Title | : | شروع یک زن |
Author | : | |
Rating | : | |
ISBN | : | - |
ISBN-10 | : | 9789643118860 |
Language | : | Persian |
Format Type | : | Paperback |
Number of Pages | : | 168 |
بهرام را از سال ۶۵ میشناختم. یکی از سه پسر گرایش کودکان استثنایی دانشکده علوم تربیتی بود. آدم عجیبی بود. مردی بود که احساس خوبی نسبت به خودش، همسرش، دوستانش و حتی موبایل و ماشینش داشت. عامل موفقیتش هم همین احساس مثبت دائمی بود.
پروین بعد از اینکه از کانادا به ایران میآید هنگام جستجوی بهرام بطور اتفاقی برایش پیامکی میفرستد که زمینه آشنایی و دیدار مجدد این دو فراهم میشود. خاطرات دانشگاه، دانشکده، همکلاسیها و دغدغههای فمینیستی آنها، پروین را بر سر دو راهی قرار میدهد.
تا چند سال بعد بهرام را ندیدم. اما یکی دو بار تلفنی با هم حرف زدیم و من فهمیدم یک پسر و یک دختر دارد. وضعیت مالیاش هم خیلی خوب شده بود. البته که او حرفی از وضعیت مالیاش نزد اما از صدایش میشد فهمید اوضاعش چطور است.
شروع یک زن Reviews
-
کتاب کم نخواندم ولی تا به حال به هیچ کتابی یک ستاره ندادم.
کتاب را تا آخر خواندم به امید یک پاراگراف منسجم. اصلا قصد نویسنده از نوشتن این کتاب را نفهمیدم. کتاب مثل “یلو پیچ تورنتو” بود. اگر قصد مهاجرت به کانادا دارید کتاب خوبی ست. کدوم سلمونی ایرانی بهتره ؟ کدوم مناسب تره؟ آرایشگاه چینی ها هم ای بد نیست. سیزده بدر ایرانی ها کجا میرن؟ کتاب توضیح داده. پسرهای ایرانی تورنتو سنشون بالاست ، سالها با دوست دختر زندگی میکنند ولی با دختری آفتاب مهتاب ندیده ازدواج میکنن. اگه دنبال خرید خونه هستید نویسنده با رسم شکل توضیح داده از کی بخرید و کدوم منطقه برای ایرانی ها مناسب تره. میخوایید برید تو کار ریل استیت؟ یک عکس مدلینگ بگیرید کارتون میگیره. کی تورنتو حراجه؟ چند درصد؟ تو کتابه.
کانادا هستید و هر جمعه زنگ میزنید ایران ببینید امام زمان ظهور کرده یا نه؟ کتاب توضیح داده. کجا معبد و کلیسا و مسجد داره؟ کتاب توضیح داره. دنبال جلسات قرآن خوانی هستید؟ کتاب توضیح داده. تورنتو هستید و قصد تتو کردن؟ به کتاب مراجعه کنید.
حالا این وسط مسطها یه بهمن و بهرام نامی یکی به عنوان عشق قدیمی و یکی شوهر و یک فرزندی به نام سارینا هست که هر هفت هشت صفحه میان یک خودی نشون میدن. و البته زنی که قراره شروع کنه .
به عمرم چنین نقدی ننوشته بودم ولی معتقدم همانقدر که یک نوشته قوی را باید بالا برد نوشته هایی که محتوای مشخصی نداره را هم باید اعلام کرد. نقد من دلیل بر موافق یا مخالف بودن با نویسنده نیست ، نوشته منسجم نیست و در حد گپ آخر شب با یه مهمونی که از کانادا اومده ست. -
سالاد زنهای مختلف. یعنی شخصیتهای زنی که به زور باید در داستان گنجانده بشوند تا نویسنده برای انواع زنهای جامعه حتما نماینده ای داشته باشد اما نقشی در پیش بردن قصه ندارند که این را چند نفر دیگر هم اشاره کرده بودند
البته در این سالاد زن اصلی نقش آن گوجه فرنگی وسط دیس را دارد که مثل گل برش خورده و همه سبزیجات مختلف به افتخار او گردآمده اند. یعنی اگرچه بقیه زنها دارند بدبختی میکشند راوی در فضای صورتی زندگی میکند با یک شوهر پولدار که او را به کانادا برده و مطلقا معلوم نیست چرا این شوهر دارد دل زن را میزند و او چند بار برای ملاقات عاشقانه با همکلاسی دوران دانشجویی اش برمیگردد ایران. چون حتی شوهر راوی چندان بی عاطفه هم تصویر نمیشود. تقریبا اصلا تصویر نمیشود این قدر که نویسنده بی تفاوت از کنار رابطه راوی و همسرش میگذرد. معلوم نیست چرا راوی میخواهد طلاق بگیرد.
