Title | : | La Part de lautre |
Author | : | |
Rating | : | |
ISBN | : | 2253155373 |
ISBN-10 | : | 9782253155379 |
Language | : | French |
Format Type | : | Mass Market Paperback |
Number of Pages | : | 503 |
Publication | : | First published August 1, 2001 |
La Part de lautre Reviews
-
La Part de l'autre, Éric-Emmanuel Schmitt
The Part of the Other is a novel by Eric-Emmanuel Schmitt, published in 2001.
It is a fictionalized biography of Adolf Hitler in parallel with an protect biography of Adolf H.
According to Schmitt, “the minute which changed the course of the world” is when one of the members of the jury of the Vienna School of Fine Arts pronounced the sentence “Adolf Hitler: failed”.
تاریخ نخستین خوانش روز نهم ماه آگوست سال 2019میلادی
عنوان: آدولف ھ. دو زندگی؛ نویسنده اریک امانوئلاشمیت؛ مترجم محمد همتی؛ ویراستار علی عبداللهی؛ تهران، نیکونشر، 1392؛ در 436ص؛ شابک9789647253710؛ چاپ دوم 1393؛ چاپ دیگر تهران، کتابسرای نیک، 1396؛ در 436ص؛ شابک 9789642953974؛ موضوع داستانهای نویسندگان فرانسه - سده21م
عنوان: سهم دیگری؛ نویسنده: اریک امانوئل اشمیت؛ مترجم: سیامند زندی؛ تهران، نیماژ، 1396؛ در 544ص؛ شابک 9786003673625؛
آنها که به او رای دادند نمیدانستند که نه یک سیاستمدار، بلکه هنرمندی را برگزیده اند؛
رمان تاریخی «اشمیت» با این واژه ها آغاز میشود: «آدولف هیتلر: مردود!»؛
عبارت کوتاه و کوبنده ای که طنین طبل جنگ را دارد، و تداعی کننده ی همگی فجایعی است، که اگر «هیتلر» در آکادمی هنر «وین» پذیرفته شده بود، شاید هرگزی رخ نمیدادند؛ از اینجاست که نویسنده صحنه را دیگر میکنند، و شخصیتی خیالی به نام «آدولف ھ.» پدید میآورند، که برخلاف «آدولف هیتلر» واقعی، در آزمون ورودی آکادمی پذیرفته شده و نقاشی کردن را پیشه ی خویش میداند
نویسنده از این پس زندگی «آدولف ھ.» و «آدولف هیتلر» را، به موازات هم بازنمایی میکنند، و این امکان را به خوانشگران میدهند، تا «هیتلر خیالی (هیتلر هنرمند)» را، با «هیتلر واقعی (هیتلر فاشیست)» قیاس کنند، و ببینند اگر شرایط برای «هیتلر» چنان مهیا میشد تا به سراغ هنر برود، آنگاه سرنوشت او، و سرنوشت جهان، به گونه ای دیگر رقم میخورد؛ نویسنده شرح زندگی دو «هیتلرِ» واقعی و خیالی، را همچون دو شاخه ی یک پیچک ماهرانه در هم تافته اند، و از آن داستانی پویا و پرکشش پدید آورده اند، شاید خوانشگر دوست بدارد آنرا یک نفس بخواند و به پایان برد
یکی از جذابترین صحنه های رمان، مواجهه و گفتگوی «آدولف نقاش» با «زیگموند فروید» روانکاو است؛ در همان سالهای سده بیستم میلادی، که «هیتلر»، روزهای جوانی خود را، در «وین» به سرگردانی، باربری، و تفنن در نقاشی، میگذراند، مشهورترین روانشناس جهان، «زیگموند فروید» در همان شهر، سرگرم معالجه ی بیماران روانی بودند، و بارورترین سالهای عمر خود را سپری میکردند؛ راستی اگر بخت با «هیتلر» جوان یار میبود و او را راهی مطب «فروید» میکرد، و آن طبیبِ جان به فریاد او میرسید، شاید او به جای آنکه به اندیشه ی انتقام از بیگناهانی بیفتد، که آنها را سبب فلاکتهای خود میدانست، رنجهای خویش را به سرمایه ای برای آفرینشهای هنری بدل میکرد، و به این ترتیب موجب تسلی خاطر مردمان میشد
اریک امانوئل اشمیت نشان داده، اگر چنان رویدادی به راستی رخ میداد، و «هیتلر» به مدد بخت، از یاری و راهنمایی «فروید» برخوردار میگشت، آنچه رخ میداد این بود، که جهان از آسیب یکی از خونریزترین جنگ افروزان تاریخ، در امان میماند، و به صف هنرمندان جهان یک تن افزوده میشد؛ «اشمیت»، البته که در پی آن نیست، تا براساس داوریهای مرسوم، در پایان شخص «آدولف هیتلر» را، یگانه مقصر فجایع جنگ جهانی دوم، معرفی و پای میز محاکمه بکشانند، رمان نه در پی محاکمه ی «هیتلر»، و نه تبرئه ی اوست؛ حتی میتوان گفت «هیتلر» در این رمان بهانه ای است برای ارائه ی تصویری از جنگ جهانی دوم، و آن فجایعی است که در پی آن رویداد به بار آمد
تاریخ بهنگام رسانی 18/05/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی -
«آدولف هیتلر: مردود!»
حکم چون خط کشی پولادی بود که بر دست کودکی فرود آمده باشد. هیتلر نگاهی به دور و برش انداخت. کسی حواسش به او نبود. هیچ تنابنده ای دامنۀ پیامدهای آنچه را که همین چند لحظه پیش اعلام شد، در نیافته بود؛ فاجعه ای که بر پیکر سرسرای آکادمی هنر وین لرزه می انداخت. انفجاری که می رفت تا جهان را نابود کند: آدولف هیتلر مردود.
آن چه در آن روز هشتم اکتبر سال ۱۹۰۸ رخ داد از این قرار بود: شورایی متشکل از نقاشان، حکاکان، طراحان و معماران بی رحمانه در مورد سرنوشت مرد جوانی تصمیم گرفته بودند، آن ها در عرض یک دقیقه بی هیچ ملاحظه ای حکم شان را صادر کرده بودند: این آدولف هیتلر در هنر هیچ آینده ای ندارد.
