك ستخطئ مثله، ومثله ستتسلى بالسعادة التي يمنحها الحبيب الخطأ"
" ستهبه يومين من حياتها. يومين سعيدين. بلا شك سيكلفها ذلك غاليا، هو أيضاً"
ص٥٢
" نولد ونحن نصرخ ، ليس هذا اعتباطا، ما تبقى ليس سوى تخفيف من الصرخة"
" حين كان يحدثها عن الحب كانت هي تحدثه عن محدودية الحب"
ص٦٨
" ستعرف يا سيدي . بالنسبة إلى امرأة ، الأوان هو الأوان عادة. بعد الموعد هو احيانا الموعد. لكن قبل حلول الموعد فليس هذا أوان الموعد"
ص٧١
"يوما ما لن تطلب تحبينه، قال بهدوء، و يوما ما لن أظل احبك بدوري. و سنكون وحيدين من جديد ومن جديد ستكون هناك سنة اخرى لتمضي..."
ص٩١
ب.س: لا أفضل من مريض صاحب رواية بعدما ظن انها قد تخفف عنه، وفعلت! -
I know many people don’t enjoy Sagan, or this particular book. They are mostly like “so what? What is to be gained by this?” The question has no answer. This is not an anecdote written to teach you something, it’s an artistic attempt to capture life. A capsule of a year of these people’s lives. And I think it was very well-portrayed. The little details of Paris and the french culture, the dialogues and the musics, cafes, wines and theatre, all help paint a picture that you would only find in great movies. I love Sagan and I intend to read everything she has written, mostly because of this style. Simple and honest, detailed yet short.
-
لطالما بدت لي فكرة القراءة العشوائية مُثيرة. غالباً اقرأ عناوين قريبة من تلك التي اقرأها دائماً، او عناوين سمعت عنها من احد الاصدقاء. انا اتجول في جرير في انتظار طويل اخذت انظر للعناوين الممتدة حولي، عن يميني و عن شمالي. وقع نظري على ( هذا الجانب من الجنة ) و الترجمة الحديثة لرائعه شيكسبير ( ماكبث ) بالاضافه الى ( السندباد الاعمى ) و ( حجر دافىء ) لكلٍ من بثينة و رضوى. في الرف الاخير ، تحديداً الملتصق بالارض، لمحت ( في شهر، في سنة ) أخذته بين يدي و قرأت المُلخص، شدني السطريين الاخيرين ( كان في نيته أن يقول لها : "أحتاج اليك" سيكونض ذلك صحيحاً و لن يغيّر شيئاً. حين كان يحدثها عن الحبّ كانت هي تحدثه عن محدوديّة الحب. )
هكذا تعرفت على فرنسوار ساغان مُصادفةً، شعرت بأنها ستعجبني و بدأت القراءة فوراً، لم اجد كرسياً شاغراً فاسندت ظهري على الرف الغير مريح، فصلاً تلوى الاخرى. انها من تلك الروايات التي يُفتش الانسان فيها عن نفسه، تكتب ساغان عن شخصيات واقعية للغاية، تتشابك فيها تعقيدات العلاقات الانسانيه، عن صعوبة فهم الانسان، و عن الحب الذي يأتي بما لا نشتهيه. و مع تقدم الصفحات يزداد اندهاشي اكثر و اكثر. تنوع الشخصيات و تشابك العلاقات مُذهل.
" في شهر، في سنة، كيف نتعذّب
إلهي يالهذه البِحار التي تفضلني عنك،
ليتكرر النّهار و لينتهِ النّهار
دون ان يتمكّن تيسوس أبداً من رؤية بيرينيس؟ "
احببتها للغاية، بل اصرح انها أجمل نوفيلا قرأتها مؤخراً، مختصرة و عميقة، تترك القارىء يتفاعل بداخله مع مشاعر الشخصيات، و يُسأل قراراتهم.
اُسقط ما اعيشه على ما اقرأه. جزء مني يتجلى في هذا النص و يتكَشف.
" الكتابة تهينه. ما يكتبه يهينه. وهو يقرأ صفحاته الأخيرة اجتاحه شعور لا يُحتمل بالمجانيّة. لم تكن تحتوي على شيء مما أراد قوله. لا شيء من تلك الضّرورة التي اعتقد أحياناً أنّه أمسك بها. " -
Nach bereits zwei Romanen von Sagan habe ich mich nun auf dieses Werk gefreut. Ich mag wie Sagan Sätze formuliert und ihre Figuren gestaltet, auch wenn es hier sicherlich nicht ganz so beeindruckend war wie z.B. in ihrem Erfolgsroman “Bonjour tristesse”. Dennoch habe ich wieder gerne ihren Erzählstil verfolgt.