-
حالا یک هفته از نوشتن سطرهای بالا میگذرد و وقایع رمان را بیشتر نشخوار کردم. آمدم دو ستاره اضافه کنم و بنویسم که اگرچه ظاهرا سبک زندگی راوی پس از مکاشفه نسبتا رقیقی که در رابطه با امام زمان عج دارد چندان تغییر نمیکند (و این احتمالا توقعات مخاطب مذهبی را برآورده نمیکند) اما شاید همین کافی بود. نمیشود از این زن توقع داشت دور آن مرد را کلا خط قرمز بکشد، میشود؟ و بگذارید به بهانه این رمان یک سوال خیلی خیلی مهم خودم را بپرسم: آیا ایمان فقط سبک زندگی است؟ مگر "شهریار ایمان" که کی یرکگور توصیف میکند را فراموش کرده ایم؟ او ایمانش را از صدقه سر سبک زندگی ندارد! ولی با آن حرف قشری ساده لوحانه که میگوید "ای بابا! دلت باید پاک باشه!" و بعد مجوز هر کاری را میدهد چه کنیم؟ این یک آپوریای اخلاقی است شاید. من فعلا برایش یک جواب پیدا کرده ام:
میگویند وقتی سنت ترزا مدعی شد مسیح علیه السلام را زیارت کرده برخی او را تکذیب کردند و گفتند دچار توهم شده. جواب او خیلی در خور تامل است. او گفت گواهش بر این که تجربه او یک تجربه دینی واقعی بوده تغییری است که در او رخ داده "گویی دیدار مسیح جواهراتی را در دامن او به جای میگذارد ، جواهراتی اخلاقی و عملی که پس از آن لحظه ؛هم برای قدیسه ترزا قابل مشاهده است هم برای مخاطبانی که از بیرون به نظاره این انسان نشسته اند..." این خیلی زیبا و مهم است. زن این رمان هم استحقاق مکاشفه دینی را دارد و هر کسی دارد اما چیزی که مکاشفه او را تصدیق میکند تغییری است که برای او به جا میگذارد. آیا این تغییر کافی است؟ به نظرم کافی است و من کی باشم که سخت بگیرم؟ -
این کتاب به طور اتفاقی ��ه دستم رسید و خوندمش اما حرف خاصی برای گفتن نداشت.
-
بلاتکلیفی و سرگشتگی زنی از نسل دهه چهل و پنجاهی های دانشگاه رفته ،دغدغه های مهاجرت ،ترکیب پابندی به سنت ها آن هم از نوع امامزمانیش،چالشهای میانسالی یک زن
همه و همه میشود روایت این رمان که به قدرت دیگر آثار فریبا کلهر نبود.(البته نظر منه) -
بیشتر مثل یک وبلاگ بود. مستقل از ضعف نوشتاری و روایت عجیب و غریبی که از جنبش زنان داده بود و نگاه فردی ضدزنی که تو راوی داستان حس کردم، اصلا سر در نیاوردم که چرا داستان/راوی به طرز نچسبی مذهبی بود...
-
رمانی ضعیف. پر از تناقض های شخصیت پردازی. داستانی بی هدف و پر از ضعف های داستان پردازی. نویسنده از طرفی اصرار دارد پروین را شخص بی پروایی معرفی کند و از طرف دیگر چنان بخاطر یک توهم خانه نشین میشود و برای ممنوع الخروج شدن عزا می گیرد که خواننده گیج میشود آبا این همان زنی است که با وجود داشتن شوهر با مرد دیگری آزادانه رفت و آمد داشته و خودش و رفتارش را عادی جلوه می داد؟ از نیمکت امام زمان حرف می زند و بعد با وجود داشتن شوهر سر از خانه مردی دیگر در می آورد هرچند در آخرین لحظه پشیمان می شود و فرار می کند.