چه می شد اگر آکادمی هنر وین تصمیم دیگری می گرفت؟ چه اتفاقی برای او می افتاد اگر در همان دقیقه شورا آدولف هیتلر را می پذیرفت؟ اگرچه آن لحظه مسیر زندگی یک نفر را تغییر می داد، اما همزمان مسیر جهان هم با آن تغییر می کرد. قرن بیستم بدون نازیسم چگونه قرنی می شد؟ آیا اصلاً در جهانی که آدولف هیتلرش نقاش بود، جنگ جهانی دومی با بیش از ۱۵ میلیون ق��بانی که شش میلیون آن یهودی بودند، در می گرفت؟
***
«آدولف هیتلر: قبول!»
سراپای مرد جوان گر گرفت، نشئه ای او را در ربود. شقیقه هایش را به تپش انداخت و قلبش را از جا کند: او قبول شده بود!
چند نكته از داستان
١.
داستان دو شخصيت اصلى دارد و همزمان داستان هر دو را پيش مى برد: يكى آدولف هيتلر فرضى كه در آزمون ورودى آكادمى هنر وين پذيرفته شده و به يكى از نقاشان بزرگ سوررئال تبديل مى شود، و ديگرى آدولف هيتلر حقيقى كه در آزمون ورودى مردود شده و به بزرگ ترين ديكتاتور قرن بيستم بدل مى گردد. و همه چيز از همان لحظه كه نتيجه آزمون را اعلام مى كنند، شروع مى شود. ایده بی اندازه جذاب است و پرداخت دو داستان هم بسیار خوب است، پرداخت داستان هیتلر تخیلی حتی بهتر از هیتلر واقعی است.
۲.
حضور شخصيت هاى معروف در داستان هیتلر تخيلى غافلگيرى لذت بخشى بود:
كه باعث مى شد داستان هيتلر تخيلى پيوند بيشترى با واقعيت بخورد تا داستان هيتلر گروتسک واقعى.
۳.
نويسنده براى همدلى بيشتر ما با هيتلر تخيلى، او را همه جا نه "هيتلر"، كه به نام كوچكش "آدولف هـ" مى خواند. و در مقابل، براى همدلى زدايى از هيتلر واقعى، هميشه او را به نام خانوادگى اش "هيتلر" كه براى ما طنينى مشئوم دارد مى خواند.
۴.
هر چه داستان به انتها نزديك تر مى شد، خط داستانى هر دو شخصيت شتابزده تر مى شد: نویسنده از يك فصل تا فصل بعدى ناگاه ده سال را مى پريد، و فقط به اتفاقات اصلى زندگى شخصيت مى پرداخت. انگار از طولانى شدن رمان ترسيده باشد و خواسته باشد از خير توصيف وقايع جزئى بگذرد.
۵.
دو جا به نظر مى رسيد انگيزه های شخصیت ها ناكافى بودند: يكى آشنايى اوليۀ آدولف هـ با "يازده و نيم" كه به شكل عجيبى سر هم بندى شده بود. ديگرى هم جايى كه هيتلر به شكلى ناگهانى يهودستيزى افراطى شد، با آن كه تا پيش از آن تمام يهودستيزها را به شدت منكوب مى كرد.
۶.
اواخر داستان، هر چه بيشتر هيتلر به هيولايى كه مى شناسيم نزديك تر مى شد، لحن نويسنده هم هر چه بيشتر تند و قضاوتگر و تمسخرآميز مى شد. به نظرم نيازى نبود اين قدر جانبدارانه راجع به هيتلر نوشته شود، فقط نقل بى طرفانۀ اعمالش كافى بود كه نفرت ما را نسبت به او برانگيزاند.
۷.
چيزى كه حسرتش به دلم ماند: ملاقات كردن دو هيتلر با هم. دوست داشتم نویسنده عنان تخيل را بيشتر رها مى كرد و اين ديوار محكم و غيرقابل نفوذ بين دو شخصيت و دو خط داستانى را از بين مى برد، و در اواسط يا اواخر داستان، داستان ها را به نحوى در هم مى آميخت.
چند نكته راجع به ترجمه
از كتاب دو ترجمه موجود است. يكى با نام "آدولف هـ: دو زندگى" به چاپ رسيده و ديگرى با نام "سهم ديگرى" اجازۀ چاپ نيافته و مترجم خود اقدام به انتشار اينترنتى آن كرده است.
از اين دو ترجمه، "آدولف هـ: دو زندگى" بى ترديد در جايگاهى بالاتر است: هم از لحاظ مفهوم بودن جملات و هم از لحاظ قلم مترجم و استفادۀ خوب از اصطلاحات فارسى به جاى ترجمۀ لفظ به لفظ.
اما مشكلى كه هست، آن است كه "آدولف هـ: دو زندگى" براى رد شدن از زير تيغ سانسور، بخش هاى زيادى از داستان را حذف كرده و گاه چند فصل كامل را پشت سر هم انداخته است. بعضى از اين حذفيات چندان به فهم داستان لطمه نمى زنند اما برخى ديگر براى فهم وقايع بعدى داستان ضرورى اند، مانند .
اينجاست كه "سهم ديگرى"، ترجمۀ اينترنتى داستان، در جايگاهى بالاتر قرار مى گيرد، چون مجبور نبوده از زير تيغ سانسور ارشاد بگذرد، و هيچ بخشى را حذف نكرده است.
من به طور همزمان هر دو ترجمه را پيش مى بردم. به طور معمول "آدولف هـ: دو زندگى" را مى خواندم اما هميشه نيم نگاهى به "سهم ديگرى" هم داشتم كه ببينم آيا بخشى حذف شده يا نه. اين البته خواندن داستان را كمى كند مى كرد، اما به نظرم به خواندن داستانى منسجم همانطور كه نويسنده نوشته، مى ارزيد. -
عملا عاشق اشمیت شدم....همین!
-
Thực sự là mình không quá thích quyển này, và cũng chưa bao giờ có ý định viết review hay gì đó đại loại thế về nó.
Nhưng hình như những ngày này đang là dịp kỉ niệm chiến thắng của Liên Xô trước phát xít Đức, dạo một vòng trên facebook trước khi đi ngủ, đọc một vài status, thấy nhiều link được share, tự dưng muốn viết một vài suy nghĩ lung tung có liên hệ đến quyển sách này.