An sich fand ich die Grundkonstellation toll und auch spannend, da hier nämlich nicht ein junges Mädchen an der Grenze zum erwachsenwerden die Hauptrolle einnimmt. Erzählt wird von neun Personen, die irgendwie auf eine Weise miteinander verbunden sind und sich kennen. Alle sind unglücklich mit ihrem Liebesleben und suchen nach dem persönlichen Liebesglück. Dabei liebt der eine immer jemanden, der wiederum vernarrt ist in einen anderen und so weiter und so weiter. Am Ende findet eigentlich niemand von ihnen das große Glück.
Ich mag solche Geschichten und Sagan verwebt alle Figuren und deren Wege geschickt ineinander, aber der ganz große Effekt ist leider ausgeblieben. Gerade am Anfang fiel es mir schwer in das Buch hineinzukommen, weil ich mich erst durch das ganze Beziehungsgeflecht kämpfen musste.
Es ist kein schlechtes Buch und es hat seinen Reiz, aber ich persönlich finde, dass die Autorin mehr kann.
2-3 Sterne. -
بعقیده من سن نویسنده برای پرورش ماجراها و ایجاد نتایج مطلوب، کافی نبوده! هیچ چیز خاصی از خوندن این کتاب عاید آدم نمیشه! هدف نویسنده چی بوده؟ قرار بوده به چه نتیجه ای برسیم؟ نمیدونم به روی کاغذ آوردن زندگی بی معنی چند آدم معمولی که نه تنها کم و بیش همه شون ابلهن بلکه متوجه بلاهت گفتار و رفتارشون هم نمیشن، اثر ادبی محسوب میشه؟ جملاتی از کتاب:
وقتی که آدم به چیزی بمنزله ی بختی بلند می اندیشد، دیگر وسایل کوچک و بسیار موثری را که برای نیل به آن در دسترسش هست نمی بیند. آلن مالیگراس، استاندال را خیلی دقیق تر از بالزاک خوانده بود و این برایش گران تمام شده بود. از این جهت که خوانده و دانسته بود که آدم می تواند آنچه را که دوست میدارد، تحقیر کند
بالاخره به یک سفر فرهنگی خواهم رفت، این تنها کاری است که از عهده ام بر می آید: مقالات فرهنگی، مسافرت های فرهنگی، مکالمات فرهنگی. فرهنگ، وقتیکه آدم هیچ کار دیگری از عهده اش بر نمی آید، همین فرهنگ باقی می ماند
برای برخی زنان هیچ چیز برازنده تر از بحران های خودستایی و جاه طلبی نیست، عشق آنان را نرم می کند -
رواية قصيرة من فئة النوفيلا تبدأ وتنتهي في لقاء للأصدقاء وخلالها نتعرف على التطورات تحصل على مجريات الأحداث. تأخذنا التفاصيل إلى جو رواية المثقفون لسيمون دو بوفوار وتساؤلات المثقفين عن معاني الحياة التي يعيشونها ورغبتهم في كسر القيود وتذوق الحرية كل على هواه. رواية عميقة للقارئ الذي يستشف ما تحت السطح ويتحسس الصراعات العميقة للشخصيات المختلفة.
كانون الثاني ٢٠٢٣: قراءة ثانية تزامنا مع قراءة 'مع أطيب ذكرياتي' للكاتبة. اسلوب ساغان مميز وعميق ومشوق. الرواية تستحق الاربع نجوم بجدارة. ألاحظ ان بعض القراء يحكم على الرواية سلبيا بسبب تصرف الشخصيات، ربما لا شعوريا. -
Really liked this book on second read. This book is really two stories, one about Josée (whose story continues in The Wonderful Clouds (whose namesake from a poem is alluded to in this book) and Lost Profile) and Béatrice and Édouard (whose story continues in The Unmade Bed, one of my favorite Sagans). I liked this one a lot more having read the connecting books especially.
“We cry when we are born, and what follows can only be an attenuation of this cry.” -
Други книги на Саган ми харесват повече.