نویسنده سعی زیادی کرده که عناصر جذابی به داستانش اضافه کند ولی به هیچ وجه موفق نبوده. خیانت و رابطه پنهانی که نویسنده در اول کتاب سعی دارد خیلی مرموز نشانش دهد ولی درواقع نوعی گول زدن خواننده با حرف هایی است که بعدا در داستان هیچ پایه واساسی نمی توان برایشان پیدا کرد.و بحث های کلیشه ای حقوق زنان که خیلی ناشیانه و شعاری در داستان آورده شده است. حتی اگر به نوشته پشت جلد دقت کنید بخشی انتخاب شده از روز تجمع زنان که در واقع بخشی است که هیچ ارتباط مستقیمی با اصل موضوع ندارد. انگار که ناشر هم خواسته با این کار ماجرای کتاب را از این دست نشان دهد.
احساس می کنم شهرت کتاب بیشتر بخاطر نام آشنای نویسنده است تا داستانی به این حد ضعیف. -
من كتاب رو دوست داشتم، فكر ميكنم سعي داشت احساسات و هنجار ها و سردرگمي هاي يك زن رو نشون بده. شايد بخش جنبش هاي فمينيستي كمي در موضوع داستان بيجا بود، اما همون هم جزىي از شرايطي بوده كه اون نسل رو ساخته و تفكراتشون رو شكل داده.
-
از متن کتاب:
پرسیدم: "این فقط یک کنجکاوی است. وقتی این اتفاق میافتد، یعنی بعدش چطور رویش میشود یا رویتان میشود با هم رابطه داشته باشید؟"
خندید و گفت: "به راحتی. میدانی که در فنر خشونت یک الگوی نسبتاً ثابت وجود دارد. تنش. ضرب و شتم و کتک کاری و فراغت. توی دوران فراغت انگار نه انگار اتفاقی افتاده. همچین مهربان میشود که نگو. برایم هدیه میخرد. به مسافرت میرویم. مهمانی می رویم. مهمان دعوت میکنیم. وسایل خانه میخریم. نان خامهای که من خیلی دوست دارم میخرد. در این دوران تمام شیرآلات خراب درست میشود، همه پیچهای شل سفت میشود، درهایی که غژ غژ میکنند روغنکاری میشود، لامپ های سوخته عوض میشود و... و هر روز حداقل دو بار من و پسرها را سوار ماشین می کند و توی پارکوی میبرد و هی آهنگ باران عشق میگذارد. میداند پارکوی و باران عشق توی ذهنم یک جورایی به هم وصلند. دیگر چی بگویم؟!"
گفتم: "خلاصهاش این است که زندگی شیرین میشود."
سرش را تکان داد و گفت: "وقتی اوضاع اینطوری میشود من همیشه دچار این توهّم میشوم که انگار سربراه شده و همه چیز روبراه است. اما دوباره همه چیز از اول شروع میشود."
یه جاهایی توصیفهای خیلی غیر لازم داشت مثلاً اسم مکان و مارک لوازم آرایش. شخصیت اصلی که خیلی متزلزل بود و انگار زندگی براش باری به هرجهت بود اما از طرفی هم خیلی ترسو بود و نگران از دست دادن همین زندگی بادآوردهاش بود. بحث را خیلی خوب به امام زمان و همسر شهید ربط داده بود ولی ربط این دو مورد رو به کل داستان نفهمیدم. شاید اگه "پایان یک مرد" رو بخونم بهتر متوجه شم. -
فکر نمی کردم این همه از رمانی خوشم بیاید که بی پرده، مذهبی است. پرداخت شخصیت ها آن قدر عالی بود که انگار از دور و بری های خودمان هستند. روایت تو در تو و غیر خطی، به سادگی داستان و یک دستی روایت آسیبی نمی زد.
خانم کلهر توانسته بود راوی ای برای داستانش برگزیند که وضعیت زنان ایران را از بیرون بنگرد، بی آن که ناآشنا و دور باشد. خودداری او از قضاوت درباره دو سوی دعوا نیز به عمیق شدن داستان کمک کرده بود.