Mình thấy trong giới những người nghe nhạc rock, có nhiều bạn hay nghe mấy band National Socialism của Mỹ, Đức... rồi cũng học đòi theo, suốt ngày kêu gào : national socialism, xenophobia, Aryan race, chủ nghĩa dân tộc thượng đẳng... Mình thắc mắc không biết những người đó có bao giờ tự hỏi trong mắt những bọn ( người Mỹ, người Châu Âu ) để ra cái chủ nghĩa, học thuyết đó, thì các bạn, người Việt Nam, dân tộc Việt Nam có phải là một dân tộc thượng đẳng đối với chúng nó hay không ? Trả lời được câu hỏi này rồi mà các bạn vẫn kêu gào ủng hộ thứ chủ nghĩa trên thì mình nghĩ các bạn nên tự giết mình đi:). Và mình thắc mắc không biết các bạn có còn ca ngợi và xem Hitler là thần tượng được hay không, nếu chẳng may ( xin lỗi ), các bạn rơi vào hoàn cảnh của hàng triệu người Do Thái ?
Đôi lúc mình thấy không hiểu có phải xã hội bây giờ loạn lạc, đạo đức suy đồi, trắng đen thật giả lẫn lộn, mất niềm tin quá hay sao mà có nhiều người đặt niềm tin vào những thứ... mà mình thấy không tài nào hiểu nổi.
Thực ra, cách đây vài năm, trong quãng thời gian có thể gọi là khủng hoảng, suốt ngày cắm đầu vào mấy tư tưởng đen tối, mình cũng có lúc đã gần đến mức như vậy. Nhưng thật may, có thể nói là phần nào những quyển sách mình đọc đã cứu mình. Có lẽ một trong những quyển đó là quyển này. Đọc cách đây 3,4 năm; giờ cũng chẳng còn nhớ nhiều về nội dung của nó, nhưng vẫn nhớ những lời mà tác giả viết ở lời tựa tác phẩm. Những lời đó, theo suy nghĩ của cá nhân mình là những dòng hay nhất và chứa đựng toàn bộ ý nghĩa của quyển sách dày hơn 600 trang này:
"... Hitler không nằm ngoài mỗi người, hắn nằm trong ta. Hắn là một trong những con người mà chúng ta có thể trở thành. Hắn sẽ là chúng ta khi chúng ta để mình quấn vào những suy luận dễ dãi, tối giản hóa sự việc, tìm cách đổ lỗi cho người khác.Hắn sẽ là chúng ta khi chúng ta muốn lúc nào mình cũng có lý, sẽ là chúng ta nếu chúng ta không bao giờ cảm thấy có lỗi. Hắn sẽ là chúng ta nếu chúng ta tách mình khỏi thực tế và thay vào đó theo đuổi những luận thuyết thần bí. Hắn sẽ là chúng ta nếu chúng ta để những xung lực hận thù chiến thắng lòng vị tha trong ta. Kẻ thù lớn nhất của con người là chính mình. Con người cần phải cảnh giác với chính con người mình.Đó chình là cái bẫy cần tránh khỏi. Dù tạo ra cảm giác đang miêu tả cuộc đời của một Hitler phẩy, Adolf H., tôi muốn chứng minh rằng tên Hitler thực thụ không phải là một tha nhân tuyệt đối, tách biệt khỏi chúng ta mà hắn chính là ta.Con quái vật này nằm trong tôi cũng như nó nằm trong mỗi người, trong toàn nhân loại. Giam chặt nó suốt đời ta hoặc thả nó ra, chỉ có ta tự chịu trách nhiệm về điều đó." -
This book is thought-provoking and fascinating, and I can't say that I know how to start reviewing it. There are so many things to say about this book, and it made me feel a lot of strong emotions. Based on that alone, it should be obvious that I recommend it to everyone, but before you dive into it, you need to know what you are getting into, because this can be a very tough read at times.
This is at once a historical novel, and a clever work of speculative fiction, or alternate history. What if Hitler had been accepted at the Fine Arts school in Vienna? What if he had travelled a bit, gotten to know all kinds of people, struggled with life in general, and art and relationships more specifically? Perhaps then he wouldn't have been the angry megalomaniac who perpetrated the horros of WWII.
The narrative structure shows us two parallel stories: the historical version of what happened in Hitler's life, and the speculative version of what could have happened to a young man named Adolf H. Most people know the story of Hitler, his family background, his creative frustrations, his stint in the army during WWI, his eventual rise to power, the coup that he orchestrated to take charge of what he considered to be a weak government… and of course the ultimate dénoument: the Third Reich, the war and it's atrocities. There are retold here in vignettes, assuming the reader is well-informed. They are intertwined with another story: that of a young, struggling artist who is deadly intimidated by the nude models he must draw in class, who dreams of and eventually moves to Paris, to be part of the Montmartre art scene he has always wanted to be a part of. This young man meets love, looses it, lives on. What Schmitt shows the reader is the life of a perfectly normal man unfold before our eyes; what might have been.
Certainly, Schmitt makes things relatively easy for Adolf H. He faces hurdles, but falls back on his feet pretty systematically. I think that while this might feel a little easy at times, when you look at the big picture of the work produced by Schmitt for this novel, I am happy to cut him some slack for having wished a good, happy life for his fictional character. But even despite the general fortunate life of Adolf H., the contrast to the historical reality creates a deep unease as the book progresses. Everyone knows how this story ends, but Schmitt keeps the reader on the edge of their seat until the last page.
Which leads me to remark that this book is written with great compassion, and this might be the aspect fo it that moved me the most. Schmitt provides part of his reading journal at the end of the novel, to help the reader understand his process as he was writing, and in those notes he mentions how important it is to not dehumanize Hitler, who did terrible things because he unleashed the darkness within himself, but that we also can't forget that every human being has such darkness in them. The choices he made, how he reacted to the challenges he had to face: these are the things Schmitt wants to draw the reader's attention to, because that's where the root of how history unfolded lies. The potential to become Hitler is in every human being. The difference between him and Adolf H. is that the latter acknowledges his darkness and worked on himself.
I mentionned before that I think Schmitt wanted his fictional character to be happy: through the historical chapters, at no point do we ever get the feeling that Hitler was in any way a happy man. There's no room for happiness when hatred and power are the only things that matter.