Но ми беше приятно позабравеното френско очарование в отношенията (любовни и нелюбовни), в ежедневието, в отношението към изкуството. Силни страсти и всевъзможни любовни връзки, но все пак има усещане за лекота. Атмосфера, в която забравяш, че трябва да се работи, от нещо да се живее... Сякаш светът е само забавление и любов. Изобщо – Париж! -
[4.5*]
Sagan has a certain way with words - her writing is both simple and poetic. She says a lot while not saying too much. She talks about love and you believe that she knows what she's talking about. -
" الحياكة هي جل ما يواسي النساء الحزينات."
سبب قراءتي للكتاب في المقام الأول كان بطلة فيلم الأنمي المفضل لدي و كان هذا كتابها المفضل، لا أعرف لماذا؟!
هذا الكتاب لا يوجد به قصة ، أو أحداث، أو أي مخزي.🤷♀️ -
بی سایگان
کتاب خوب و جمع و جوری بود..
طراحی جلد و ظاهر کتاب هم بسیار دوست داشتنی بود.
در مجموع دوستش داشتم، نمیشه گفت از کتاب های خیلی محبوبمه، ولی در رنک دو قرار میگیره حداقل!
ترجمه از انگلیسی بود و حتا نام کتاب هم عوض شده، اسم اصلی کتاب به فرانسوی (در یک ماه، در یک سال) است.
غیر از این اشکال جدی که ترجمه فارسی از زبان واسطه انجام شده، واقعا ترجمه ضعیف، سست، نااستوار، شکننده و نارساست. و این به نظرم خیلی به جذابیت کتاب لطمه زده، درحالی که از امتیازات نثر این کتاب روانی و خوش خوان بودنش است.
تم عشق و فقدان و پوچی کتاب رو دوست داشتم و نگاه فلسفی و روانشناختی جالبی داره.
البته حضور شخصيت های زیاد در داستانی با اين حجم کم، کمی آزار دهنده است و داستان رو تاحدودی شلوغ و شلخته کرده.
در مجموع، خوندن کتاب رو به کسانی که به هر��لیل جذب ش شده اند و در خوندنش تردید دارند، پیشنهاد میکنم.
نمره واقعی من به کتاب سه و هفتاد و پنجه -
Klasická kniha Saganovej. O láske, zrade, odmietnutí a popletenej oddanosti citom.
---to nie je možné. Čo sme to len všetci urobili...Čo sa to stalo?Čo to všetko má znamenať?
-Človek o tom nesmie takto rozmýšľať,-povedala jemne, --vedie to k šialenstvu. -
This is a very amusing and sharply insightful short novel about mismatched desire, youthful ambition and the vagaries of love. It's both very much of its time (it was published in 1957) and eternal.
-
Sagan beschrijft de tragiek en tegelijkertijd de tederheid van de liefde als geen ander.
-
Not sure what I’ve just read
It’s a story without plot basically. I mainly read it because it was mentioned in “Josee, the Tiger, and the Fish” anime and I was intrigued.
It wasn’t bad because of it was I would’ve dnf it it just there I guess.
To sum up the ‘plot’ from my understanding:
Group of friends that never seem satisfied with what they have. Infidelity. Success first, lovers never. Literature. Every man wants Beatrice. More infidelity. Alcohol. Husbands don’t love their wives and openly declares it. Did I mention infidelity?
And that’s basically it!
Anyway here are some quotes I liked:
"Writing is just having a sheet of paper, a pen, and not the shadow of an idea what you're going to say,"
"I want desperately to do something that I would enjoy passionately."
"Josee," he said, "what have we been doing all this time? What is the meaning of it all?"
"We must not begin to think in that way," she said tenderly, "it will make us mad." -
"Beatrice sa teda ocitla medzi mocou a láskou, alebo skôr medzi vábivou predstavou moci a lásky. Na jednej strane Jolyau, ironický, kompromitujúci, populárny, na druhej Eduard, nežný, krásny, romantický. Nadchýnalo ju to. Krutosť tejto voľby jej sľubovala nádherný život, hoci sa už rozhodla pre Jolyaua z pohnútok celkom profesionálnych. Preto zahrnovala Eduarda pozornosťami a prejavmi náklonnosti, ktoré by mu nebola dožičila, keby bol býval bez súpera, lebo život jednou rukou vracia to, čo druhou berie."