پایان یک مرد by فریبا کلهر


پایان یک مرد
Title : پایان یک مرد
Author :
Rating :
ISBN : -
Language : Persian
Format Type : Paperback
Number of Pages : 184

عبدالحسین خان می‌گفت: «زمان همه‌چیز را تغییر می‌دهد. چیزی که دیروز بد بود معلوم نیست که امروز هم بد باشد. در دنیا چند نفر را می‌شناسید که یک ساعت درونی داشته باشند که به موقع‌اش زنگ بزند و بگوید: وقتش است! چمدانت را بردار و راه بیفت! کجا؟ به دنبال آنچه تا حالا به دست نیاورده‌ای! به دنبال یک نقطهٔ سفید افسونگر، به دنبال یک گمشده! گمشده چیست؟ برای هرکس یک چیز. اما در بازی ابدی « گشتم نبود، نگرد نیست» برندهٔ واقعی فرجام‌ها هستند که چمدان می‌بندند و راه می‌افتند به دنبال گمشدهٔ ازلی و ابدی. »


پایان یک مرد Reviews


  • pardis aghaei

    اين رمان كوتاه درباره خانواده ايست در دوران آزمون و خطاى پس از جنگ هشت ساله،دوران گذار ميان سنت و مدرنيته،سالهاى از اينجا ماندگى و از آنجا راندگى!
    اين كتاب بايد 'پايان يك زن' نام ميگرفت چرا كه محوريتش بر شخصيت 'فرانك' بود و روابطش با خانواده و معشوقش و تاثيرى كه از آنها بر روند زندگى اش ميديديم؛روى هم رفته ماجراى خاصى نداشت و از آن كتابها نبود كه داستانشان در ذهنت ميماند،كلش خلاصه ميشود در همان جملات ابتدايى نقدم.

  • Shakibookz

    از متن کتاب:
    به عکس مهران روی میز نگاه می‌کند و ادامه می‌دهد: "روزی از من پرسیدی با مقنعه‌های کهنه چه کار می‌کنند؟ جوابش را پیدا کردی؟"
    مهران می‌خندد و فرانک برای این خنده نزدیک است ضعف کند. مهران می‌خندد و می‌گوید: "فقط یک سوال بود و من زیاد در پی جوابش نبودم."
    دست مهران هنوز روی دست فرانک است. فرانک می پرسد: "حالا من از تو میپرسم که با عشق‌های کهنه چه می‌کنند؟ نه می‌شود به کاسه بشقابی داد و نه برای قاب دستمال شدن مناسبند."



    میگن این قسمت دوم شروع یک زنه ولی من چون پشت سر هم نخوندم ربطشون نفهمیدم. یه جاهایی تعجب کردم چطور اجازه چاپ گرفته ولی داستانش جالب بود. مخصوصا قسمت عادت خانواده فرجام ها.



    پ.ن : کتاب رو از بوکتاب تهران قرض گرفتم. اونجا بهتون کتاب قرض میدن. بدون هیچ گرویی، کاملا رایگان.

  • r

    میگویند اول باید شروع یک زن را بخوانی بعد پایان یک مرد را ..من اول پایان یک مرد را خوانده ام ..هنوز نشده شروع یک زن را بخوانم .....فقط بگویم انتظاری که از خواندن شوهر عزیز من به دست اورده اید در ��ین رمان جستجو نکنید ..هنوز به نظرم شوهر عزیز من بهترین اثر بانو کلهر است ..تا حالا کی بشود شروع یک زن را بخوانم ..