A great, deeply disturbing, important novel. -
، توضیحات کتاب خیلی موشکافانه بود و فضا سازی کتاب هم بی نظیر بود
قسمت هایی که درباره ی جنگ جهانی اول و اتفاقات بعد از اون بود ، بینهایت زیبا بود و دردناک
اما اواخر کتاب ،. تصویر سازی هایی که از هیتلر شده و به عنوان یک کسی که کنترلِ خودش رو در دست نداشته ازش یاد میکنه ، اصلا خوب نبود
جدای از مقوله جنگ و جنایاتی که انجام شده بوده ، در اینکه هیتلر نخبه ی سخنوری و مهندسی جنگ بوده هیچ شکی نیست ، این فضا سازی های آخره کتاب رو اصلا دوست نداشتم
ولی در کل کتاب بی نظیری بود -
2.5
"همه آدمهای شرور دستهای پاکی دارند. آدم شرور با قلبی مطمئن در آینه خیره میشود. خودش را دوست دارد، تحسین میکند، و چه بسا خودش را قهرمان بداند.
به اعتقاد من دو نوع هیولا در این دنیا وجود دارد. آدمهای شرور خودخواه و آدمهای شرور فداکار. دسته اول صرفا به لذت و موفقیت خودش بیش از هر چیز دیگری بها میدهد، اما در شرارت به گرد پای دسته دوم هم نمیرسند. دسته دوم، یعنی شرورهای فداکار فقط در فکر دیگران{بخوانید در نخ دیگران!} هستند. موسیلینی، فرانکو یا استالین سرشار از احساس رسالتند. آنها به چیزی جز مصالح مردم فکر نمیکنند. آنها یقین دارند که کار خوبی میکنند. آنها به آینده خیره شدهاند و عاجزند از این که آدمها را به چشم انسان ببینند. آنها به رعایایشان آیندهای بهتر را بشارت میدهند و در عوض زندگی را برای آنان ناگوارتر میکنند و هیچ چیز جلودارشان نخواهد بود، چون از پیش حق را به خود دادهاند."
کتابی که مشاهده میفرمایید در واقع مقایسهای هست از زندگی خیالی هیتلری که در نوجوانی در امتحان دبیرستان هنر وین قبول شده و زندیگی هیتلر واقعی که در اون امتحان مردود شده. حقیقتا ایده خوبی بود اما کتاب برای من قابل قبول نبود. نویسنده صراحتا در صفحات ابتدایی پرسشی مطرح میکنه که شاید اگر هیتلر در اون آزمون قبول شده بود، آینده جهان جور دیگهای رقم خورده بود. راستش من اینطور فکر نمیکنم. بنظرم عمده اتفاقاتی که رخ دادند، دیر یا زود رخ میداد. هر چند شاید نام دیگری به جای آدولف هیتلر بر صفحه روزگار نقش میبست. خلاصه چندتا مشکل با این کتاب داشتم که اینجا میآرم
1-
اولین و مهمترین اشکالی که من میخوام به نویسنده بگیرم، اینه که بخش بزرگی از اونچه که در واقعیت رخ داده رو صرفا معطوف به یک فرد یعنی شخص جناب هیتلر کرده. البته که نقش هیتلر در سازماندهی نیروها، هدایت و جنگطلبی قابل انکار نیست و قطعا در قبال تمامی جنایات انجام شده مسئوله، اما نویسنده فراموش میکنه به نقش مهم جامعه آلمان در اونچه که رخ داد اشاره کنه. ایده یهودیستیزی ایده جدیدی در اون ایام نبود و ابدا نباید به شخص هیتلر نسبتش داد. هیتلر تنها از یهودیها برای مردم آلمان یک "دُژمن" (!) ساخت تا به کمک اون، احساسات ناشی از سرخوردگی و وضعیت اسفناک بعد از جنگ اول رو به سوی یک هدف مشترک بسیج کنه و بر موج اون سوار بشه.
بعلاوه، قرارداد تحمیلی ورسای و غرور جریحهدار شده ملت آلمان از یک طرف، و ضعف نظامی و سیاسی انگلستان و فرانسه از طرف دیگه، شرایط رو خود به خود به سوی جنگ دوم سوق میداد. مورد دیگه اینکه ظهور دیکتاتورهایی نظیر فرانکو، موسیلینی و استالین در اروپا خود به خود تولد یک قدرت مطلقه دیگه در منطقه رو تشویق و تشدید میکردند چنانچه خود هیتلر بسیار متاثر از عملکرد موسیلینی از نردبان قدرت بالا رفت. همه اینها رو اگر کنار بذاریم، حداقل اتفاقی که محتمل بود در نبود هیتلر رخ بده، سوسیالیتسی شدن آلمان و احتمالا اتحاد با شوروی و جنگ با انگلیس و فرانسه بود. چنانکه قبل از ظهور نازیسم در آلمان، فعالیتهای سوسیالیستها طی جنگ جهانی اول و بعد از اون، کم نبود.
2-
دومین اشکال، تاکید بسیار زیاد بر مسائل جنسی به عنوان اصلیترین ریشه مشکلات فردی هیتلر هستش. چنانکه ما میبینیم در زندگی هیتلر نقاش، طی یک ماجرای بامزه، هیتلر نوجوون سر از تخت روانکاوی فروید در میاره و فروید عقدههای جنسیش رو تشریح میکنه و کمکش میکنه تا حلشون کنه. در ادامه هم تاکید زیادی در روابط جنسی در جای جای کتاب دیده میشه که نشان از اهمیت نقشی هستش که نویسنده در مشکلات شخصیتی هیتلر قائله. با اینحال، باید گفت که اونچه که ما از زندگی جنسی هیتلر میدونیم بسیار کم و پر از ضد و نقیضه (که البته از اونجایی که هدف نفرت تاریخی قرار داره شاید خیلی هم جای تعجب نباشه) اما حداقل یک چیزی که هست اینه که در بیوگرافیهای "اوا براون" اینطور بر میاد که زندگی جنسی هیتلر و اوا براون زندگی عادی بوده و این برخلاف اون چیزی هستش که این کتاب میگه.