شاید برخی ایراد بگیرند که این داستان، بیش از حد شبیه روایت های زنانه چن�� سال اخیر، از جمله
چراغها را من خاموش میکنم یا حتی فیلم ده کیارستمی است، اما من ظهور این ژانر زنانه را به فال نیک می گیرم و هر داستانی درباره زنان خانه دار را که با قلمی خوب و ساختاری منسجم نوشته شده باشد، می پسندم.
خط اصلی داستان، ماجرای زنی بود که به وسوسه گناه و متلاشی کردن زندگی اش دچار می شود و با سفری درونی و بیرونی، خود را وا می کاود و بهتر می شناسد. راه حل پایان داستان، جالب است. -
کتاب خیلی ضعیفی بود.
با زاویه دید اول شخص، درباره زنی که مهاجرت کرده و مخلوط بد ترکیبیه از فمنیسم و مذهب و افکار سنتی و استقلال و خلاصه هر چی که فکر کنید توی این داستان جا داده شده، اونم به زور!
شخصیت پردازی ها به شدت ضعیفه تا جایی که تعداد زیادی از شخصیت های اصلی قابل درک نیستن و حتی راوی داستان هم اعمالش قابل پذیرش نیست. نویسنده اصرار داره درمورد اما زمان صحبت کنه ولی این قسمت ها اصلا به بقیه داستان نچسبیده و با شخصیت پوچ و بی بند و بار راوی هیچ هماهنگی نداره. -
بعد از مدت ها یک کتاب را یک نفس خواندم و تا دیروقت به خاطرش بیدار ماندم. از گریزی که به مذهب داشت غافلگیر شدم. روایت غیر خطی اش بعضی جاها سر در گمم کرد و بعضی جملاتش شعاری شده بود اما در کل خوشم آمد و ارزش خواندن داشت
-
افتضاح بود واقعا.فکر نمی کنم تا حالا از کتابی به این اندازه بدم اومده باشه
-
خوندنش رو به مرد ها پیشنهاد می کنم، اگرچه اصلا درست نیست!
// -
نمیدونم چرا چندوقته دارم به همه کتابا سه میدم!!!
دلم یه پنج کامل میخواد!
از خودم که بگذریم، گرچه این کتابم با دست و دلبازی امتیاز دادم ولی برام جالب بود که کتابش براحتی یه داستان مذهبی بود!با اینکه کامل شخصیتا تعریف نشدن و من الان رو هوام،ولی تو کتابای ایرانی که خوندم تا حالا کسی به این راحتی از مذهب و اعتقاداتش حرف نزده بود!
این یه ستاره اضافیم برا اینکه بهتر یاد بگیرم همه جور کتابی بخونم... -
چهار ستاره ی زنانه برای پروین که شروع شد
و
شروع یک زن ....
قصه با حسرتهای پروین شایسته شروع میشه ,حسرتهای که باعث میشه شوهر ش رو که " یکی از چیزهای خوب دنیاست " در کانادا رها کنه و به دنبال یک حس ناتمام به بهرام که "فقط دنبال سرگرمی است و دلش ب��ای کسی غنج نمی زند" به ایران بیاد ,حسرت پروین رو که اونقدر عاقله که میتونه فرشته ی شکر رو سر کار بزاره مجبور میکنه یک آپارتمان صد و بیست متری پنت هاوس رو در یکی از برج های ساخت ترایدال در کانادا رها کن کنه و سر از اپارتمان 50 متری بهرام دربیاره و چیزی که این رمان رو زیبا میکنه همینه : پروین ,حسرتهاش و در ادامه لغزشهاش . هیچ کسی عاری از لغزش و الودگی نیست حتی زنی که "صد و چهار یکشنبه وقت صرف این کرده که دلش سکونتگاه خوبی و نیکی باشد "
من بشخصه پروین رو علارغم تمام پرت و پلاهایی(در معنای خوبش ) که میگفت دوست داشتم اینکه اعتقاد داشت "خدا حرف رو پای ادم نمینویسه نگاه میکنه ببینه توی دل ادمها چی میگذره " بهش شجاعتی داده بود که بدون اینکه خودش رو سانسور کنه هر چیزی از ذهن اش میگذره بگه, حاضر جوابی که باعث میشه رمان اگرچه یک خط داستانی مستقیم نداره بهیچ وجه خسته کننده نباشه .این اولین رمانی بود که از خانوم کلهر خوندم و مطمعنم اخرین نخواهد بود چون از حوندن این کتاب واقعا لذت بردم .خیلی خوب تونسته بودن مشکلات اقتصادی , عاطفی و حتی مذهبی ایرانیان خارج از کشور رو نشون بدن بخصوص ترسشون از اینکه وارد ایران بشن و دیگه نتونن از کشور خارج بشند .