  • Mahsa Sharifi

    دوست داشتم :
    ١-ديگر چه داشت؟اراده داشت و سواد و قدرت تصميم گيري و عقل.فيلسوف محبوبش دست او را گرفت و او را از سجين شخصي و زميني اش بيرون كشيد ."ضرورت" اسپينوزا او را به ارامش كامل رساند:همه چيز در خداست.و هرچه روي مي دهد از ضرورت ذات او بر مي ايد.ضرورت هدا مهران را سر راه او قرار داده بود.مهراني كه بايد زن داشته باشد تا ضرورت خدا كامل شود.ضرورت اي سپر ضرورت !
    فرانك سپر ضرورت را جلو انديشه هاي دردناك اخلاق،تنهايي و عشق خود گرفت و معاشرتش با مهران را ادامه داد.
    ٢-ادم ها همين طور كه لباس عوض مي كنند بايد حال و هوايشان عوض شود تا كسل كننده نشوند.
    ٣-مصيبت همان طور كه اسپينوزا گفته بود فقط براي بعضي ادم ها مصيبت هستند نه براي كل جهان.مصايب براي جهات فقط نغمه هاي ناساز و گذرا هستند كه هماهنگي نهايي را كمال مي بخشند.
    ٤-گريز بهنگام! نبايد منتظر زماني بايستم كه حسم به او اندمي عشق باشد و بسياري دلخوري !
    در كل كتاب پايان مرداني را نشان ميدهند كه نبودشان به از بودنشان است براي يك زن.
    برادر اشتباهي، پدر عجيب، معشوقي زنباز.

  • Mohammad Aryayi

    با اینکه رمان پر از المان ها و شعار های انقلابیه ولی خوشم اومد ازش ( اتفاقی که فکر نمی کردم هیچ وقت بیافته !!) ... تو ایام امتحانات دانشگاه 2 روزه تمومش کردم و خودش دلیل خوبیه برای اینکه داستانش جذبم کرد !

  • Sara Pahlevani

    خوب بود. بهتر از شروع یک زن بود! خیلی بهتر. یه جاهایی قشنگ بود. گرچه منظور نویسنده رو از یه جاهای کتاب نفهمیدم. ولی کلا راضیم ازش.

  • Taraneh

    نثر روان و روایت داستانی خیلی خوب. داستان کشش و جذابیت داشت و پر بود از تشبیه های ادبی جالب.

  • فاطمه بهروزفخر

    فکر می‌کنم شاخص‌ترین اثر فریبا کلهر همین کتاب باشه.

  • َAria AleDavood

    رمان زیبایی با نگاهی به تاریخ سیاسی معاصر و شرایط اجتماعی آن دوران

  • Fateme Moradi fard

    کلا کتابهای این نویسنده را دوست دارم.
    خلاصه: زمان داستان در سالهای بعد از انقلاب و دوران جنگ است. در خاندان فرجام مردها از یک سنی به بعد گم می شوند. سالهای آخر را به انزوا و سرگرم شدن با سگ می پردازند و بعد یک روز ناگهان می روند. این قضیه ارثی است به پدر فرانک که شخصیت اول داستان است هم می رسد. مادر فرانک همیشه نگران آن روز است که شوهرش برود اما بزرگترین نگرانی اش این نیست. پسری دارد که در جوانی گم شده است ، حرفی نمی زند و چیزی نمی بیند. مهربانی اش را حس میکند ولی به هیچ جای این دنیا بند نیست. شخصیت خوبی دارد ولی در خودش گم شده . با هم این بزرگترین نگرانی مادرش نیست. بزرگترین نگرانی اش فرانک است ه در سی و چند سالگی هنوز ازدواج نکرده و می ترسد که روی دستش بماند. فرانک در رزونامه کار میکند و از همه چیز راضی است. او یک راز بزرگ دارد: عاشق مهران است و چند سالی است که یواشکی با او ازدواج موقت کرده و در آپارتمانی که اسمش خلوتکده را گذاشته است زندگی می کند. چرا مخفیانه؟ بخاطر اینکه مهران ازدواج کرده و دو بچه هم دارد. فرانک با توجیه اینکه من از ادول نمیدانستم به این رابطه ادامه میدهد و مهران با توجیه اینکه زنم بیمار است. هر دو پر از عذاب وجدان و تنش هستند. در خلال ماجراهای داستان معلوم می شود که برادر فرانک در واقع برادر ناتنی اوست و او را از مرد روستایی خریده اند و دلیل همه ی سکوتهای او این مسائل بالاخص عشق او به فرانک است. او برای پیدا کردن خانواده اش دیدن آسمان و ستاره ها را بهانه کرده و به روستا می رود اما تصادف می کند و می میرد. پدر فرانک هم پس از اعتراف به اینکه میدانسته تمام مدت برادر عاشق خواهرش است می رود و گم می شود. یکی از همکارهای فرانک او را درماشین مهران دیده و ته ماجرا را در می اورند و به سردبیر روزنامه که انقلابی است می گویند. سردبیر پس از مدتی بخاطر مطالب منتشر شده در روزنامه بازداشت می شود و چون آدرس خلوتکده در ماشینش پیدا می شود فرانک نیز مورد بازجویی قرار می گیرد. تمام ماجرا لو می رود اما قبل از لو رفتن فرانک کلید خلوتکده را پرت کرده و تصمیم خود را می گیرد. بعد از اتمام بازجویی ها و قول اینکه خودش را از این رابطه کار بکشد با مهران قرار می گذارد و مهران می فهمد این پایان ماجراست. التماس می کند اما فایده ای ندارد. مردهایی که نبودنشان بهتر از بودنشان است. فرانک که بعد از مرگ برادرش متوجه عشق پاک می شود دست مادرش را می گیرد تا به زادگاه اصلی برادر بروند بلکه بیشتر او را بشناسند....
    من شروع یک زن را بیشتر دوست داشتم. این رمان عذاب وجدان مهران و فرانک را به آدم منتقل می کند و اصلا مرگ برادرش به دلم ننشست.