اما جدای از گرایشات و سلامت جنسی هیتلر، این بحثا کلا بنظر من باطله. اونچه که از هیتلر، هیتلر ساخت، رو نمیشه و نباید خیلی به عقدههای جنسیش پیوند زد. چنانکه موسیلینی، زندگی جنسی پر تب و تابی داشت یا استالین یک جور دیگه یا صدها دیکتاتور دیگه تاریخ هر کدوم یک جور.
3-
اصولا وقتی دو تا زندگی رو با هم روایت میکنیم، چه هدفمون باشه چه نباشه، ناخواسته مقایسه میشن با هم. لذا من خواننده بیشتر دنبال ریشهیابی رفتارها میگردم اما این کتاب خیلی داستانی بود. صرفا دو داستان بود در یک کتاب. هیتلر نقاش، بعد از چند کش و قوس جنسی، نهایتا به یک نقاش نسبتا موفق تبدیل میشه و میره پی کارش و باقیش ماجراهای عشقی و کاری بسیار روتین هستش. از اون طرف اما سایه تحقیر نقاش نشدن هیتلر واقعی توی داستان زندگی هیتلر تا اواخر عمرش بر اون سایه میاندازه. حالا اینکه آیا واقعا مدر��ی داریم دال بر اینکه هیتلر تا این حد از نقاش نشدنش متاثر شده بود بماند.
حقیقتش من فکر میکنم اساسا این کاری که امانوئل اشمیت خواسته انجام بده، کار خیلی دشواری هستش و شاید هیچ وقت حتی مقدور نباشه. بنظرم فهمیدن انگیزههای واقعی یک انسان از بیرون، اگر نگیم کاری غیرممکن، که بسیار دشواره و لااقل نیاز بود تا این حد انگیزهها سادهسازی نمیشد. همونطور که اول این ریویو هم نوشتم {به نقل از خود کتاب} بیشتر دیکتاتورها با قلبی مطمئن و خالی از کینه و عمدتا برای خیر و صلاح آیندگان دست به جنایتهایی غیر قابل تصور میزنن. نمیشه مسائل رو اینقدر ساده به سرخوردگیهای دوران کودکی و نوجوانی و این حرفا پیوند زد. -
This was an interesting book about an alternative future assuming Hitler had taken a different path. Admittedly, I read it years ago, but I remember it making an impression on me. Perhaps not as strong (and currently relevant) impact as The Plot Against America by Roth but nonetheless a curious reading of a puzzling what-if.
-
شاید بزرگترین رمان قرن بیست ویک تابحال. اثری که به هزار علت باید خواند. و از آن در هزار جنبه میتوان زندگی کرد و آموخت. شاهکار.
خداروشکر که اشمیت هنوز ۵۴ ساله هم نشده، و سالهای سال برای ما متفکرانه، مدرن، قوی و زیبا خواهد نوشت. -
4.25 ⭐️
-
زندگي پر از حوادث و انتخاب هايي هست كه بر سرنوشت افراد تاثير مي گذارد و گاهي تاثير يك حادثه از يك فرد و يك زندگي فراتر رفته و سرنوشت چندين نسل را تحت تاثير قرار مي دهد.
چه مي شد اگر آكادمي هنر وين هيتلر را مي پذيرفت؟ با تغيير مسير زندگي يك نفر آيا سرنوشت جهان نيز تغيير مي كرد؟ قرن بيستم بدون نازيسم و نسل كشي هيتلر و پانزده ميليون قرباني چگونه قرني بود؟ جهاني كه آدولف هيتلر در آن نقاش بود.
شايد در جهان موازي ديگر درست در كنار جهان ما سرنوشت ديگري براي مردمان زمين رخ داده است، اما ما از آن جهان بي خبريم
نويسنده توانا با قدرت تخيل خود و تاثيري كه از جنگ جهاني ديده در اين اثر در دو روايت موازي به توصيف سرنوشت جهان با هيتلر نقاش و هيتلر جنگ سالار مي پردازد
اين اثر با بررسي و اقتباس مو شكافانه از حوادث واقعي نوشته شده و نوشته ي تاريخي ديگري از زندگي هيتلر به شمار مي آيد، اما ما با دو آدولف و دو سرنوشت مواجه هستيم. -
In theory it would have been a good idea to interweave two stories about the same person - one about the real personality of Hitler and one about how it could all have turned out if only Hitler had been accepted at the art school and become a famous painter. In my opinion, however, whereas the "real" Hitler is really well characterised and the true personality seems to pop out, the "good" Hitler is just overdone, I think. He becomes a famous painter, is open-minded and has no prejudices at all, and he marries the love of his life - a Jewish woman. The book is well written, of course, but the "good" Hitler would have needed a little more work. Doesn't it seem a bit too simple that Hitler would have turned into a wonderful person if only he would have been accepted as a painter?
-
”Aşadar, răul cel mai mare nu are legătură nici cu inteligenţa, nici cu prostia. Un idiot care se îndoieşte este mai puţin periculos decât un imbecil care ştie. Toată lumea se înşală, şi geniul, şi arieratul, şi nu eroarea este periculoasă, ci fanatismul celui care crede că nu se înşală (..)
Nu există intenţie a răului pură. Fiecare este convins că face bine ce face. Diavolul se crede întotdeauna înger. De-asta mi-e atât de frică. Poate că într-o zi va apărea un biet individ frustrat până la limita nebuniei, un biet individ care îşi va dori să facă binele exact la fel ca Dumnezeu, dacă nu cumva şi mai bine, un incendiator reformator, un diavol din sfidare fată de Dumnezeu, un diavol din invidie faţă de Dumnezeu, un diavol din ambiţie, un mim grotesc, un clovn.
Scrierea acestei cărţi m-a învăţat multe. Atâta vreme cât nu vom recunoaşte că şi ticălosul şi criminalul se află în adâncul nostru, vom continua să trăim într-o pioasă minciună. Ce este un ticălos? Cineva care, după părerea lui, nu greşeşte niciodată. Ce este un criminal? Cineva ale cărui fapte nu ţin cont de existenţa celorlalţi. Aceste două povârnişuri sunt în mine şi pot oricând aluneca pe ele. După experienţa acestei cărţi, îmi voi dezvolta simţul vinovăţiei: dacă mă voi simţi cât de cât în culpă, nu voi alunga respectivul sentiment, ci îl voi aprofunda, îl voi augmenta, mă voi supune lui. După experienţa acestei cărţi, mă voi feri încă şi mai mult de ideile simple. Când unui rău i-ai găsit o singură cauză înseamnă că nu te-ai gândit suficient la el, că doar l-ai caricaturizat, l-ai redus, ai procedat la acuzaţie, nu la explicaţie. După experienţa acestei cărţi, voi considera suspect orice om care-mi arată cine e duşmanul.