" خوشبختی بزرگترین توفیق ادمی است اما لزوما نباید خوشبخت بود .خوشبختی محصول فرعی است ,ممکن است در مسیر رسیدن به هدفها ان را به دست بیاوری ممکن هم هست نه "
یکی از بیشمارجملات زیبای رمان (از اریک فروم )که خانوم کلهر از زبان پروین به خواننده کانالیزه میکنن.
-
مشكل اصلي كتاب ضعف شديد توي شخصيت پردازي بود، به نظر ميرسيد كه نوبسنده موقعيت هايي رو تصور كرده و بعد تلاش كرده اونا رو به هم وصل كنه، وگرنه خيلي از رفتارهاي شخصيت اصلي داستان قابل توجيه يا شناسنامه دار نيست. تكليف آدم با شخصيت اصلي داستان معلوم نيست، براي من مثل دوست دوري كه وقتي از زندگيش ميگه پر از تضاد غير قابل باور. بخش كانادا به نظرم گزارش سطحي و پر از قضاوت و عمومي سازي كه بسياري از مليت ها رو مورد تهاجم قرار ميده و بازجزييات تكراري و خسته كننده اي مثل اسم مغازه و خيابون و اصطلاحات دم دستي انگليسي سعي داره فضا رو واقعي و ملموس نشون بده، به نظرم اگر به جاي اونها روي عمق شخصيت و احساساتش كار ميكرد قصه براي مخاطب باور پذير تَر بود.
-
به دلم ننشست! خیلی درهم برهم بود... و اینکه اصلا موضوع اصلی کتابو نفهمیدم. انگار نویسنده یه داستان نوشته و بعد پاراگرافاشو باهم بُر زده و یه داستان ساخته!
-
کتابی که جذبم نکرد و چند بار هم خواستم رهاش کنم.
-
از لحاظ ساختار و فصل بندی خیلی ضعیف بود... نه روایت اول شخص منسجمی بود و نه سیال ذهن... شخصیت پردازی و بقیه را هم چیزی نگم بهتره
-
نخستین داستان بلند فریبا ست. برای یک روزه خواندن مناسب ست.
-
خلاصه داستان
داستان چالش هاى زنى به نام پروين است كه ازدواج كرده و در كانادا زندگى مى كند. بهمن، شوهر پروين به ظاهر شرايط نسبتا خوبى دارد و حتى پروين هم از اين بابت شكرگزار است خصوصا وقتى شرايط خود را با ديگر ايرانيان آنجا مقايسه مي كند. با اين حال پروين قصد جدا شدن از بهمن را دارد. و با پيدا شدن سر و كله يك دوست قديمى به نام بهرام و سفر پروين به ايران و معاشرت هايش با دوستان قديمى اين چالش براى او فراز و نشيبى ديگر به همراه د��رد. پروين در جستجوى هيجان و به دنبال حسرت هايش به ايران مى آيد و طى اين سفر ارتباط پروين و بهرام بيشتر مى شود.