  • ZaRi

    زمان همه چیز را تغییر می‌دهد. چیزی که دیروز بد بود، معلوم نیست امروز هم بد باشد. در دنیا چند نفر را می‌شناسید که یک ساعت درونی داشته باشند که به موقعش زنگ بزند و بگوید: وقتش است! یک سگ بخر، چمدانت را بردار و راه بیفت! کجا؟ به دنبال آنچه تا حالا به دست نیاورده ای. به دنبال یک نقطهٔ سفید افسونگر. به دنبال یک گمشده. گمشده چیست؟ برای هر کس یک چیز. اما در بازی ابدی «گشتم نبود، نگرد نیست» برندهٔ واقعی فرجام‌ها هستند که چمدان می‌بندند و راه می‌افتند به دنبال گمشدهٔ ازلی و ابدی.

    مهران به فرانک گفته بود: «بارها به دوستانم گفته‌ام مگر وقتی می‌خواهید از خانه بیرون بروید خودتان را در آینه نگاه نمی‌کنید تا موهایتان آشفته نباشد، یقه صاف باشد. اما برای دیدن روحتان به هیچ آینه ای نگاه نمی‌کنید. بیشتر مردم مخصوصاً زن‌ها در پوشیدن لباس تنوع را رعایت می‌کنند. اما زن و مرد در حرف زدن تنوع را رعایت نمی‌کنند. کسل کننده‌اند. هر کس خیلی حرف داشته باشد یک ربع، ده دقیقه است. بعد تکرار همان حرف‌های گفته شده!

  • Laleh

    جمله بندی های ضعیف، شخصیت های نیمه پرداخته، فضاسازی و کشش داستانی قابل قبول، اوج و فرود سردستی. گرچه فریبا کلهر داستانش را در زمان و مکان جالب توجه و حساسی از تاریخ (از دید سانسورچی ها و مجوز-نشر-دهندگان) بنا کرده، «پایان یک مرد» اما بازنویسی و پرداخت شخصیت بیشتری می‌خواهد. افکار و حرفهای شخصیت ها انسجام و جریان ندارند و طبیعی نیستند. داستان جای پروراندن و حجم دادن بیشتری دارد؛ چیزی که بخواهد داستان بلند را تبدیل به رمان کند. همان چیزی که در داستان‌های اخیر فارسی پیدا نمی‌کنم.