Hitler este un adevăr ascuns în adâncul nostru, care poate oricând ţâşni la suprafaţă.” -
Un roman de 5 stele.
-
Okey, this book was exceptional, amazing and so well written.
It's too bad that there's no traduction in english.
This book is about the history of Hitler, WWI and WW2.
We all know that Hitler got rejected 2 times at the best National Fine Arts Academy in Vienna. For Schmitt, the minute that changed the world is the moment when the jury announced that Hitler was rejected. The moment where Hitler became 'crazy' and became the dictator we all know.
This book is about the other side of the story, what would have happened if he got accepted ?
Amazing book, I still have no words. -
کتاب بدی نبود. قشنگ بود.
شبها برای همدم پشت گوشی میخوندمش.
یکم ادبیاتش شبیه داستانهای نوجوانان بود. ولی به نظرم ایدهی جالبی بود. ولی حس نمیکنم به شکل خاصی شاهکار یا حداقل بیشتر از یک داستان جهت وقت گذرانی باشه. -
سلام، هرچی بگم از این کتاب کم گفتم، البته درسته که خوندنش طول کشید که اونم همش تقصیره خودم بود :)
خب خب خب برسیم به کتاب و نویسنده ی قشنگش و مترجم باهوشش!
کتاب داره از اول زندگی آدولف هیتلر رو توصیف میکنه، اولش داستان مثل یه داستان جلو میره ولی وسطای کتاب داستان دو قسمت میشه، یکی قسمت آدولف هیتر واقعی و یکی دیگه قسمت آدولف هـ، که یه زندگی عادی رو به عنوان یه نقاش داره تجربه میکنه..
آدولف هیتلر، کسی که به نقاشی علاقه ی فراوانی داشت، باهوش بود، سخنران خیلی خوبی بود، و توی جنگ جهانی اول هم بود و دید که مردن چه شکلیه، دید که دوست هنرمندش جلوی چشماش از دنیا رفت و حتی خودشم داشت میمرد ولی نمرد ، اون کسی بود که جنگ جهانی دوم رو راه انداخت، شاید بخاطر تنفر از یهود، شاید بخاطر یک دست کردن آلمان، اون کسی بود که هیچوقت تسلیم نشد، حتی وقتی روسی ها پشت کاخ بودن، تسلیم نشد خودش رو کشت و خاکسترش به جا موند..
تلفات جنگ جهانی دوم: ۵۵ملیون کشته، ۸ملیون آلمانی کشته، ۲۱ ملیون سربازان و افراد عادی شوروی، ۶ملیون یهودی، ۳ملیون مفقود الاثر، ۳۵ ملیون مجروح.. -
نعلم جميعا من كان أدولف هتلر، ذلك العبقري الشرير الذي طرد عندما كان شابا من أكاديمية الفنون الجميلة، وألقى بنفسه في أحضان السياسة، واهبا روح الفنّان فيه إلى تلك الآلة الجهنمية التي ميزت واحدة من أحلك صفحات التاريخ الأوروبي الحديث.. ولكن ماذا لو تم قبول هتلر بدلا من ذلك في أكاديمية الفنون الجميلة ولم يصبح على ما هو عليه؟ ماذا كان سيحدث لو اتخذت حياته مسارا مختلفا؟ ماذا كان سيحدث لبلده، أوروبا، أو العالم بأسره، لو لم يدخل هتلر السياسة؟
يحاول شميت الإجابة على هذا السؤال، وفي قصتين متداخلتين لشخص واحد، تم ربطهما معا بإتقان مبهر، فنستكشف حياة هتلرين على التوازي: أحدهما حقيقي، مليء بالكراهية والفخر، زعيم الرايخ الثالث والمدافع عما نعرفه، والآخر وهمي، طيب، عاشق للفن ومعارض للحرب والعنصرية .. يتمحور الكتاب كله حول هذه الثنائية المحيّرة ..
من المثير للاهتمام في هذا الكتاب أننا نرى هتلر بطريقة إنسانية للغاية ونجد في شخصيته كل تلك الخصال والنقائص المخفية في كل شخص..
افتح الكتاب وانجرف ببطء بعيدا .. في البداية يكون الأمر مربكا فقد تشعر بأنك تفلت الخيط، ولكن من السّهل تمييزه لاحقا لأن الكاتب وضع اختلافا طفيفا بين القصّتين لتسهيل الأمر على القارئ، ففي إحداهما يتعلق الأمر "بهتلر" وفي الأخرى "بأدولف ه."
يثير هذا العمل عددا لا يحصى من الأسئلة التي يصعب الإجابة عليها، سؤال واحد على وجه الخصوص: كيف يمكن لخيار واحد أو لحادث تافه أن يؤثر على مسار الأحداث بشكل لا يمكن إصلاحه ويكون له مثل هذه النتائج الكارثية؟
《ما معنى إنسان؟، الإنسان هو صنيعة الاختيارات والظّروف. ليس لأحد سلطة على الظّروف، لكن لكلّ إنسان خياراته بالتّأكيد》
(ص 578)
أمام أعين القارئ، تتطور السير الذاتية لشخصين متضادين، لكنهما يأتيان من نفس المصدر ويشكلان كائنا واحدا ...
يشار إلى هتلر دوما بالشر، لكن شميت يجعلنا ندرك أن هذه الإشارة التي تعصب أعيننا لن تؤدي إلا إلى إعمائنا .. فالمنطق الذي يصفه بالشر المطلق يفترض استبعاده من دائرة البشر .. ولكن هل يمكن أن يعمل الشر كمفهوم مطلق؟ أو كتصنيف شامل؟ أم أنه نهاية مجرد محرك للسؤال الذي لا يمكن الإجابة عنه حول حقيقة الطبيعة البشرية .. بطريقة أخرى ؛ ما دمنا لا نستطيع الجزم بحقيقتها ومادام هذا المفهوم غير قابل للاستعمال بصيغة مطلقة، فلم يتعين علينا إذن استخدام الشيطان للدلالة على الشر؟ ألا يكون ما يرتكبه "الشرير" ليس سوى فعل خاطئ لم يصدر بنية خبيثة، ألا يكون الشر المرتكب هو فقط "الصواب"من منظور الفاعل؟
يجب أن أعترف أن لهذا الكتاب قدرة رهيبة على الاستحواذ عليك على الرغم من حجمه، إنه مذهل ومدهش خاصة للذين تؤرقهم مسألة الظروف والاختيارات التي تغير قناعات الفرد وثنائية الخير والشر .. -
Am ales cartea asta datorită părerilor pe care le-am citit despre ea. A fost o alegere bună.