موضوع ديگرى كه پروين بيشتر از روى كنجكاوى درگيرش مى شود شركت در جمع هاى دوست هم نام و فمينيستش است كه زندگى زناشويى ناموفقى نيز داشته و در پى جداييست و همزمان براى حقوق زنان ميجنگد. يكبار هم اين دورهمى در منزل پروين تشكيل مى شود. چندى بعد كه اين جمع دست به تجمعى اعتراضى زده و توسط پليس دستگير مى شوند، پروين از ترس اينكه پاى او هم ناخواسته وسط كشيده شود و اين قضيه منجر به ممنوع الخروج شدنش گردد، آپارتمان خود را ترك مى كند و از بهرام تقاضاى كليد آپارتمان او را مى نمايد. آپارتمانى كه بهرام پيش تر كليد آن را به پروين داده بود تا هر وقت دوست داشت به آنجا برود و براى خوردن قهوه از بهرام دعوت كند اما پروين كه همچنان در گير و دارِ فكر كردن به بهمن و رابطه اش با بهرام بود، پيشنهادش را رد مي كند و در تنها بارى كه به آنجا رفته بود با فكر و خيال هاى فراوان و از ترس اينكه به گناه بيفتد، زودتر از رسيدنِ بهرام، آنجا را ترك كرد. البته ديدن نيمكت امام زمان از پنجره آپارتمان هم بى تاثير نبود. نيمكتى كه گويا هميشه جلوى پروين ظاهر ميشد تا او را به ياد صحبت ها و جلسات بسيارى كه در كانادا درباره نيكى و بدى و چگونگى ظهور شركت ميكرد، بيندازد...
بهرام روى پروين را زمين انداخت و گفت بهتر است به آن آپارتمان نروى. پروين كه با چرايى فراوان از اينكه چرا بهرام با او اينگونه برخورد كرده ابتدا به منزل دوستش فيروزه و سپس به خانه خواهرش مهناز مى رود و مدتى را پيش آنها سپرى مى كند تا سرانجام سر و كله پروينِ فمنيست پيدا مى شود. مرموزتر از هميشه با همان دسته كليد!
پروين شوكه شده و هيچ سوالى در اي�� مورد نمى پرسد و به گمان خود دليل رفتارهاى بهرام را فهميده است!
بهمن به خواسته پروين كه ترس از ممنوع الخروجى داشت به ايران مى آيد. پروين تصميم ميگيرد كه بعد از بازگشت به كانادا مجددا تحصيل كند و يا براى بار دوم مادر شود... او منتظر آغاز زندگى جديدش است... -
بعد از خوندن کتاب شوهر عزیز من علاقمند شدم که باقی کتاب های خانم کلهر رو هم بخونم و شروع یک زن رو انتخاب کردم که به جرات میتونم بگم مثل سطل آب یخ روی سر من خالی شد.
کاراکتر اصلی کتاب بچه، ناپخته و احمقه. نه استدلالی پشت تصمیماتش هست، نه جایی وجودیت کاراکتر تحلیل و بررسی میشه و نه حتی در طول کتاب رشدی در این شخصیت مشاهده میشه. روایت کتاب روایت یک زن احمق خودخواهه که احمق و خودخواه باقی میمونه. نه چیزی یاد میگیره نه چیزی یاد میده. نه جایی غیر از خودش به شخص دیگری جز خودش فکر میکنه و نه جایی این خودخواهی درک یا نکوهش میشه.
اگر دو ستاره دادم فقط برای این بود که خانم کلهر قلم زیبا و بیان شیوایی دارند وگرنه کتاب عاری از هر محتوایی بود. -
کتابهای زیادی نخواندهام، اما کتاب خوب چرا. این کتاب، خوب نبود از دیدِ من. داستان ضعیف بود و نشد ارتباط بگیرم. اصلا چرایی بیان
این داستان را نفهمیدم. دائم در ذهنم میگفتم خب که چه؟ هدف از نوشتن چنین داستانی چیست؟ متن منسجم نبود. بعضی قسمتها جزییات بیهوده و بیش از حد بیان شده بود. کتاب را بدون قصد و تحقیق قبلی و فقط از روی اسمش خریدم که خب درنهایت ربط داستان به اسمِ کتاب را هم نفهمیدم. در کل نپسندیدم و به کسی هم ابدا خواندنش را پیشنهاد نمیکنم. یک ستاره هم برای اینکه درنهایت بدترین کتابها هم
:) چیزی برای آموختن به خواننده دارند. من اینطور فکر میکنم -
تکلیفش ملوم نیس چیه اصن
-
یه رمان خیلی معمولی و حتی سطح پایین که به نیازهای یک زن تو زندگی و انتظاراتش میپرداخت اما به نظرم زیاد جالب نبود.