Romanul este construit în antiteză, astfel că avem într-un plan viața lui Hitler pe care îl știm cu toții iar în celălalt plan un Adolf H. plăsmuit de imaginația autorului, un Adolf care este conștient de problemele pe care le are și care-și trăiește viața cât se poate de normal. Dar cine este în măsură să spună ce e normal și ce nu?
Ambele planuri sunt concentrate pe descrierea personajului, a omului. Schmitt a pornit de la ideea că Hitler a fost om, înainte de tot ce a însemnat el pentru lume, că trăirile și acțiunile lui ar fi putut fi înfăptuite de oricine și că totul ține de alegeri- explică totul mai bine în notele finale.
Nu este cartea pe care să o citești pentru acțiune ci cartea care să te poarte prin detaliile vieții unui om și deciziile care pot foarte ușor schimba cursul istoriei. -
Не вярвах, че някога ще зарежа книга на Шмит, но - факт. Не че е зле написана - напротив, Шмит си е Шмит, винаги шармантен, с щипка хумор. Темата също е отлична - как би се обърнала световната история, ако през 1908 г. Виенската художествена академия беше приела Хитлер? Щеше ли той да се влее в редиците на съзидателите, да се пребори с фобиите и фрустрациите си на кушетката на Зигмунд Фройд, а концентрационни лагери щеше да е неизвестно понятие? Подходът също е хитроумен - редуват се глава с “оригиналния” Хитлер и глава с алтернативния.
Но… Но, предвид изчетената една камара нероманизирана литература и статии за периода, изобщо не можах да възприема която и да е от двете версии на Хитлер. “Оригиналната” ми се видя просто неестествено смекчена като черти на характера, а сблъсъците му с предвоенна Виена - нелепо порозовени и олекотени. Пълно чувство за нереалност - сякаш Шмит не е бил в състояние да си представи тази линия, и е компенсирал със стил. Алтернативната версия е малко по-добре - там позитивизмът и хуморът са повече на място. Но отново - само едно едничко събитие, според мен, не може толкова внезапно да заглади ръбовете. Иска се натрупване на критична маса. А при Шмит щастливите развръзки на дълго загноявали проблеми идват почти моментално.
Книгата, естествено, е измислица, но и измислците искат изключителна достоверност, а на мен точно тя ми липсваше. Похвален опит, спорна реализация. -
آدولف ه: دو زندگی رمانی ست با سبک مدرن. مدرن به این معنا که نویسنده با استفاده از نظریه های نوین روایت، کتاب و شخصیت اصلی را در دو بُعد موازی «روایت موازی» ب�� پیش برده است. نظریه ای که ابتدا در فیزیک مطرح گشت «نظریۀ جهان های موازی» و سپس وارد ادبیات و هنر شد. چنین سبکی در این رمان بسیار به جا افتاده است. زیرا هیتلر، یکی از نمادهای مسلم شر در جهان، آنقدر ناپسند است که هر خواننده ای دوست دارد در حین خواندن زندگی او، برای او تصورات دیگرگونه ای داشته باشد. چیزی که نویسنده نیز در آخر رمان بدان اقرار داد. دوم، از بُعد اسطوره ای. در جهان اساطیری خیر و شر در تقابل و در جوار هم روایت می شوند. اشمیت در این رمان، از سبک روایت اسطوره ای نیز بهره برده است.
مهم ترین انتقاد به این رمان، سبک زدگی و در اصطلاح «رو بودن» سبک است. فرمول مورد استفاده برای این رمان بسیار زود کشف می شود و بسیار زود هم تکراری و کلیشه می گردد. این انتخاب سبکی، باعث حذف ابهام هنری (عنصر ضروری و زیباشناختی متن) از رمان شده است. اشمیت رمان را با وجود این کلیشه ها بصورت متعادل پیش برده و در اواخر رمان با پر رنگ ساختن عنصر احساس و جهان وطنی، مخاطب را با تاثیر حسی بیشتر به پایان رمان می کشاند. -
کتاب خوبی بود
ایده این کارو دوست داشتم. فراز و فرودهای شخصت آدولف هیتلر نقاش عالی بود.
گرچه کمی نویسنده عجله به خرج داده بود در پیشبرد داستان....
پیام نویسنده روشن بود این که با تزریق اخلاقیات و جهان بینی درست میشه یه شخص رو از تبدیل شدن به هیولا نجات داد. دو عنصری که در صورت نبود و با اقتضای محیط یکیشون میشه هیتلر جنایت کار و یکی هم میشه هانریش...
ترجمه خوب بود اما خیلی سانسور داشت اما به هر نحو مترجم منظور رو رسونده بود.
وجود شخصیت های معروف در داستان عنصری بود که باعث جذابیت بیشتر داستان میشد مخصوصا زمانی که فروید آدولف رو درمان کرد....
میشه بیشتر از کتاب نوشت از مردم شناسی از روان شناسی و جامعه شناسی اثر اما حسش نیست بیشتر بنویسم
:D -
این کتاب روایتگر دو زندگی واقعی و تخیلی هیتلر هست بنا بر اینکه در آزمون دانشگاه هنر پذیرفته شده یا مردود.
نویسنده سعی داره در روند دو داستان دلایلی رو بررسی کنه که هیتلر رو به هیتلری که ما میشناسیم تبدیل کرده که در کنار کاستی ها و غرض ورزی هایی که داره روایت های جذابی بودند از نظر من
سوالی که پیش میاد این هست که آیا اگر هیتلر نمیبود هیچکدوم از این اتفاقات نمیافتاد؟ نمیدونم
آخر کتاب یه دیالوگ از نویسنده و پدرش هست :
-اما این یارو هیتلر دیوانه بوده است مگر نه؟
- نه نه چندان دیوانه تر از تو یا من ...