مخصوصا اون جاهایی که جواب فمنیستها رو میداد میتونست خیلی بهتر باشه.
«شروع یک زن» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/audiobook/39650 -
یک رمان فوق العاده عالی!
خلاصه: ماجرای خانمی به اسم پروین که بدون علت و دلیل خاصی فقط بخاطر اینکه همه ازدواج کرده اند و او تنهاست و سنش زیاد است با مردی ازدواج میکند که به او معرفی می کنند و بعد از ازدواج به کانادا می رود و سریع دختردار می شود و حالا که دخترش شش ساله است همکلاسی سابقش که مردی خوش اخلاق و مهربان و مثبت اندیش است هی به او پیام می دهد که به ایران برگردد. او هم که نه اتفاق خاصی در او جریان دارد و نه دلش به همسرش -که مردی با خودخواهی های شرقی هاست- دارد گهگاهی که به ایران می آمد همکلاسی قدیمی را می بیند و دوباره با او رابطه دوستانه برقرار می کند و در خلال ملاقات ها او را پولدار و بی عیب و خوشحال می بیند و به این چالش می افتد که آیا او که بچه و یک زن خیلی کم سن و سال دارد و عالی بنظر می رسد واقعی است؟! همچنین در این ملاقاتها در می یابد دوست قدیمی و مشترکشان-پروین- دچار جریان تند فمنیستی است. با پروین که ملاقات می کند اثری از جریانات فمنیستی نمی بیند و بعدها پروین به او میگوید که اگر این مسئله را به او نگفته بخاطر این بوده که مبادا او فکر کند بخاطر مشکلات شخصی با شوهرش و طلاقی که برای آن دست و پا می زند در یان جریان افتاده است. با دوستهای قدیمی گرم و شاد می شود. داخل جریانات فمنیستی می شود و در محافل آنها شرکت میکند. در این بین همکلاسی سابق به او کلید آپارتمانی را می دهد که هروقت خواست به آنجا سر بزند ولی او از گرفتن کلید خودداری میکند. می داند اگر انجا برود باید با او رابطه داشته باشد. ولی یکبار می لغزد و به قصد سوء می رود ولی یک الهام کوچک او را از کار بد نجات میدهد. در ادامه جنبش فمنیستی دوستش پروین در تظاهراتی گم می شود و او به این فکر میکند اگر پروی یا یکی دیگر از اعضا به این مسئله اشاره کند که یکبار در خانه ی او نستی برگزار شده است کمترین خسارتش ممنوع الخروج شدن از ایران است و او به غلط کرد می افتد. پس از چند هفته می فهمد پروین دستگیر نشده و آب از آب تکان نخورده فقط رفتار پروین مغرورانه و مخفیانه شده است. چرا؟؟ دسته کلید آن آپارتمان را دست پروین می بیند و می فهمد قضیه چیست! از همسرش میخواهد که به ایران بیاید و وقتی باهم از گیت فرودگاه رد می شوند تازه خیالش راحت می شود و انگاری یک زندگی نو به او دادده باشند... به خودش قول میدهد که دوباره درس بخواند و به کتابخانه و .... برود. -
این انتظار که با یک رمان قدرتمند و بدون نقص روبرو هستیم، انتظار کاملا بیهودهایه، تمام شخصیتها (حتی شخصیت اول) تا آخرین سطر کتاب مبهم باقی میمونند و ثبات تعریف ندارند. اساس و روح حاکم بر داستان (که خط فکری نویسنده رو باید منتقل بکنه) برای من اصلا واضح نبود، یعنی من تا آخر کتاب نتونستم با خودم کنار بیام که این رمان یک رمان عاشقانهست یا یک رمان منتقد از جامعه یا رمانی مذهبی؛ ازینرو اصلا با کتاب اُنس نگرفتم .
شعارها و احساسات مذهبی که چندین بار توی کتاب تکرار شد به شدت نامعمول، نامفهوم و بیهدف بود و به کرات از ذوق من برای ادامه کتاب کاست
با همه این تفاسیر باید اعتراف کنم که از خوندن کتاب لذت کافی رو بردم و با همه کاستیها از انتخاب این کتاب برای مطالعه پشیمون نشدم