... انسان چیست؟ انسان محصول شرایط است، و حق انتخاب و تصمیم گیری دارد. هیچ کس نمی تواند بر شرایط غلبه کند، اما هرکس حق تصمیم گیری دارد. -
راستی اگه منم دانشگاه قبول نمیشدم چه هیولایی ممکن بود بشم؟
-
Nu ne naștem monștrii ci devenim.
-
Tutti noi sappiamo chi è stato Adolph Hitler, quel genio del male che, espulso da giovane dall'Accademia delle Belle Arti, si è buttato in politica dando vita a quella macchina infernale che ha segnato una delle pagine più buie della storia moderna d'Europa. Ma cosa sarebbe successo se Hitler fosse invece stato ammesso all'Accademia delle Belle Arti e non fosse diventato quello che è stato? Cosa sarebbe successo se la sua vita avesse preso un corso differente? Cosa ne sarebbe stato del suo paese, dell'Europa intera, se Hitler non fosse entrato in politica? Eric-Emmanuel Schmitt cerca di dare una risposta a questo interrogativo, e in "La parte dell'altro" esplora in parallelo la vita di due Hitler: uno reale, pieno di odio e orgoglio, capo del Terzo Reich e fautore di ciò che sappiamo, l'altro fittizio e buono, amante dell'arte e contrario alla guerra. Tutto il libro gioca su questa interessante ucronia, che spinge il lettore a interessanti riflessioni. Non conoscevo Eric-Emmanuel Schmitt in questa inedita versione ucronica e devo ammettere che il libro, che si è lasciato divorare nonostante la mole, mi ha incuriosita e affascinata. Intelligente e sorprendente.
-
"Eu în diavol nu cred! Fiindcă nu pot concepe un diavol care ar putea dori răul doar de dragul răului. Nu există intenție a răului pură. Fiecare este convins că face bine ce face. Diavolul se crede întotdeauna înger. De-asta mi-e atât de frică. Poate că într-o zi va apărea un biet individ frustrat până la limita nebuniei, un biet individ care își va dori să facă binele exact la fel ca Dumnezeu, dacă nu cumva și mai bine, un incendiator reformator, un diavol din sfidare față de Dumnezeu, un diavol din invidie față de Dumnezeu, un diavol din ambiție, un mim grotesc, un clovn."
"Ce este un monstru? Un om care face rău în mod repetat. Este conștient că face rău? Nu. Aproape niciodată. Uneori, da, însă faptul că totuși mai conștientizează uneori nu-l schimbă. Întrucât monstrul se justifică pentru sine, zicându-și că niciodată nu a dorit să facă rău. Este vorba numai despre accidente pe parcurs."
"Deși pe planeta aceasta se face atâta rău, nimeni nu aspiră la rău. " -
امروز سالگرد آغاز جنگ جهانی اول هستش. این رمان به خوبی تصویری از حضور هیتلر در جنگ جهانی اول ارائه میده. یه رمان روانکاوانه که "زیگموند فروید" هم یه حضور کوتاه داره توش.
ریشه های تولد دیکتاتوری به نام #آدولف_هیتلر را باید در اندیشه های #فردریش_نیچه جستجو کرد. و البته به تلاش چندانی هم نیاز نیست. #اریک_امانوئل_اشمیت به سادگی و زیبایی این تعلق خاطر را در رمان خواندنی #سهم_دیگری به تصویر کشیده. (البته این اثر با نام "دو زندگی" از طرف "نکونشر" چاپ شده.) خود هیتلر هم در زندگینامه اش #نبرد_من به این علاقه اشاره میکند. -
اعتراف میکنم که اولش داشتم به جری غر میزدم این چیه دیه به خورد من دادی. :)) و آخراش هر دو دیقه یه بار کانالمو که توش قسمتای مورد علاقهم از هر کتابو میذارم، آپ میکردم. محشر بود. واقعاً بود. این کتاب الان فکر کنم تحت عنوان «آدولف هـ.» چاپ میشه. بخونینش. شاید مجبور شید حتی سیصد صفحه رو تحمل کنید. ولی بخونیدش.
قول میدم یه چیزیو توی وجودتون تکون بده...
پلاس:
Yaaaay. چلنج دوهزار و هیجدهم تموم شد! *بندری میزند* -
Адолф Хитлер – демон и ангел
(Цялото ревю е тук:
https://knijenpetar.wordpress.com/202...)
Фактите стоят като тежки окови върху полето на Историята, реални и непроменими. Хитлер е скъсан на изпита в Академията за изящни изкуства и не става художник. Хитлер навлиза в политиката и е избран да управлява. Хитлер води война за лични идеали и провежда Холокост. Хитлер губи войната и се самоубива. Това е част от реалността, която всички са приели, и всяко следващо поколение се запознава с тези събития. Всеки може да направи избор и този избор да предопредели бъдещето му. А понякога друг прави този избор за нас. Ако Адолф Хитлер беше одобрен и приет в Академията, нещата можеха да протекат по съвсем различен начин. Може би никога нямаше да има Втора световна война, нямаше да загинат десетки милиони и нямаше да има държава Израел. Шмит поема по разклонението и пише алтернативна история, в която късметът на Адолф Хитлер се усмихва и той влага своята енергия в рисуването – един Адолф Х., който се бори за своето бъдеще и започва да се отдалечава от човека, когото всички познаваме. „(Не)възможният Адолф“ (Леге Артис“, 2018, с превод на Зорница Китинска) дава предполагаем отговор на въпроса дали този тиранин, носещ същия емоционален и умствен багаж, е могъл да се развие в друга посока, какви биха били отношенията му с евреите и дали изборите му биха го направили друг човек. Представата за това необикновено трансформиране дотолкова се вклини в ума ми, че не можах да устоя и се бухнах право в центъра на тази невъзможност. А Шмит не прави това самоцелно. След хиляди прегледани страници с исторически факти, той моделира образ, основан на зависимостите, предопределили характера и решенията, които би м��гъл да вземе самият Хитлер. Две времеви линии, две различни съдби.
(Продължава в блога:
https://knijenpetar.wordpress.com/202...)